در سیزدهمین شماره از ماهنامه صبا تعدادی از منتقدان نظرات کوتاه خود را در مورد فیلم «هناس» بیان کردند که در ادامه چکیده نظر این منتقدان را مطالعه میکنید.
در شماره سیزدهم ماهنامه صبا تعدادی از منتقدان نظرات کوتاه خود را در مورد برخی از فیلمهای روی پرده سینمای ایران بیان کردهاند. یکی از این فیلمها «هناس» (حسین دارابی) است. چکیده نظر این منتقدان را میتوانید در ادامه مطالعه کنید.
رضا صائمی
نام عجیب فیلم کنجکاویبرانگیز است اما تماشای آن ناامید کننده. فیلمی که بر اساس داستان واقعی قرار است قصه زندگی و ترور شدن یک دانشمند هستهای را روایت کند اما واقعیت در آن به دلیل سستی در فیلمنامه و شخصیتپردازیها به خلق موقعیتی رئالیستی نمیانجامد. وقتی قرار است یک داستان واقعی و حتی یک مستند را هم به تصویر بکشیم نیازمند یک درام و منطق دراماتیک هستیم. اینجا قرار نیست شخصیتهای واقعی در فیلم حضور داشته باشند بلکه قرار است کاراکترهایی نقش آنها را بازی کنند و این یعنی محتاج درامپردازی هستیم که منطق خودش را لازم دارد.
«هناس» بیشتر دچار سانتیمانتالیسم و نوعی روایت پروپاگاندایی در قصه شده و به همین دلیل تأثیرگذاریاش را از دست میدهد. آنچه که اتفاق نمیافتد شکلگیری و باورپذیری یک قهرمان ملی است. گرچه فیلمساز تلاش کرده با تمرکز و تأکید بر همسر این قهرمان به او بنگرد اما در نهایت از حاشیه به متن نمیرسد و نمیتواند قهرمان بسازد. وقتی فیلمی قهرمانپرور قهرمان نمیسازد سایر عناصر فیلم حتی اگر واجد ارزشهای زیباییشناختی باشد خنثی شده و در خدمت ایده مرکزی قصه قرار نمیگیرد. فیلم «هناس» در نهایت نمیتواند نام داریوش رضایینژاد را در ذهن مخاطب ثبت کند. فیلم داستان زنی است که تلاش دارد به هر نحوی زندگی خود و خانوادهاش را حفظ کرده و آن را از خطرات و آشوبهای پیرامون کار همسرش دور سازد. روایتی زنانه که اغلب دلنگرانیها و اضطرابهای او را به تصویر میکشد. همین زاویه دید غلط فیلم برای روایت قصهاش به ضد خود بدل میشود.
مازیار فکریارشاد
داستان واقعی یک دانشمند هستهای ایرانی که ترور میشود، بهترین فرصتها را برای فیلم بهوجود آورده که این فرصتها بهراحتی از بین میروند. میشد از این قصه یک تریلر جنایی/ سیاسی درجه یک درآورد. اما سازندگان فیلم ترجیح داده اند با نزدیک شدن به زندگی خانوادگی شخصیت اصلی، وجهی همدلی برانگیزتر از او به نمایش گذارند که در این زمینه هم موفق نیستند. ما نه میفهمیم که شخصیت اصلی دقیقاً چهکار میکند نه دغدغههای شخصی و خانوادگیاش به درستی تبیین میشوند. فیلمنامه حفرههای پرشماری دارد و شخصیتها اعم از اصلی و فرعی، بیشتر به تیپ نزدیکند و هیچ کنش خاص و متمایزی از آنها نمیبینیم. کاراکترها شناسنامه روشنی ندارند و انگیزههای آنان کاملاً مبهم است. یک فیلم ضعیف از موضوعی که پتانسیل لازم برای تبدیل به یک فیلم خوب داشت اما نتیجه کار چنگی به دل نمیزند.
