اولین مشکلی که در «مستوران» به چشم میآید، سردرگمی است؛ این که در تفهیم حرف اصلیاش دچار یک تشتت و بیقراری و ناتوانی و عدم یکپارچگی محتوایی شده است.
حسن حقیقی در مطلبی در شماره سیزدهم ماهنامه صبا به معرفی تعدادی از مجموعههای مهمی پرداخت که در ماههای اخیر از تلویزیون پخش شدند. یکی از این مجموعهها، «مستوران» (مسعود آبپرور، سیدجمال سیدحاتمی) است.
«مستوران» مجموعهای تاریخی است که به سفارش سازمان هنری رسانهای اوج و به کارگردانی مسعود آبپرور و سیدجمال سیدحاتمی ساخته شده است. حمیدرضا آذرنگ، نازنین فراهانی، بیژن بنفشهخواه، رؤیا میرعلمی، رابعه اسکویی، یدالله شادمانی، قربان نجفی، جواد انصافی، صفا آقاجانی، علی دهکردی و اسدالله یکتا از جمله بازیگران این مجموعه هستند. این مجموعه در ۲۶ قسمت و برای پخش از شبکه اول سیما ساخته شد.
«مستوران» روایتگر ماجراهایی تلفیقی از داستانهای کهن ایرانی مانند «هزارویک شب»، «کشکول»، «گلستان» و «شاهنامه» است که در جایی در ایران حدود پانصد سال پیش، در شهری به نام زابل جان رخ میدهد. «مستوران» با ماجرای دزدیده شدن کودکی به اسم لطفعلی آغاز میشود. این دزدی مرموز در یکی از روزهایی که کاروان شادی به شهر رسیده توسط یکی از افراد قبیلهای به نام قبیله وحشیان انجام میشود. لطفعلی پسر لیث عطار و لطیفه خاتون است. پدر و مادر برای پیدا کردن فرزند با اتفاقهای عجیبی روبهرو میشوند. آنها به دنبال راهی هستند تا به هر قیمت کودکشان را بیابند، اما موانع زیادی بر سر راهشان خواهد بود.
دیگران چه گفتهاند؟
روزنامه هفت صبح: «[حمیدرضا] آذرنگ اشرافی کامل بر موقعیت کاراکتر داشته و نقش لیث را طوری ارائه کرده است که به دل مخاطب مینشیند. بیننده حسوحال درونی او را درک میکند و پی به نگرانی پدرانهاش میبرد؛ بیآنکه بازیگر ذرهای زور اضافه بزند و متوسل به رفتارهای اغراقآمیز شود. از بازیگری که سالها روی صحنه تئاتر با نقشهای مختلف دستوپنجه نرم کرده، جز این توقع نمیرود. نکته مهمتر اینکه کاراکتر لیث هیچ نسبتی با تجربههای قبلی این بازیگر ندارد.»
