به مناسبت پخش فیلم تازه پارک چان ووک، با نام «وقت رفتن» [یا «تصمیم به رفتن»] مروری بر کارنامه هنری او شده است که در مطلب زیر میخوانید.
در سالهای نخست هزاره سوم موج تازهای از کره جنوبی سینما را به تسخیر خودش درآورد؛ فیلمهایی که اکثراً خاستگاه جنایی داشتند و بیشتر میان سالهای پایانی دهه ۹۰ تا ۲۰۰۵ ساخته شدند. این فیلمها نهتنها باعث رشد اقتصادی سینمای کشورشان شد بلکه سریعاً به کل جهان سرایت کرد و حتی چهرههایی همچون کوئنتین تارانتینو را به ستایش درآورد. در میان کارگردانهایشان همیشه نام بونگجونهو و پارک چان ووک از بقیه پررنگتر بوده است. هردوی این کارگردانها گرچه سبک و دیدگاه منحصربهفرد خودشان را دارند اما نقاط اشتراک نیز کم ندارند.
چانووک نسبت به بونگ فیلمسازی بسیار پرکارتر بوده است؛ مانند بونگ پس از موفقیت فیلمهایش به آمریکا سفر کرد و فیلم و سریال ساخت. همچنین بونگ دوباره به کشورش بازگشت و فیلمسازی را در وطن ادامه داد و باز هم همچون بونگ، از قابهای خاص، طنز سیاه و پیچشهای تأثیرگذار استفاده میکند. اما در مقایسه با بونگ، فیلمهای پارک پیچیدهتر به نظر میآیند و شاید به روایت اهمیت بیشتری تا خود قصه بدهد اما همانند او روایت و فرم ارتباط تنگاتنگی باهم دارند. همیشه در وهله نخست تماشای فیلمهای پارکچانووک قصه همچون کلاف سردرگم و درهم گرهخوردهای میماند که هرچه جلوتر میرویم خودش را بازتر میکند. به مناسبت پخش فیلم تازه او، «وقت رفتن» [یا «تصمیم به رفتن»] مروری بر کارنامه هنری او داریم. قابل ذکر است که پارک چان ووک دوره فیلمسازی پروپیمانی دارد، به همین دلیل در متن پیشِرو منتخبی از آثار او را برای معرفی انتخاب کردهایم.
«منطقه امنیتی مشترک»، ۲۰۰۰ ( Joint Security Area)
در کنار پل معروفی به نام بدون بازگشت در پونونجوم که در ناحیه بین کرهشمالی و کرهجنوبی قرار دارد یک گارد مرزی توسط گلوله کشته میشود. از طرفی شمشیر یک سرباز کرهجنوبی در محل حادثه وجود دارد و به همین دلیل هر دو کشور کرهشمالی و جنوبی پایشان به قضیه باز میشود. مقامات هر دو کشور برای حل این مشکل به NNSC درخواست میدهند تا این امور را بررسی کند. بنابراین از کشور سوئیس یک کاپیتان خانم که از تبار کره است برای تحقیقات به محل حادثه فرستاده میشود. در ادامه داستان از سه جهت متفاوت توسط سه سرباز اصلی بازگو میشود.
سومین فیلم بلند پارک چان ووک که او را برای اولینبار روی نقشه انداخت. استفاده از روایت راشامونی که در آن هرکس داستان خودش را نقل میکند و تا پرده آخر ما نمیتوانیم حقیقت را دریابیم. همچنین هربار قصه با تغییراتی تازه بازگو میشود، بهخوبی با حالوهوای فیلم و روابط کرهجنوبی و کرهشمالی دم خورده و کارگردان تازهنفسی را نشان میدهد که درک درستی از تعلیق و تریلرهای هیچکاکی دارد.
«همدردی با آقای انتقام»، ۲۰۰۲ (Sympathy for Mr Vengeance)
رایو مردی جوان که کر و لال به دنیا آمده و برای تهیه پول عملِ جراحی خواهرش، پس از بیکاری خواهر بهعلت شدت بیماری در کارخانه مشغول کار میشود. خواهرش (لیم) هرچه زودتر به یک کلیه نیاز دارد و رایو رفتهرفته نومید میشود چون تا به اینجا هیچ اهداکنندهای پا پیش نگذاشته است. رایو برای نجات جانِ خواهرش حاضر به انجام هر کاری است و حتی آماده است برای به دست آوردن کلیه مورد نیاز، دست به اعمال غیرقانونی بزند. اما این فکر دوم او طوری که نقشهاش را کشیده جلو نمیرود و او دوباره به پله اول برمیگردد. بنابراین تصمیم میگیرد تا نقشهای دیگر را عملی کند.
