سریال «توکیو وایس» به خلأهای عاطفی حاصل از مادیگرایی در جوامع نوین شرقی نیز میپردازد.
هشدار: در این متن بخشهایی از داستان این مجموعه فاش میشود.
«فساد توکیو» [با نام اصلی «توکیو وایس»] یک درام هیجانانگیز با حالوهوایی از نوآرساز معاصر دنیای سینما مایکل مان است. کارگردانی که از آخرین ساختهاش هفتسال میگذرد و با کارگردانی اپیزود اول این سریال جنایی و با ایفای نقش مدیر اجرایی سایر قسمتها، تأثیر خود را بر کلیت اثر نشان داده است. از سوی دیگر نام سریال نیز بهطور مستقیم به سریالی که او در دهه ۸۰ و به مدت پنجسال و در صد و ده قسمت با سمت تهیهکننده اجرایی در آن حضور داشته، اشاره دارد: سریال پربینندهای به نام «فساد میامی» [«میامی وایس»] با موضوعی که بهروز شدهاش را در فیلم موفق سال ۲۰۰۶ و دقیقاً با همین عنوان «فساد میامی» با بازی جیمی فاکس و کالین فارل تکرار کرد.
اما آنچه که در «فساد توکیو» جلب نظر میکند، حکایتی است که عادت داشتیم در اکثر آثار آمریکایی به صورت دیگری شاهد آن باشیم: مهاجرانی که خود را به آمریکا میرساندند و با تلاش و کوشش خود، سطح شخصیت کاری و اجتماعیشان را به حدی میرساندند که علیرغم مشکلات نژادی و فرهنگی در جامعه آمریکا تأثیرگذار باشند. حال در این سریال شاهد روایتی برعکس هستیم. جوان دانشجویی از میسوری آمریکا به ژاپن آمده، زبان ژاپنی فراگرفته و در آزمون ویژه پرتیراژترین روزنامه جهان در توکیو قبول شده و در صفحه جنایی آن مشغول به کار میشود. فعالیت او در این بخش او را وارد دنیای مخوف یاکوزاهای (مافیای) ژاپنی میکند: گروهی که در جهان به انجام جنایتهای سازمانیافته معروف هستند اما ویژگیشان قوانین خاص و خاستگاه ژاپنیشان است. بعد از سالها که شاهد روایت قصههای مختلف از حضور نژادهای دیگر در آمریکا بودیم، حال شاهد حضور یک آمریکایی سفیدپوست در یک کشور شرقی هستیم. جالب آنکه او نیز با تبعیضهای شخصیتی و نژادی در جامعه بیگانه مواجه است! حضور این شخصیت بهعنوان مرکز توازن رویدادهای سریال علاوهبر آنکه ما را در کل داستان با او همراه میکند، باعث میشود با فرهنگ دیگری از یک نقطه از جهان آشنا شویم. جاییکه آداب خاص شرقی حتی در میان جنایتکارانش نیز رعایت میشود.
بهطور مثال [این سریال] تماشاگر را با یاکوزاهای ژاپنی آشنا میکند، جاییکه تماشاگر برای درک بهتر خشونت در جامعه ژاپن و عمق بیرحمی جاری در سریال مجبور به دیدن آن و قضاوت در قبال اتفاقاتی است که در دنیای واقعی کسی سخنی از آن به میان نمیآورد؛ بلکه فقط مدیوم تصویر قدرت به نمایش درآوردن آن را دارد. یاکوزاها (مافیای ژاپنی) دارای سه سنت خاص، غیرعادی و خشن هستند که در بخشهای مختلف سریال به وضوح شاهد آن هستیم.
