• کد خبر: 5574
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:25 شهریور 1401 ساعت: 12:22

«بدون تاریخ بدون امضا»؛ دشواری انسان‌بودن

مسئله جلیلوند در «بدون تاریخ بدون امضا» دشواری مسئولیت انسان بودن است. مسئله بار سنگین عمل اخلاقی است به جای سخن اخلاقی.


مسئله وحید جلیلوند در فیلم «بدون تاریخ بدون امضا» نه صرفاً مسئله اخلاق و قضاوت و درست را از غلط تشخیص دادن، بلکه مسئله توجه به جزئی‌ترین رفتارها، ساده‌ترین انسان‌ها، کمرنگ‌ترین گره‌ها و ناپیدا‌ترین تصمیم‌ها است. کوچک‌ترین‌ها و ناپیدا‌ترین‌ها و جزئی‌ترین‌هایی که توجه نکردن به آن‌ها موجبات تراژدی‌ها و حق‌کشی‌های بسیاری را فراهم می‌کند.

مسئله جلیلوند در «بدون تاریخ بدون امضا» دشواری مسئولیت انسان بودن است. مسئله بار سنگین عمل اخلاقی است به جای سخن اخلاقی. «بدون تاریخ بدون امضا» بر مبنای مسئولیت فردی بنا شده است. آن هم در جایی که اجتماع اطراف بی‌اطلاع است و فشاری از بیرون برای اجرای امر اخلاقی بر فرد وارد نیست. این‌جاست که فرد دچار این دغدغه انسانی می‌شود که درست است که دیگران از رفتار و مسئولیت‌های من بی‌خبرند اما خودم که می‌دانم چه کرده‌ام و باید در قبالش مسئولانه رفتار کنم.

این رگه بسیار ظریف و شریفی است که رعایت نکردنش گریبان تمام جوامع مدرن و حتی شبه مدرن مثل ایران را گرفته است. جلیلوند برای ساحت اخلاق و انسان ارزش قائل می‌شود و مخاطب را با مفهوم مسئولیت فردی و اخلاقی روبرو می‌کند. مسئولیتی که اگر فرد از پذیرش آن دوری کند، ممکن است زندگی یا زندگی‌هایی را به تباهی بکشد. این‌جاست که دکتر نریمان (امیر آقایی) که برای امضا کردن گزارش کالبدشکافی هر یک از همکارانش مو را از ماست بیرون می‌کشد، باید به مخاطبش ثابت کند که همین سطح از مسئولیت‌پذیری و دقت نظر را در مورد اقدامات خودش هم دارد. ورنه تمام ارزش‌هایی که جلیلوند در قامت شخصیت دکتر نریمان در فیلمش مطرح می‌کند و از آن دفاع می‌کند، بی‌ارزش می‌شود.

پس ماجرای فیلم کاملاً مبتنی بر آن است که برای انسان بودن و پایبندی به اصول اخلاقی صرفاً نباید از جیب دیگران هزینه کرد. بلکه اگر یک سوزن به خودمان بزنیم است که می‌توانیم سراغ جوالدوز زدن به دیگران برویم. جلیلوند در فیلمش به درستی از پس ترسیم دو قطبی قضاوت در مورد دیگران و قضاوت در مورد خود برآمده است. ترسیم شخصیت شدیداً قانونمند و اخلاق‌گرای نریمان در یک سوم نخست فیلم و مواجه شدن خودش با موقعیتی بسیار ظریف و همزمان تراژیک، مخاطب را به این ورطه می‌برد که حالا ببینم چه میکنی آقای دکتر سخت‌گیر و نکته سنج. طبیعتاً اگر مسیر روایی فیلم به سمتی می‌رفت که نریمان انتخاب نهایی‌ای غیر از این می‌کرد، مخاطب به شکلی خواسته یا ناخواسته از شعارزدگی و درشت‌گویی فیلم دل زده می‌شد. اما کوتاه نیامدن نریمان در نهایت منجر به تلنگر خوردن مخاطب می‌شود. اگر که اندکی انسانیت همچنان در تماشاگر وجود داشته باشد.

فیلم «بدون تاریخ بدون امضا» فیلمی است با یک هدف مشخص و آن این‌که به شخصیت‌های درون فیلم و مخاطبانش یادآوری کند که طور دیگری هم می‌توان بود. این‌جاست که اصرار دکتر نریمان برای اینکه خودش بعد از نبش قبر مراحل تشریح را انجام دهد معنا‌دار می‌شود. این‌جاست که مسئله سرنوشت پدری که به جرم قتل در زندان است مهم می‌شود. و این‌جاست که اقدام نهایی دکتر تا حد زیادی از شعاری شدن و نچسب بودن در می‌آید. در واقع هر نوع چالشی غیر از چالش سهمناک درون فیلم، اقدام نهایی دکتر نریمان در پنهان‌کردن این‌که کوتاهی پدر پسر بچه متوفی می‌توانسته نقشی در مرگ او داشته باشد و یا این‌که بچه در اثر مصرف مرغ مسموم در نهایت می‌مرد و… معنا پیدا می‌کند.

