عباس جمشیدیفر در گفتوگو با ماهنامه صبا گفت: محمد کارت چیدمان بازیگری را مثل موسیقی میبیند. هر کدام از آنها باید حول یک محور باشند و یک نت جدا داشته باشند تا ریتمی را اجرا کنند که محمد میخواهد.
پیش از این بخش اول گفتوگوی ماهنامه صبا با عباس جمشیدیفر را مطالعه کردید. در بخش دوم، جمشیدیفر از نحوه بازی گرفتن محمد کارت در «یاغی» و شرایط فعلی تلویزیون گفته است.
بهطور کلی کارهای محمد کارت به کیفیت بازی بازیگرانش معروف است. در مورد «یاغی» هم خیلیها از بازی بازیگران تعریف کردهاند. آیا کارت کار خاصی برای آمادهسازی بازیگران انجام میدهد؟ چه تمرینات خاصی را در نظر میگیرد؟
محمد کارت فکری برای موقعیتی که قرار است به تصویر بکشد پس ذهن خود دارد و تا آن تصویر جلوی دوربینش ایجاد نشود، از کار دست برنمیدارد. حالا گرفتن آن سکانس میخواهد یک روز طول بکشد یا ده روز. این مسائل برای او مهم نیست. آن سکانس باید همان چیزی باشد که خود محمد میخواهد و همان تصویری باشد که در ذهن خود دیده و حالا میخواهد مو به موی آن را جلوی دوربین اجرا کند. فرقی نمیکند که طرف مقابلش بازیگر باشد یا فیلمبردار یا گروه طراحی صحنه یا گروه کارگردانی. فکر میکنم یکی از نقاط قوت محمد کارت همین است.
مشخصاً جنس بازی برونگرایانهای که برای ایفای نقش علی در نظر گرفتهاید آگاهانه است. حتی اغراقی که گاه ممکن است در بازی شما یا دیگر بازیگران به چشم بخورد یک انتخاب است و نه یک اتفاق. این برونگرایی و شدت آن نتیجه برداشت شما از نقش است یا خواسته کارگردان؟
بهطور کلی نتیجه فکر هر دوی ما است. روزی که در رابطه با کاراکتر علی کمپی با محمد کارت صحبت کردم، چون محمد فیلمنامه را خودش (همراه با آقای دوماری و آقای پورامیری) نوشته بود، خیلی به جزئیات این شخصیت فکر کرده بود. خودش هم به من گفت که نمیخواهد این آدم یک آدم بسیار درونی یا باتفکر باشد. اینجور آدمها معمولاً افراد چندان متفکری نیستند بلکه چون ماسک به چهره میزنند، دوست دارند هر کاری را که میخواهند حتماً انجام دهند و مخاطبشان، هر که باشد، آن را بهصورت غلو شده ببیند تا باورش کند. شاید کمبودی در ذهن اینجور آدمها وجود دارد که باعث شده به خودباوری نرسند و بنابراین دوست دارند آدمهای دیگر آنها را باور کنند. بنابراین در بحثهایمان با محمد کارت به این نتیجه رسیدیم که این کاراکتر باید برونگرا باشد، بعضی جاها شاید به اُوِر اَکت نزدیک شود (هر چند تمام تلاشمان را کردیم که به این مرحله نرسد) و بتوانیم آن را بهشکلی باورپذیر برای مخاطب کار کنیم.