اول یوبیتسمه به معنی بریدن خودخواسته انگشت کوچک شخصِ عضو بهعنوان عذرخواهی از مافوق یا رئیس خود در قبال خطا یا شکستی است که در مأموریتش مرتکب شده است. دوم ایرزومی است که شخصِ عضو باید تمام بدن خود را خالکوبی نماید. این عمل نشانگر قدرت، مردانگی و شجاعت شخصِ عضو است که توانسته مشقات حاصل از آن را تحمل کند. سوم هاراگیری که نوعی خودکشی آیینی به روش دریدن شکم است که از ساموراییهای سنتی تقلید نمودهاند؛ حرکتی که برای نشان دادن حفظ شرف و وفاداری در موقعیتهایی است که اعضاء یاکوزا چارهای جز پذیرفتن شکست یا شرم حاصل از آن و خاتمه زندگیشان با انتخاب این روش ندارند…
نقش محوری جیک ادلستاین را در سریال انسل الگورت ایفا میکند که سابق بر این بازی او را در فیلم ترسناک «کری» در کنار کلوئه گریس مورتز و جولین مور شاهد بودیم. اما مجموعه فیلمهای «سنتشکن» او را معروف کرد؛ جاییکه در کنار شایلین وودلی خوش درخشید و در «بچه راننده» در برابر بازیگرانی چون کوین اسپیسی و جیمی فاکس خودی نشان داد. همچنین سال گذشته هم در بازسازی اثر کلاسیک و موزیکال «داستان وستساید» در برابر دوربین استیون اسپیلبرگ تحسین همگان را برانگیخت. حال [او] در این سریال نقش چالشبرانگیزی را انتخاب نموده، او یک سال با زحمت زیاد به مطالعه فرهنگ ژاپنی پرداخته و دوره هنرهای رزمی آی کیدو را گذرانده و زبان سخت ژاپنی را فرا گرفته است.
علاوهبر آن در برابر مجموعهای از بازیگران و عوامل فنی ژاپنی روزهای سخت فیلمبرداری در توکیو را نیز گذرانده است. انسل الگورت جوانی عاشق خبرنگاری را به تصویر میکشد که سرخورده از خانواده خود در اوایل دهه نود به سرزمین آفتاب تابان مهاجرت کرده و برای اثبات تواناییهایش حد ومرزی قائل نیست. او با سماجت خود اولین آمریکایی شاغل در پرتیراژترین روزنامه ژاپنی یومیوری شیمبون میگردد. علیرغم فشارهای مدیران خود با سردبیر کرهای و همکاران ژاپنیاش بر روی دو پرونده تمرکز میکند که منشاء اتفاقات تلخ آن یاکوزاهای توکیو هستند. همچنین در عینحال او در مییابد کلید به دست آوردن اطلاعات موثق و تازه از هر داستان جنایی در شهر از دل دفتر مرکزی پلیس توکیو در میآید.
از این رو با دو پلیس ارشد با انواع ترفندها رابطه دوستانه برقرار میکند: هیروتو کاتاگیری با نقشآفرینی بازیگر بینالمللی سینمای ژاپن کن واتانابه که در فیلمهایی همچون «تلقین»، «گودزیلا» و «آخرین سامورایی» [بازی کرده] و جین میاموتو با بازی هیده آکی ایدو…. او در عین تعقیب داستانهای خبرنگاریاش با جامعهای از زنان غربی مهاجر هم مواجه میشود که برای امرارمعاش به انواع خلافها آلوده هستند.
سریال با مثلث خبرنگار، پلیس و گروههای خلافکار توکیو به فجایعی میپردازد که افراد بیگناهی را در جامعه هدف قرار داده است. در این بین به خلأهای عاطفی حاصل از مادیگرایی در جوامع نوین شرقی نیز میپردازد. خبرنگار غربی در کل اثر همانند سایر شخصیتها نقشی خاکستری دارد و قرار نیست نقش یک نجاتدهنده را ایفا کند بلکه او نیز همانند سایر انسانهای اطرافش بر پایه آزمونوخطا و یا انتخابهای درست و نادرست زندگی میکند. اما پس از مشاهده هر هشت قسمت سریال، آنچهکه بهطور نامحسوس در کل قسمتها میتوان حس کرد، شخصیت مستقل شهر توکیو است. شهری که پس از دیدن سریال قطعاً نگاه سابق را به آن نخواهیم داشت چراکه حالا از حداقل وقایع نامکشوف پشت دیوارهای خانههایش و تاریکیهای درون خیابانهایش باخبر هستیم.
منبع: مجله سینماتیکت/ علی زنداکبری
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است