مهدی موسوی تبار (روزنامه فرهیختگان): «بدون مرز بودن زمان و مکان هرچند در نگاه اول میتواند یک نقطه قوت باشد اما در عمل، نداشتن محدودیت و مرز باعث شده چهارچوب مشخصی برای مخاطب ترسیم نشود و او با یک فضای لایتناهی روبهرو شود. اگر فضاسازی صحیح، بعضی بازیهای استاندارد مانند حمیدرضا آذرنگ و نازنین فراهانی و استفاده صحیح از افسانهها و داستانهای ایرانی را نقاط قوت این سریال بدانیم اما دیالوگها و زبان مشوش و بلاتکلیف «مستوران» مهمترین ضعف آشکار آن است. نیاز به ساختن سریالهای تاریخی با استفاده از داستانهای ایرانی حتماً در سالهای اخیر احساس شده و از این جهت باید از ساخت فصلهای تازه «مستوران» حمایت کرد و راه را برای دیگرانی که میخواهند در این حوزه فعالیت کنند هموار کرد، اما این راه نیاز به اصلاحاتی در فرم و محتوا دارد. یادمان نرفته سریالهایی مانند «هشتبهشت»، «سلطانوشبان» و «روزیروزگاری» با استفاده از ویژگیهایی مانند قصهگویی، انتخاب صحیح بازیگران و همچنین زبان متناسب با دوره تاریخی با توجه به زبان مقصد چگونه توانستند موفق شوند و مخاطبان زیادی را پای تلویزیون بنشانند و اصطلاحاً خیابانخلوتکن شوند. «مستوران» بهدلیل استفاده از عنصر فانتزی یا همان رئالیسم جادویی با آثاری که اسامیشان را آوردیم متفاوت است و حتماً رفتن به چنین فضایی، شجاعت و جسارت میخواهد و برای ارتباط با مخاطبان نیاز به گذشت زمان دارد، اما بهطور کلی باید از ساختهشدن سریالهای تاریخی در بستر شبکههای تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی حمایت کرد و به لطف ادبیات غنی ایرانی، مشکلی از بابت اتمام چنین منابعی هم نداریم. هرچند «مستوران» یک گام روبهجلو در سریالهای تاریخی و احترام به شعور و چشم مخاطب است اما نباید به لکنت زبان و همچنین آشفتگیهایی که به اسم نوآوری در سریال دیده میشود بیتفاوت بود؛ لکنتی که مانع ارتباط صحیح با مخاطب میشود.»
هادی مؤمنیان (خبرگزاری فارس): «برخی دیالوگنویسی آن را نقد کرده و نوشتهاند که زبان یکدست و نظاممندی ندارد و برخی دیگر قصه را کشدار و غیر جذاب خواندهاند. برخی نیز نقدهای فرامتنی چون هزینه گزاف و دکور سنگین و جلوههای ویژه را پیش کشیدهاند. اما هر کسی که به تماشای این سریال نشسته باشد این موضوع را به درستی دریافته که «مستوران» سریال جذابی است، سریالی پر کشش که مخاطب را به خود جذب میکند و با کمک قصه به دل تاریخ و ادبیات و اسطوره میبرد… قصههای مجموعه تلویزیونی«مستوران» دارای دو شکل منظوم و منثور است. شکل منظوم را بیت و شکل منثور را حکایت، راز، افسانه، نقل، داستان و… پیش میبرد. عبارات آغازین هر قسمت مستوران یعنی«یکی بود و یکی نبود…» با صدای ماندگار محمدرضا سرشار اجرا میشود. این صدا برای ایرانیهای امروز بیش از هر چیز یادآور«قصههای ظهر جمعه» است. به طور کلی میتوان گفت این سریال ستایشی از جایگاه و اهمیت «قصه» در فرهنگ ایرانی است. در سریال«مستوران» به شیوه قصههای عامه ایرانی زمان و مکان فرضیاند، مشخص نیست که قصهها مربوط به چه زمانی است. این زمان و مکان فرضی، بُعد کلی و جهانی به قصه داده است. حوادث و اعمال شخصیتها در بستر زمان و مکان صورت میگیرد. مراد از عنصر زمان، زمان و تاریخ دقیق تقویمی نیست، بلکه ظرفی است که بتوان سیر حوادث را در آن نشان داد. در این سریال یکی از بنمایههایی که سبب تقویت تخیل در قصه و اعجاب در بیننده آن میشود، طرح امور شگفتانگیز و خارقالعاده و فراطبیعی است که گاه برخی از آنها در دایره فهم معمول بشری توجیهناپذیرند. شکافتن سنگ از غم قصه پر غصه دختری جوان، یا پر سیمرغ و… بنا به ضرورت موضوع، در «مستوران» از این امور فراوان یافت میشود؛ از موارد دیگر میتوان به حضور دوالپا، پیرمرد غیبدان، لوح زرین (که پیشگوی آینده است)، سیمرغ و… اشاره کرد.»
