• کد خبر: 5567
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:24 شهریور 1401 ساعت: 13:55

«سوپرانو»؛ گنگسترهای شالوده‌شکن

سریال «سوپرانو» را عموماً به عنوان مشهورترین سریال گنگستری تلویزیونی می‌شناسند اما بیشتر سریالی درام است که گاهی هم در آن بعضی‌ها کشته می‌شوند.


«- چی شده؟

– خودت میدونی چی شده.

– هنوزم به خاطر بلانکا ناراحتی؟

– خیلی خب… دیگه کافیه. بسه دیگه.

– ببین؛ بدجوری به خاطرش افسرده‌م… قبوله؟

– حالا فوقش با همدیگه بهم زدید چند وقت می‌خوای به خاطرش گریه و زاری کنی؟

– اون زن، تمام زندگیم بود

– تو همه‌ش ۲۰ سالتِه… به زور بشه بگی زندگی داری که اون بخواد همه‌ش باشه!» [فصل ششم سوپرانو/ قسمت ۱۷/ گفت‌وگوی تونی سوپرانو با پسرش]

«The Sopranos» یا «خانواده سوپرانو» یا چنان‌که به سادگی در بیانِ عامه جا افتاده «سوپرانو»، مجموعه‌ای‌ست محبوب برای یک نسل کامل پیش از عوض شدن جهان به شکل فعلی‌اش در «آخرین انقلاب صنعتی جهان»؛ بنابراین وقتی از این مجموعه صحبت می‌کنیم در واقع داریم به جهانی نه تنها عوض‌شده بلکه مرده می‌نگریم؛ چیزی شبیه به اروپای پیش از نخستین انقلاب صنعتی! این مجموعه که به عنوان سریالی گنگستری شناخته می‌شود، خلق خود را مدیون دیوید چیس است کسی که بار دیگر با به نمایش گذاشتن فیلم «Many Saints Of Newark» یا «قدیسان فراوان نوآرک» یا به سادگی «قدیسان نوآرک» در سال ۲۰۲۱ بار دیگر خواست با شکل دادن به مقدمه‌ای برای این مجموعه، به دوران جلال و شکوه پیشین خود باز گردد. «سوپرانو» یکی از پرارجاع‌ترین آثار تلویزیونی به جهانِ بیرون از خود است و پر از خلق زیرگفتارهایی که چنین روندی حتی به نام آن هم سرایت کرده [واژه سوپرانو از واژه ایتالیایی Sopra به معنای بالا، گرفته شده. همان‌طور که صدای سوپرانو بالاترین فرکانس در صدای انسانی را دارد و معمولاً نقش‌های اصلی را در اپرا می‌گیرد. سوپرانو به‌طور کلی به صدای زن اشاره دارد ولی به صورت خاص در مورد صداهایی مانند صدای پسران (Boy soprano) و در پسوند نام سازهایی که بالاترین صدا را در خانواده خود دارند، کاربرد دارد؛ مانند: ساکسوفون سوپرانو] اما اگر از چنین مواردی صرف نظر کنیم باید پیش از هر چیزی، به چند نکته اشاره کنم:

یک. دیدن این سریال ۸۶ قسمتی که در ۶ فصل و از ژانویه ۱۹۹۹ تا ژوئن ۲۰۰۷ به نمایش درآمده، به خودِ خود، یک ماراتن کامل است و مثل آن است که تقریباً ۴۰ فیلم دو ساعته را نگاه کنید! [فیلم «قدیسان نوآرک» هم اگر به این روند اضافه شود، در مجموع ۴۱ فیلم دو ساعته خواهیم داشت!] بنابراین اگر مثل من بخواهید مجموعه‌ای را که یک نسل طی حدود ۷ سال دیدند در ۷ روز ببینید احتمالاً باید مثل تونی سوپرانو [با بازی درخشان خدابیامرز جیمز گاندولفینی] سری به مطب روانپزشک بزنید! [اتاقک اعتراف کلیسا و مطب روانپزشک، دو مکانِ محوری در این سریال‌اند که اولی برای خلاصی از عواقب گناهان در آن جهان و دومی برای خلاصی از عواقب گناهان در این جهان انتخاب می‌شوند و هر دو هم در نهایت کمک چندانی نمی‌کنند برای خلاصی ذهن گرفتار شخصیت‌های این مجموعه از بزرگ‌ترین مشکل اخلاقی تاریخ بشر یعنی «حس گناه».]