یکی از نکاتی که در مورد یاغی زیاد مورد بحث قرار گرفته، هماهنگی بازیگران و یکدستی بازیها است. این هماهنگی در فرآیند دورخوانی شکل گرفت یا در حین کار؟ فرآیند دورخوانی چقدر طول کشید؟
تا جایی که خبر دارم و میدانم، فکر میکنم یک ماه و نیم الی دو ماه قبل از فیلمبرداری، گروههایی که در صحنهها و لوکیشنهای مختلف قرار بود کار کنند، بهصورت گروه به گروه میآمدند و صحنهها را دورخوانی میکردند. بهنظر من محمد چیدمان بازیگری را مثل موسیقی میبیند. هر کدام از آنها باید حول یک محور باشند و یک نت جدا داشته باشند تا ریتمی را اجرا کنند که محمد میخواهد. در این راه کسی نباید فالش بزند و از نت خود خارج شود. محمد به این قضیه پایبند است که کل بازیگران یکدست باشند و روی نُت حرکت کنند. بنابراین این تمرینها از حدود دو ماه قبل از فیلمبرداری شروع شده بود. حتی قبل از رفتن جلوی دوربین هم خیلی سختگیرانهتر و با فکر بیشتر این تمرینات را انجام میدادیم.
به نظرتان این که مهمترین نقشهای جدیتان در شبکه نمایش خانگی بوده را میتوان صرفاً یک اتفاق دانست؟ آیا میتوان این نتیجه را گرفت که پیشنهادهای تلویزیونی نسبت به پیشنهادهای نمایش خانگی محدودتر یا کلیشهایتر هستند؟
نمیتوانم لزوماً اسم کلیشهای روی آن بگذارم. تلویزیون نگاهی دارد که شاید با سلیقه خیلی از بچههایی که کار میکنند همخوانی نداشته باشد. اما از نظر من تلویزیون بهخاطر تعدد مخاطبانش چاره دیگری ندارد. تلویزیون رسانهای است که با ۸۰ میلیون آدم و سلیقه متفاوت در ارتباط است. حالا شاید برخی جاها سیستم مدیریت تلویزیون هم اشتباه کرده باشد. من خیلی موافق استفاده از عنوان کلیشهای نیستم اما فکر میکنم گستردگی قصههایی که برای تلویزیون تصویب و برای ساخت آماده میشود نسبت به کارهای سینمایی و آثار شبکه نمایش خانگی کمتر است. هم بحث تعداد تماشاگران وجود دارد و هم برخی از سلایق مدیریتی که شاید بعضی از آنها درست باشد و بعضی دیگر از اساس اشکال داشته باشد. برای همین است که این اتفاق در تلویزیون میافتد. تلویزیون بر اساس تعداد تماشاگرش تصمیم میگیرد. آن نگاه ممکن است از عباس جمشیدیفر انتظار داشته باشد که فقط کمدی کار کند یا فقط در یک سری از سریالها بازی کند که قصههایی شبیه به هم دارد. حالا شما اسم کلیشه روی آن میگذارید. ممکن است کسی دیگر اسم دیگری رویش بگذارد.
آخر مخاطب که استعداد شما را در کارهای جدی ندیده است. الآن و بعد از «زخم کاری» و «یاغی» است که میتواند تصمیم بگیرد.
بله. ولی اکثر مخاطبان تلویزیون هنوز دوست دارند که بیشتر مرا در آثار کمدی ببینند. ولی من هیچ گاردی نسبت به تلویزیون ندارم.
