«تصمیم به رفتن» فیلمی است که با وجود رئال بودن رگههایی از کمدی تلخ نیز در جایجای فیلم دیده میشود و پس از سکانس بینظیر پایانی همچنان در ذهن مخاطب ادامه مییابد.
فیلم «تصمیم به رفتن» (Decision to Leave)، تازهترین اثر پارک چان ووک، یک عاشقانه معمایی است که موفق میشود مخاطبش را تا لحظات پایانی در شک و تردید نگه دارد. همچنین او را غرق در عشقی شورانگیز کند که به درد و رنجی عمیق میانجامد. پارک چان ووک کارگردان بهنام کرهای را با سهگانه «انتقام» میشناسیم. از میان فیلمهای این سهگانه فیلم «اولد بوی» نزد مخاطبان سینما محبوبیت بیشتری دارد، آنچنانکه از این فیلم بهعنوان یکی از بهترین آثار سینمای کره یاد میشود. او سال گذشته با ساخت «تصمیم به رفتن» پس از شش سال بازگشت قدرتمندی به سینما داشت و توانست جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کن را نیز به دست آورد.
«تصمیم به رفتن» در وهله اول یک اثر معمایی پرکشش است که نسبت به فیلمهای سابق کارگردانش داستان سر راستتری دارد. اما آنچه پس از تماشای فیلم در ذهن و قلب مخاطب نقش میبندد؛ تصویر عشقی عجیب است که هر چقدر شخصیتهای اصلی سعی در نادیده گرفتنش دارند بیشتر در وجود آنها ریشه میدواند.
داستان فیلم مانند اکثر آثار جنایی با وقوع یک قتل آغاز میشود و بهترین کارآگاه شهر مسئول رسیدگی به پروندهای میشود که تنها مظنونش یک دختر مهاجر چینی است. گرهافکنی و گرهگشاییهای پیدرپی در طول داستان باعث شده فیلم با وجود ریتم نسبتاً کند و مدت زمان طولانیاش برای تماشاگر خستهکننده نباشد. همچنین جذابترین بخش گرهگشایی از راز و رمز قتلهای رخ داده، نحوه کشف حقیقت توسط کارآگاه فیلم است. لحظاتی که با استفاده از تدوین مناسب و موسیقی خیالانگیز، مرز میان رؤیا و واقعیت برداشته میشود. آنجا که کارآگاه در تصوراتش، خود را در خانه دختر چینی و در حال بررسی واکنشهای احساسی و منطقی او میبیند و بیشتر تمایل دارد قطعات پازل را بهگونهای کنار هم بچیند تا سرنخی برای اثبات بیگناهی دخترک بیابد.
کارآگاه جذاب داستان که از بیخوابی رنج میبرد، تا حدودی ما را یاد کارآگاه فیلم تحسینشده «بی خوابی» ساخته کریستوفر نولان میاندازد. مخصوصاً سکانسهایی که روی بیخوابی او و ارتباطش با پروندههای حل نشده تأکید ویژهای دارد. همین بیخوابی است که دلیل آشفتگی کارآگاه و نقطه شروعی برای علاقهاش به دختر میشود. درواقع فیلم هربار که میخواهد از احساس عمیق میان زن و مرد به یکدیگر صحبت کند، گریزی به بیخوابی کارآگاه میزند. مانند دیالوگی که دختر چینی در بازگشت دوبارهاش به مرد میگوید: ”کاش میتونستم بخشی از خوابم رو به تو بدم.”
همچنین دخترک در جایی دیگر تأکید میکند دلش میخواهد تنها پرونده حل نشده کارآگاه باشد چراکه پروندههای حل نشده او باعث بیخوابیاش شدهاند. درحالیکه همسرِ کاراگاه سعی دارد از طریق روشهای علمی و به کمک دکترهای مختلف بیخوابی همسرش را مداوا کند، دختر چینی از راه نفوذ به قلب و روح او این کار را انجام میدهد و هر وقت در کنار مرد حضور دارد آرامش و سبکبالی بیشتری در وجود کارآگاه میبینیم.
فیلمنامه «تصمیم به رفتن» شاید برای یک اثر جنایی معمایی بهاندازه کافی جذاب و غافلگیرکننده نباشد. حتی میتوان برخی از اتفاقات مهم را تا حدی پیشبینی کرد. اما فیلم بیشتر از آنکه یک داستان جنایی قدرتمند داشته باشد، یک روایت عاشقانه مسحورکننده است که با تصاویر و قابهای زیبا معنا پیدا میکند. کارگردان با استفاده از لانگشاتهای چشمنواز از شخصیتها در دل طبیعتِ گاه سرکش و گاه آرامِ دریا و کوهستان، بر وجه اثیری و روحانی دختر تأکید میکند. زنی اثیری که مانند همان طبیعت زیبا، بکر و پر رمز و راز است.
بنابراین میتوان گفت قابهای فیلم هرکدام ایدههای بصری درخشانی هستند که به درک بهتر مخاطب از وضعیت روحی شخصیتها و همذاتپنداری با آنها کمک میکنند. کافی است به فضاهای مهگرفته و برفی زمانی که مرد دچار تردید شده است یا ارتباط نماهای نخست با پایانبندی داستان دقت کنیم تا متوجه شویم کارگردان چطور پیامش را به کمک فیلمبرداری هنرمندانه انتقال میدهد.
وقار و خودداری دو عاشق از رابطه با یکدیگر نیز تا حدی تداعیکننده فیلم «در حال و هوای عشق» است. وقاری که در شیوه سخن گفتن، راه رفتن، نگاهها و لبخندهای کوتاه و ملیح دختر و رفتار محترمانه مرد دیده میشود. تسلط دختر روی مردی تنها و پریشاناحوال نیز ما را یاد زنان جذاب و نگونبخت فیلمهای ژانر نوآر میاندازد.
چان ووک در «تصمیم به رفتن» نیز مانند سایر فیلمهایش به جزئیات توجه ویژهای داشته است. برای مثال نقش پررنگ دستها را میتوان در هر گره عاشقانه و معمایی فیلم دید. از زخم روی دست دخترک گرفته تا سکانسی که توجه او به حلقه کارآگاه جلب میشود و در دیدار بعدی خودش هم حلقه دستش میکند. عاشقانهای که فقط با لمس کوتاه دستها رخ میدهد و در نهایت کلیدی برای کشف معما میشود.
از دیگر نکاتی که میتوان به آن اشاره کرد لحن فیلم است که با وجود رئال بودن مثل آثار سابق کارگردانش رگههایی از کمدی تلخ نیز در جایجای فیلم دیده میشود. در مجموع باید گفت جدیدترین ساخته پارک چان ووک اگرچه مانند فیلم محبوب «اولد بوی» پرتعلیق نیست اما قدرت جنبه عاشقانهاش در کنار کارگردانی بینظیر، فیلمبرداری و موسیقی، آن را به یک فیلم بهیادماندنی تبدیل کرده است. فیلمی که پس از سکانس بینظیر پایانی همچنان در ذهن مخاطب ادامه مییابد.
منبع: مجله سینماتیکت/ مونا باغی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است