دو. این سریال را عموماً به عنوان مشهورترین سریال گنگستری تلویزیونی می‌شناسند اما اگر طرفدار چنین ژانری هستید یا اگر از چنین ژانری بدتان می‌آید، باید بگویم بیشتر سریالی درام است که گاهی هم در آن بعضی‌ها کشته می‌شوند! بیشترین زمان روایی این سریال صرفِ توصیف مشکلاتی می‌شود که همه خانواده‌ها با آن درگیرند مثل بزرگ کردن بچه‌ها، دعواهای زن و شوهری، هزینه‌های آموزشی [چه پیش از دانشگاه و چه بعد از آن]، ناسازگاری نسلی بچه‎ها با والدین‌شان، مشکلاتی که همه‌ با فک و فامیلِ خودمان داریم، چشم و هم‌چشمی سرِ خریدِ لباس و اتومبیل و خانه و تلویزیون‌های صفحه‌بزرگ، مشکلاتِ خدمات درمانی و بیمه تکمیلی، افزایش تورم، مشکل سودهای بانکی و بیشتر از همه، مشکلِ داشتن درآمد کافی برای گذران زندگی و تأمین آینده فرزندان. تنها تفاوت این سریال با باقیِ درام‌های خانوادگی در این است که در آن، به جای اینکه مشکلاتِ ناشی از خشم طرفین با چندتا بد و بیراه یا حداکثر چند دقیقه‌ای کتک‌کاری حل شود، -روم به دیوار!- با گلوله حل می‌شود! مواردش هم در قیاس با ۸۶ قسمتِ آن، چندان زیاد نیست!

سه. در این سریال قرار نیست شاهد جهانی باشید که در آثار گنگستری کلاسیک آمریکایی یا فرانسوی شاهد بودید. اصلاً شباهتی وجود ندارد [گرچه هم در کلام شخصیت‌ها و هم در تصاویر و قاب‌بندی و حتی ارجاعاتِ متنی، شاهد ارجاعاتِ فرامتنی پرشمار به آن آثاریم] حتی جهان «سوپرانو» با جهان گنگستری آثار اسکورسیزی هم متفاوت است که ایده کاربردی‌شان «حماسه‌زدایی از سینمای گنگستری»ست [از همان قسمت نخست، شاهد عبورِ چندثانیه‌ای اسکورسیزی از جلوی دوربین هستیم که شخصیت‌های گنگستر سریال برایش ابراز احساسات می‌کنند! با این همه «سوپرانو» خیلی زود به ما ثابت می‌کند که در «واقع‌نمایی»، خیلی از آثار اسکورسیزی جلوتر می‌رود] در این سریال نه تنها حماسه و افتخار و ارزش‌های اخلاقی فیلم‌های بوگارت و کاگنی و ادوارد جی. رابینسون جایی ندارد که یک‌سره با رویکردهای آدم‌های «پدرخوانده» و «رفقای خوب» و «کازینو» و حتی فیلم‌های تارانتینو هم بیگانه است. بحثِ عوض شدن جای قهرمان با ضدِ قهرمان در «سوپرانو»، جایش را به بحثِ عوض شدنِ جای ضدِقهرمان با «رذل و آشغال» داده است! در جهانِ «سوپرانو»، هیچ شخصیتِ قابل قبولی برای مخاطبانِ امروزی وجود ندارد حتی بحثِ تفاوت بد و بدتر هم منتفی‌ست! این هیولاها، هیچ‌گونه ارزش اخلاقی‌ای ندارند و هر وقت هم که مخاطب به این نتیجه می‌رسد که پشتِ یک عملکرد، حسی انسانی‌ست فوراً سازندگانِ سریال به ما ثابت می‌کنند که پشت‌اش نه دشت کردن چند دلار که شمردنِ سودی‌ست در حدِ چند سنت! سریال «سوپرانو»، البته در عمل سریال پرده‌پوشی‌ست چون بدون آن‌که آشکارا از سقوط جامعه آمریکا سخن بگوید، عملاً به بهانه نشان دادنِ روند زندگی اعضای مافیا، کلِ جامعه را هدف گرفته است! سریال «سوپرانو» به جامعه آمریکا نمی‌گوید «شما این گونه هستید!» به آن‌ها نشان می‌دهد که این گونه هستند!