اوضاع تلویزیون را در شرایط فعلی چگونه میبینید؟
خود من فرزند این تلویزیون هستم. اما واقعیت این است که اوضاع تلویزیون را اصلاً خوب نمیبینم. به نظر من باید در فعالیت تلویزیون، البته بر اساس موازینی که خود تلویزیون دارد، اصلاحاتی انجام شود. ما الآن تعدد رسانه داریم؛ نهتنها در کشور خودمان بلکه هر جای دیگر. شاید در همه جای دیگر دنیا، رسانه ملی آن کشور الآن دچار رقابت با رسانههای دیگر باشد. وقتی تعدد رسانهای داریم، پس به این نتیجه رسیدهایم که هر مخاطبی بر اساس سلیقه خودش دارد رسانهای را دنبال میکند. بنابراین خود ما هم باید از نظر کیفی، از نظر فیلمنامهای، از نظر قصهگویی و نوع تفکرمان نسبت به سریالسازیها و اساساً سیستم نمایشی، تغییراتی در خود بدهیم تا تلویزیون هم حرفی برای گفتن داشته باشد. هنوز هم هیچ رسانهای این قدرت را ندارد که مانند تلویزیون با مخاطب خود ارتباط برقرار کند. تلویزیون در رأس این طبقهبندی قرار دارد. اما اگر تلویزیون بخواهد نگاه کیفی خود را بر اساس نگاه این سالها ادامه دهد، قطعاً مخاطبان خود را از دست خواهد داد. چون دیگر نمیتواند رقابتی با تمام رسانههایی داشته باشد که الآن دارند تولید محتوا میکنند. الآن از اینستاگرام و روبیکا گرفته تا فیلیمو و نماوا دارند تولید محتوا میکنند؛ تلویزیون هم همینطور. تلویزیون سلایق خاص خود را دارد و بر اساس همان سلیقه تولید محتوا میکند اما یک سری از رسانههای دیگر دارند بر اساس سلیقه مخاطب کار میکنند. این دو با هم خیلی فرق دارند. الآن این همه شبکه تلویزیونی وجود دارد. منِ مخاطب تلویزیون شاید دوست نداشته باشم زیاد وارد، مثلاً، مسائل ورزشی شوم و بهجایش دوست داشته باشم شبکه چهار را ببینم. آن شبکه را میبینم و کِیف میکنم. پس وقتی تعدد شبکهای داشته باشم، میتوانم مثل تمام رسانههای دنیا بر اساس هر سلیقهای کار تولید کنم. این کاملاً طبیعی است. من هیچ تجربهای در مدیریت ندارم اما بر اساس چیزی که میبینم، اگر تلویزیون بر این مبنا جلو برود موفق خواهد شد وگرنه مشکل پیدا خواهد کرد.
علیرغم این که جایگاه بازیگری شما در دو سال اخیر دستخوش تغییر جدی شده ولی هنوز به بازی در نقشهای طنز هم ادامه میدهید که یکی از آخرین نمونههایش هم سریال «خوشنام» بود. نگران نیستید که ادامه حضور در سریالهایی که جنس طنزشان نزدیک به یک سری از بازیهای قبلیتان است، باورپذیری حضور شما در نقشهای جدی را نزد مخاطب با مشکل مواجه کند؟
نه. الآن در کل سینمای دنیا و اصلاً در کل سیستم رسانهای جهان، وقتی بازیگری نقشی را در یک سریال تلویزیونی بازی میکند، ممکن است از گوشهوکنار همان نقش در جای دیگری هم استفاده کند. من که نمیتوانم ماهیت خودم را بهعنوان عباس جمشیدیفر کلاً تغییر دهم. در کار دیگری ممکن است موقعیتهای جدیدی برایم پیدا شود یا یک کاراکتر دیگر، شاخصههای دیگری داشته باشد اما شاید بعضی از شاخصههای کارهای قبلی هم در کار جدید گنجانده شود. بنابراین نه. اصلاً در مورد کار کمدی نگران نیستم. چون بههر حال نیاز جامعه کار کمدی است. کار کمدی باید برای یک جامعه ساخته شود. مردم به خنده نیاز دارند. اگر این اتفاق رخ ندهد به نظرم سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. بنابراین بر اساس این نیاز و این دوستداشتن و بر اساس رسالت و نوع نگاه هر آدمی به مخاطبانش و احترامی که برای آنها قائل است، نمیتواند بگوید که دیگر کمدی کار نخواهد کرد. همانطور که اشاره کردم، ممکن است بر اساس برخی مسائلی که داریم، یک سری از قصهها، بعضی جاها (نه بهطور کامل) شبیه به هم باشند. شما نمیتوانید بگویید که دیگر آن را انجام نخواهی داد. چون مخاطب تو آن را دوست دارد و نمیتوانی آن را انجام ندهی. عباس جمشیدیفر را همان مخاطبان به عباس جمشیدیفر تبدیل میکنند. پس من، همانطور که دارم از مخاطبانم احترام میبینم، باید به آنها احترام هم بگذارم.
احسان دبیروزیری
انتهای پیام/
یک نظر