تفاوت فیلمنامه دراماتیک و روایت محور با فیلمنامه شعاری و پر‌گو همین‌جا مشخص می‌شود. دو خط داستانی مرتبط با نریمان و موسی (نوید محمدزاده) است که پایان به ظاهر شعاری فیلم را معنا‌دار می‌کند. هر نوع چینشی جز این در نهایت منجر به این سؤال می‌شد که «خب پنهان کردی دکتر جان، بعد چی؟». اما قرار گرفتن مخاطب در مرحله دوراهی قضاوت اخلاقی میان این‌که عصبیت موسی و مرتکب قتل شدنش تا چه میزان مربوط به خطای دکتر نریمان است یا چه اندازه مرتبط با عذاب وجدان خود موسی و تلاشش برای به دست آوردن حیثیت از کف رفته و تخلیه خشم خودش، تصمیم نهایی نریمان را چندان غیر معقول جلوه نمی‌دهد. نریمانی که به عنوان یک شخصیت کمال‌گرا و اخلاقی کارش را پیش می‌برده، حتماً در مرحله روبه‌رو شدن با ماجرای قتل و مرگ و نابودی خانواده موسی نمی‌تواند دست روی دست بگذارد. اما انتخاب اخلاقی این شخصیت چه می‌تواند باشد؟ حتماً چنین شخصیتی دچار احساس مسئولیت، گناه و عذاب وجدان می‌‌شود.

اما یک سؤال در این میان مطرح است. اگر «نریمان» با موتور سیکلت «موسی» تصادف نمی‌کرد و آن اتفاق کذا نمی‌افتاد، باز هم مرگ پسر بچه به احتمال زیاد رقم می‌خورد، به احتمال زیاد پزشکی قانونی دلیل مرگ را مسمومیت با مرغ فاسد اعلام می‌کرد و باز هم احتمالاً موسی سراغ مرد مرغ فروش می‌رفت و درگیری و قتل و الخ. پس در این میان نریمان چرا خودش را کاسه داغ‌تر از آش کرده است؟

در متن فیلمنامه بارها این سؤال که اگر تصادف صورت نمی‌گرفت باز هم پسر بچه فوت می‌کرد مطرح می‌شود و جواب‌ها غالباً به سمت آن است که بله ظرف ده روز مسمومیت جان پسرک را می‌گرفت. تلاش دکتر نریمان برای شبانه به پزشکی قانونی رفتن و کالبد شکافی و ذکر تصادف به عنوان دلیل مرگ پسر هم این مسئله را تایید می‌کند. پس پاسخ این است که مسئله نریمان یافتن دلیل پزشکی دقیق و منطقی برای مرگ پسر بچه نیست، بلکه مسئله احساس گناه و مسئولیتی است که او دارد برای این‌که بتواند موسی را حمایت کند. نریمان در تلاش است تا کاری کند [که] موسی بتواند مقابل همسرش سربلند کند و از شرم نابود نشود. حال سؤال دیگری مطرح می‌شود. اقدام دکتر نریمان منطقی است؟ آیا این رفتار نریمان در تغییر گزارش پزشکی قانونی خود یک رفتار غیر اخلاقی و غیر‌قانونی نیست؟ آیا پنهان کردن کوتاهی موسی در مراجعه به پزشک رفتاری غیر قانونی نیست؟ نریمان برای موسی فداکاری می‌کند یا برای آرام کردن روان و احساسات خودش؟ اقدام اخلاقی درست کدام است؟ منطق اولویت دارد یا احساسات و اخلاق‌گرایی غیر خودمحورانه؟ و … این‌ها اصل ماجرایی است که جلیلوند تلاش کرده تا در فیلم آن را دنبال کند.

نتیجه این‌که جلیلوند برای روایت منطق اخلاقی مدنظرش حتی قید منطقی بودن روایت داستانی و تصمیمات شخصیت‌ها را زده و روابط علی و معلولی خاص خودش را دنبال کرده است. نتیجه این‌که پایان‌بندی فیلم می‌تواند از منظر منطق دچار ایراد باشد اما از منظر جهان اخلاقیات با تعریف جلیلوند پذیرفتنی است. جهان اخلاقی مدنظر جلیلوند فداکاری و تخریب خود برای نجات حال و جان دیگری را پذیرفتنی و اصل می‌داند. این‌جاست که مخاطب با گزاره اخلاقی تازه‌ای روبه‌رو می‌شود و باید تصمیم بگیرد که این جهان را می‌پذیرد یا خیر. پس باز هم برای باری دیگر این اصل اثبات می‌شود که مخاطب است که سرنوشت چگونه بودن و چگونه به نظر رسیدن اثر را مشخص می‌کند.

 

منبع: فیلیموشات/ محمدرضا مقدسیان

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است