چهار. در سال ۲۰۱۳، انجمن نویسندگان امریکا این سریال را به عنوان بهترین مجموعه تلویزیونی نوشته‌شده در تمامی دوران طبقه‌بندی کرد البته بسیاری از منتقدان احتمالاً این طبقه‌بندی را قبول ندارند. با این همه «سوپرانو» آخرین سریال مهم «دوران  تلویزیون‌بودن تلویزیون و بدل نشدن‌اش به سینما»ست؛ بعد از آن با روزگاری روبه‌روییم که سینما چنان در تلویزیون پیش رفت که اکنون مجموعه‌های تلویزیونی حتی از آثار سینمایی هم سینمایی‌ترند! در «سوپرانو» با داستان‌های فرعی زیادی روبه‌روییم که اغلب در روند کلی پیش بردن داستان نقشی ندارند و حتی می‌شود گفت به نوعی عملکردی مستقل دارند. در هر فصل، یک داستان کلی داریم که وسط‌اش با همین داستان‌های جزئی پر می‌شود [فصلِ ۶، در واقع از نظر روایت و زمان روایت، دو فصل است اولی در ۱۲ قسمت و دومی در ۹ قسمت و در دو زمان متفاوت هم پخشِ سراسری شده‌اند: مارس ۲۰۰۶ و آوریل ۲۰۰۷] مثل ساندویچ هات‌داگی که وسط‌اش را با کاهو و گوجه و پنیر و سس پر کرده باشند اما قصدِ ما از خوردنِ آن ساندویچ، خوردنِ این مخلفات نیست، خوردنِ هات‌داگ است!

پنج. شاید هیچ سریال تلویزیونی‌ای به اندازه‌ی «سوپرانو» در مرگ زودهنگام شخصیتِ اصلیِ خود سهیم نباشد! جیمز گاندولفینی ۶ سال بعد از اتمام سریال و در ۵۱ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت. در هیچ سریال تلویزیونی، شما به اندازه «سوپرانو» شاهد سکانس‌های غذاخوردن نیستید آن هم نه غذاخوردن معمولی که غذاخوردن بااشتها و خوردن غذاهای پر از سس و روغن و گوشت قرمز! گاندولفینی در این سریال دائم در حال خوردن است حتی زمانی که برای نجات پسرش از غرق شدن با تمام توان‌اش می‌دود، نمی‌تواند از خیرِ دور انداختنِ نصفِ هات‌داگِ اشتها‌آورش بگذرد! تفاوتِ ظاهری گاندولفینی قسمت اول سریال با قسمت آخرش، کاملاً بیانگر اضافه وزن وحشتناک اوست! [همین تأثیر را هم روی بیننده می‌گذارد. من طی هفت روزی که سریال را دیدم ۴ کیلو اضافه‌وزن پیدا کردم! واقعاً وحشتناک بود! دائم سرِ یخچال یا در آشپزخانه بودم!] نکته مکملِ قضیه این است که پس از پخشِ «سوپرانو» چندین کتاب در ارتباط با آن منتشر شد از جمله «کتاب آشپزی خانواده سوپرانو» در سال ۲۰۰۲ [طبق دستورالعملِ آرتی (آشپز مخصوص سریال که بسیاری از وقایع مجموعه در رستوران او اتفاق می‌افتد)] که حدس می‌زنم در بالا بردن آمار مرگ و میر بر اثر سکته قلبی در جهان، مطمئناً تأثیرش انکارناپذیر بوده!

 

منبع: مجله نماوا/ یزدان سلحشور

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است