زینب علیپور طهرانی (روزنامه جام جم): «گرچه مستوران شهری در ناکجا آباد است و مردم آن متعلق به هیچ مکان خاصی نیستند اما فضاسازی این سریال برای مخاطبان جذاب است؛ به خصوص بخشی که به قوم «وحشیها» تعلق دارد و عدهای با ظاهری عجیب در یک مکان نامعلومتری زیست میکنند. یا یک غار ترسناک و در عین حال جادویی که راز پدر جهاندخت هم هست. نکته مهم بعدی این است که فضای این سریال هر کسی را به یاد قصههای مادربزرگها در دوران کودکیاش میاندازد؛ همان قصههایی که در عین تلخی و شیرینی که داشت، پیامهای بسیاری را به بچهها منتقل میکرد و شبها بعد از شنیدن آن افسانهها، رؤیابافی میکردند.»
نظر عوامل
محمدرضا سرشار (راوی): «دو عامل من را برای روایت در «مستوران» ترغیب کرد؛ یکی اینکه پشتیبان و سرمایهگذار اصلی آن، مؤسسه اوج بود که این امر، یک اطمینان نسبی به من میداد تا حتی بدون اینکه داستان مجموعه را با دقت خوانده باشم، بدانم که قاعدتاً باید مجموعه سالمی باشد. نکته دیگر هم حال و هوای قدیمی و تخیلی این مجموعه بود. روزی که من را برای اجرای متنهای این مجموعه دعوت کردند، بخشهایی از قسمتهای مختلف را که آماده شده بود، دیدم و حس کردم حال و هوای آن با قصههای قدیمی ایرانی همخوانی دارد؛ چیزی شبیه بخشی از برنامههای «قصه ظهر جمعه». این دو عامل باعث شد این پیشنهاد را قبول کنم… «مستوران» مجموعهای با حالوهوای ایرانی است و بنای آن بر این است که دوستی و مودت را بین مردم ترویج کند. درحقیقت همان بحث مبارزه خیر و شر را، که مضمون همه داستانهای قدیمی دنیاست، محور قرار داده است. در جهانی که فضای مجازی درحال حاضر بر همه ارکان زندگی مردم سیطره پیدا کرده، رجعتی به گذشته و زندگیهای ساده مردم قدیم میتواند تنوع جالبی هم باشد.» (روزنامه فرهیختگان)
مسعود آبپرور (کارگردان): «من از آن دست فیلمسازان نیستم که خودم را به گونه خاصی در فیلمسازی محدود کنم. به همین دلیل در گونههای متفاوت کارگردانی کردهام. نمیخواهم مخاطب، من را فیلمساز فقط یک گونه از آثار بشناسد، حتی تجربه کردن گونههای متفاوت کمک زیادی به من کردهاست. وقتی پیشنهاد کارگردانی سریال «مستوران» به من شد، به شدت استقبال کردم و دوست داشتم فضای اینچنینی را در کارنامه کاریام داشته باشم. البته هفت قسمت ابتدای سریال را آقای سیدجمال سیدحاتمی کارگردانی کرد و بعد من به پروژه ملحق شدم.» (روزنامه جام جم)
فائزه یارمحمدی (نویسنده): «هرچه جلوتر میرفتیم، به مشکلات بزرگی میخوردیم. این مشکلات در تبدیل قصه کهن به فیلمنامه مدرن بود. این بحث طولانی است ولی اگر بخواهم مثال بزنم، در قصههای ایرانی قواعد و اصولی وجود دارد که وقتی بخواهیم به فیلمنامه تبدیل کنیم فیلمنامه از کار بزرگسال تبدیل به کار نوجوان الف یا در مواقعی کودک میشد. روابط علت و معلولی در قصههای کهن و شفاهی عملاً وجود ندارد، یعنی من میتوانم موقع راهرفتن پاهایم سر بخورد و وسط یک معدن گنج بیفتم که معلوم نیست از کجا آمده و چطور اتفاق افتاده است. نبود روابط علی معلولی همچنانکه به آن حلاوت میدهد ولی قصه را غیرقابلباور میکند. به همین خاطر