اولین قسمت از سهگانه غیررسمی «انتقام» که نام اصلیاش در کرهای «انتقام از آن من است» بود. به نوعی تمام آنچه از پارک چان ووک میشناسیم در اینجا خودش را نشان میدهد؛ نقد کره مدرن، ترکیب فقر و انحراف و همدردی با شخصیتهای نهچندان خوب همه در روایتی پرپیچوخم و در آغاز گنگ ریخته شده بود. خیلی زود استفاده از سکانسهای خشن با فیلتر کمدی در فیلم بعدی اوج میگیرد و تقلیدهای زیادی بهخصوص در هالیوود به دنبال دارد.
«همکلاسی قدیمی» یا «پیر پسر»، ۲۰۰۳ (Old Boy)
اوه دائه سو پدر خانوادهای است که به زنبارگی شهرت دارد. او یک روز به دلیلی که از آن سر در نمیآورد خود را در سلولی زندانی مییابد؛ نه میداند به چه جرمی زندانی شده و نه اینکه کجاست. پس از اینکه خبر قتل همسرش را در تلویزیون میبیند، تصمیم میگیرد که از آنجا با حفاری تونلی فرار کند. او پانزدهسال بعد پیش از آنکه کندن تونل تمام شود از زندان آزاد میشود و به دنبال افرادی که او را به این روز انداختهاند، میرود…
«همکلاسی قدیمی» یا «پیر پسر» که اقتباسی از مانگای ژاپنی گارون تسوچیا بود، شهرت جهانی برای کارگردانش رقم زد و نوع تازهای از فیلمهای تریلر معمایی با صحنههای عجیب و خشن که در عینحال خندهدار هستند در اختیار تماشاگرش گذاشت. فیلم بهراحتی تماشاگر را مبهوت میکند و تا پایان او را در بهت نگه میدارد. استفاده از داستان انتقام با سکانسهای اکشن پر زرقوبرق که در فیلمنامهای با جزئیات و دقت فراوان درهم تنیده شده هنوز هم مثال زدنی است. گفتنی است که فیلم یکبار در هند و یکبار هم در آمریکا به کارگردانی اسپایک لی و با بازی جاش برولین بازسازی شد. فیلم پارک چان ووک در فستیوال کن ۲۰۰۴ جایزه ویژه هیئت داوران را تصاحب کرد.
«همدردی با بانوی انتقام»، ۲۰۰۵ (Lady vengeance)
لی گوام جا زنی که به اتهام دزدی و قتل کودکی ششساله ۱۳ سال را در زندان گذرانده، به تازگی آزاد شده و به دنبال انتقام است. او به سرعت نشان میدهد که رفتار مهربان او در زندان پوششی برای جلب لطف و پیشبرد برنامههای انتقام بوده است. او با دیگر زندانیان آزادی مشروط ملاقات و از آنها درخواست کمک میکند که شامل غذا، سرپناه و اسلحه میشود. او شروع به کار در یک شیرینیفروشی میکند و با یک فروشنده جوان به نام گئون شیک دوست میشود. در ادامه میفهمیم که او بیگناه بوده و کارآگاه پرونده نیز از بیگناهی او آگاه بوده است.
آخرین قسمت از سهگانه انتقام که در میان دوستداران گرچه از اهمیت کمتری برخوردار است اما این دلیل نمیشود فیلم از صحنههای غریب و فانتزی خشن پر نباشد. «بانوی انتقام» بار فانتزی بیشتری نسبت به دو فیلم قبلی دارد و اگر آن دو فیلم بیشتر با واقعیت زندگی در جامعه امروزی کره در ارتباط بودند، در اینجا رؤیاهای خانم انتقام نیز نقش مهمی در فیلم دارد.