امیررضا تجویدی
اثری که ایده مرکزی هوشمندانهاش برای روایت داستانی واقعی از زاویه دید شخصیتی عموماً مغفول را علیرغم گرههایی که تا نیمه فیلم را سر پا نگه داشته است، نهایتاً در فضایی محافظهکارانه رها کرده است. اما داستان با وجود ایدههای اولیه ممتازش در حوزه روایت، در نوع بازنمایی سوژه بیرونی و داستان حقیقیاش رویکرد جدیدی ندارد. مسئله اصلی «هناس» شخصیتهایی هستند که در تمام بزنگاههای حساس که باید جایگاه تصمیمگیرنده داشته باشند، بیش از اندازه در لانگ شات دیده میشوند و فیلمنامه برای از بین نرفتن هاله قدسی دور سرشان، با محافظهکاری از نمایش کشمکشهای درونی آنان طفره میرود و ترجیح میدهد با دامن زدن به قطببندیهای شخصیتی صفر و صدی، پهلو به پهلوی کلیشههای امتحان پسداده حرکت کند. بنابراین در «هناس» با اینکه تلاش شده تا با تغییر زاویه دید از داریوش به سمت شهره، به یک موضوع امنیتی ورودی متفاوت داشته باشد، اما همین تغییر استراتژی از جایی به بعد، به پاشنه آشیل فیلمنامه نیز تبدیل شده است؛ چرا که فاصله بیش از اندازه داستان از داریوش به عنوان قهرمان فیلم در پرده میانی – به حدی که جز در چند سکانس محدود حضور جدیای از او به چشم نمیخورد – بیش از اندازه او را در موقعیت انفعال قرار میدهد تا مبادا شناختن درونیات او، ارزش فرامتنی موضوع مهم امنیتی برای او به مثابه قهرمان را زیر سؤال ببرد. همچنین در پرده میانی اهمیت کنش شخصیتها به حدی پایین است که در رقم خوردن نقاط عطف بیتأثیر است؛ گویی آنها در این مسیر با انفعالی مخرب صرفاً انتظار میکشند تا دستهایی بیرون از چارچوب داستان اتفاقات و سرنوشت را برایشان رقم بزنند. به همین دلیل «هناس» به اثری محافظهکار تبدیل شده که شخصیتها و کنشمندیهایشان را در برابر مشیت و مصلحتهای فرامتنی خلع سلاح کرده است.
سحر عصرآزاد
حسین دارابی با ساخت اولین فیلم سینمایی اش؛ «مصلحت» که در دوره قبلی جشنواره به نمایش درآمد، نشان داد واجد یک سری دغدغه مندیهای عقیدتی- ایدئولوژیک است که فیلم اش را در رده آثار سیاسی قرار میداد.
این نکته نمیتواند تبدیل به نقطه ضعف از پیش تعیین شدهای برای یک فیلم شود چراکه آثار سیاسی خوش ساختی همچون «سیانور»، «ماجرای نیمروز» و «شبی که ماه کامل شد» هنوز هم قابل ارجاع و تأثیرگذار هستند. طبعاً آنچه سطح فیلم را از ورای شعار ارتقا میدهد، نوع نگاه سینمایی و دراماتیک به سوژه محوری و مال خود کردن آن است.
دارابی در «هناس» سوژهای را محور قرار داده که ورای رئالیسم، جذابیت تبدیل شدن به یک فیلم پرتعلیق و پرکشش در پیچ و خمهای یک پرونده مرموز و سؤال برانگیز را دارد که برای هر مخاطبی میتواند کنجکاوی و جذابیت ایجاد کند.
اما نکته اینجاست که به دلایل مختلف از دستمایههای جذاب سوژه محوری فاصله گرفته و اصلاً وارد لایههای درونی موضوع نمیشود بلکه در سطح همان اخبار منتشر شده از پروندههای ترور دانشمندان هستهای که در رسانهها منتشر شده، باقی میماند. به نظر میآید حساسیت موضوع و ملاحظات باعث شده این نگاه بافاصله و محافظهکار بر فیلم حاکمیت یافته و حتی با انتخاب همسر این دانشمند هستهای، فیلم از زاویه نگاه یک زن وارد این پرونده شده و در پیچ و خمهای اولیه و ساده نگرانیهای زنانه باقی مانده است.
رویکردی که باعث میشود مخاطب به این نکته فکر کند اگر به جای پرونده هستهای، سوژههای دیگری منشأ نگرانی زن برای تهدید خانه و خانواده و شوهرش بود، چه اتفاقی میافتاد و فیلم چیزی از دست میداد؟
این پرسش و پاسخ برآمده از آن، یادآور میشود که فیلم نتوانسته پرونده ترور دانشمندان هستهای را تبدیل به درام و مسئله محوری و مهمتر از همه تبدیل به دغدغه درونی مخاطب کند و فقط در سطح و رویه این موضوع مانور میدهد که وجه جدیدی به همراه ندارد.
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است