همواره به در بسته میخوردیم و مجبور بودیم قصه را بگردانیم. یا مثلاً مورد بعد اینکه شخصیتپردازی در قصههای شفاهی عملاً سیاه مطلق یا سفید مطلق است که حداقل سلیقه شخصی من و آقای کاظمی که فیلمنامه را کار میکردیم از این جنس پردازش کاراکتر نبود. اگرچه فکر میکنم ذائقه کلی مخاطب الآن هم اینچنین نیست که آدم مطلق خوب یا مطلق بد ببیند. اگر سریال را تماشا کرده باشید کاراکترهای منفی ما همگی لحظاتی را از سر میگذرانند که آنها را درک میکنید.» (روزنامه فرهیختگان)
نظر شخصی
وقتی گنجینهای عظیم از حکایات و قصههای ایرانی داریم که جایش فقط در حافظه اندیشمندان و ادیبان و قفسههای کتابخانههاست و قالبی تصویری برای جایگیریاش در حافظه جمعی نیافتهایم، آن وقت است که ساخت سریالی مانند «مستوران» حکم طلا پیدا میکند. تا جایی که به یاد میآوریم همیشه از قدیمالایام قهرمانان افسانههای آمریکایی در آرشیو ذهنیمان جا خوش کردهاند. اینکه بعد از گذشت سالها وقتی تمایل، اشتیاق و درخواستهای مردمی از درون محاورهها و گردهماییهای رسانهای به تلویزیون راه پیدا کرده و منجر شده به آزمون و خطای «مستوران»، بسیار خوشحالکننده است. تازهکاریم و فوتوفن ساختش باید دستمان بیاید که هیچ ایرادی ندارد. اتفاقاً باید هزینه داد. املای نانوشته است که غلط ندارد.
اولین مشکلی که در «مستوران» به چشم میآید، سردرگمی است؛ این که در تفهیم حرف اصلیاش دچار یک تشتت و بیقراری و ناتوانی و عدم یکپارچگی محتوایی شده و عدم نظمبخشی به مضامین مورد نظر در راستای ارائه یک مفهوم واحد و به خدمت در آوردن کلی مضمون و سویه داستانی بدون در نظر گرفتن چگونگی یکپارچگیاش، کار را از شرایط مطلوب دور کرده است. میتوان گفت این مجموعه همزمان چند چیز را بلند کرده، اما هیچ کدام را محکم نگرفته است. گنجاندن و مدنظر قرار دادن سویههایی مثل داستانها و افسانههای ایرانی، مضامین اعتقادی، عرفانی و فلسفی با چاشنی کمی ترس و دلهره و تأکید بر زیانهای نگاه خرافهآمیز برای عبرتآموزی و تعمق بیشتر نهایتاً روایت را دچار چند دستگی محتوایی و پراکندگی موضوعی و همچنین نارسایی در اجرا و تفهیم مضامین مورد نظر کرده است و رفتهرفته علاقه ما را به پیگیری اثر کم و کمتر کرده است. دو کارگردانه شدن کار نیز آن را کمی دوپاره کرده است. اما کار تاریخی بیشتر وامدار فیلمنامه است و، وقتی در مرحله اجرا عملاً بخش زیادی از حواس کارگردان را درست و غلط وسایل و گویشها و لباسها و مسائلی از این دست پرت میکند، در مرحله فیلمنامه شاید به صرف وقت بیشتری نیاز بود.
چهره شاخص
از شمایل پدری که مستأصل و غمگین گم شدن فرزندش است چه تصویر و تصوری داریم؟ احتمالاً چهرهای با ترکیبی از امید پیدایی و بازگشت و همچنین غم نبود؛ به بیانی دیگر، حالتی میان امید و سوگ با چاشنی تکاپو برای یافتن نشانی کوچک. حمیدرضا آذرنگ در ارائه چنین تصویری تلاشی ستودنی انجام میدهد و این توانایی را دارد که در حالات صورت و به خصوص چشمانش مطابق با موقعیت، گاهی رنج، گاهی امید و گاهی کلافگی را بگنجاند.
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است