«عطش»، ۲۰۰۹ (Thirst)
داستان کشیشی که بر حسب اتفاق بدل به خونآشام میشود، ایدهای است که پس از ساخت یک کمدی «من سیبورگم ولی اشکالی نداره» بازگشت پرقدرتی برای پارک چان ووک محسوب میشد. فیلم اقتباسی از رمان فرانسوی «ترزا راکن» نوشته امیل زولاست. این فیلم نیز برنده جایزه هیئت داوران جشنواره کن شد. کشیشی که بهعنوان داوطلب در بیمارستان بیماریهای خاص کار میکند خود به بیماری دچار میشود اما با تزریق خون خونآشامی از مرگ نجات مییابد.
«عطش» را میتوان پختگی کارگردان در کار با ایده دانست: کنار هم گذاشتن متناقضها، کشیش، خونآشام و کسیکه همیشه دنبال فروتنی است و حالا باید نقش مقابل را بازی کند. سونگکانگهو در نقش کشیش بهترین انتخاب ممکن است، او هم خضوع فردی روحانی و هم سردی و قساوت خونآشام را دارد.
«استوکر»، ۲۰۱۳ (Stoker)
بعد از فوت پدر ایندیا، عمویش چارلی که او از وجودش هم خبر نداشت، ناگهان سر میرسد تا با او و مادر بیقرار و آشفتهاش زندگی کند. ایندیا کمکم به عموی مرموز و جذابش مشکوک میشود چون اتفاقهای غیرقابلتوضیحی در اطراف میافتد که مستقیم یا غیرمستقیم به عمو چارلی مربوط میشود…
«استوکر» از آخرین کارهایی بود که تونی اسکات فقید پیش از مرگ تهیه کرد و نخستین فیلم پارک چاک ووک در خارج از کره است. این شاید هیچکاکیترین فیلم ووک باشد؛ از آنجاکه هم او و هم فیلمنامهنویسش، ونتورث میلر به «سایه یک شک» و شباهت عموی داستان با جوزف کاتن در آن فیلم اشاره کردهاند. فضای خانه بریتانیایی مایهای گوتیک و ترسناک نیز به آن بخشیده است. «استوکر» بازخورد متوسطی داشت و در کنار چند ستایشی که شد نقدهای منفیای نیز در پی داشت. شاید همین باعث شد تا کارگردانش برای فیلم بعدی دوباره به وطن خود بازگردد.
«ندیمه»، ۲۰۱۶ (The Handmaiden)
کره در دهه ۱۹۳۰: دوره اشغال ژاپن. مردی شیاد برای اغوای زن ثروتمند ژاپنی و راضی کردن او به ازدواجش با وی، دختری را بهعنوان خدمتکار برای آن زن، استخدام میکند. وظیفه این خدمتکار قلابی راضی کردن زن به ازدواج با آن مرد است و… «ندیمه» که از رقبای اصلی جشنوارهی کن ۲۰۱۶ بود و البته ناکام ماند، اقتباسی از داستان «انگشتر» نوشته سارا واترز است که بهجای بریتانیا در کره تحت اشغال ژاپن میگذرد. فیلم چه در گیشه و چه نزد منتقدان با استقبال روبهرو شد و جایزه بفتای بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان را از آن خود کرد.
«تصمیم به رفتن»، 2022 (Decision to Leave)
یک کارآگاه با تجربه در مورد مرگ مشکوک مردی در قله کوه تحقیق میکند. او خیلیزود به همسر مقتول شک میکند و پس از پردهبرداری از قتل و اعتراف زن او را رها میکند. اما چندی بعد در شهری دیگر زن را میبیند و در همان هنگام قتلی دیگر رخ میدهد.
… داستانی که همانطورکه ستایشگران فیلم اغراق کردهاند تحتتأثیر «سرگیجه» هیچکاک است و رابطه کارآگاهی زبده و متهمی که عاشقش شده را روایت میکند. کارگردان حالا پا به سن گذاشته در تجربهی تازهاش در رویارویی با یک قصهی جنایی مسیر جدیدی را پیش میرود. او بهجای آنکه به وجه جنایی و قتل و پیدا کردن قاتل بپردازد، جنایت را در پسزمینه قرار میدهد و عنصر عشق غریب میان کارآگاه و متهم را برجسته میکند.
منبع: مجله سینماتیکت/ امین نور
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است