بهزاد خلج در گفتوگو با ماهنامه صبا گفت: من همینجا از تمام قضات کشور معذرت میخواهم. کاری که من کردم فقط بازیگری بود. چون قضاوت جدی کاری است که اصلاً نمیتوان با آن شوخی کرد.
بهزاد خلج، بازیگری که حضورش در مجموعه «آقای قاضی» (سجاد مهرگان) مورد توجه کارشناسان قرار گرفته، در گفتوگویی که در شماره سیزدهم ماهنامه صبا منتشر شد از مسیری که تا امروز طی کرده و چالشهای بازی در نقش یک قاضی سخن گفته است. متن کامل این مصاحبه را میتوانید در ادامه مطالعه کنید.
بهزاد خلج بازیگری است که دیر به تئاتر و تلویزیون معرفی شد. خودش میگوید در یک خانواده سینمایی بزرگ شده و علاقه به فیلمدیدن از کودکی در او وجود داشت اما تا سیوهشت سالگی به بازیگری فکر نمیکرد تا اینکه، به اصرار یکی از دوستانش، به یک دوره بازیگری رفته و بهسرعت جایزهای را در یک جشنواره تئاتری دریافت میکند. در طول سالهای بعد، خلج در دورههای بازیگری اساتیدی چون امیر دژاکام، پریسا بختآور و کیومرث مرادی شرکت کرد. مسیر بازیگری خلج از آنجا شروع و حالا به یک نقشآفرینی قابلتوجه در نقش اصلی «مجموعه قاضی» منجر شده است. او نقش قاضی را بهگونهای بازی کرده که هم حساسیتبرانگیز و دور از واقعیت نباشد و هم در مسیر کلیشهشکنی حرکت کند. دستاورد او آنقدر کنجکاویبرانگیز هست که منتظر موفقیتهای بعدیاش بمانیم.
از فرآیند انتخابتان برای نقش قاضی بگویید. اولین مواجههتان با متن یا توضیح مرتبط با «آقای قاضی» چگونه بود؟
اولین مواجهه من اینگونه بود که استاد کیومرث مرادی با من تماس گرفتند و خواستند به دفتر ایشان بروم. در مورد مجموعهای مربوط به قوه قضایی با من صحبت کردند. آن موقع اسمش هنوز «آقای قاضی» نبود. یادم است اولین بار که به پلاتو رفتم، بازیگرانی داشتند نقش متهم و شاکی را اتود میزدند و یک آقای قاضی روبهروی آنها نشسته و با آنها در حال تمرین بود.
یک قاضی واقعی؟
بله. بعداً فهمیدم که یک قاضی واقعی بود. چند دقیقه به تمرین نگاه کردم و آقای مرادی از من خواست فردا برای اتود زدن حاضر شوم تا کارگردان من را ببیند. یکی از فیلمنامههای آماده را گرفتم و مرور کردم. در آن فرآیند دو اتفاق افتاد. اول اینکه احساس کردم چقدر این نقش را دوست دارم. خیلی از نقش خوشم آمده بود. دوم اینکه احساس کردم چقدر از آن دورم و چقدر بازی در این نقش کار ترسناکی است. چون بحث قضاوت بحث بسیار فنی و پیچیده است. کاری که من کردم فقط بازی و نمایش بود اما قضاوت واقعی خیلی ترسناک است. بههرحال دوست داشتم در این کار باشم و بعد از اتود زدن منتظر ماندم تا ببینم سجاد مهرگان من را انتخاب میکند یا نه. سجاد همیشه در حرفهایش میگوید همان روز اول من را انتخاب کرد. اما این نکته را به روی من نیاورده بود. یک هفته اتود میزدم و چیزی به من نمیگفتند تا بعد از یک هفته گفتند من را برای نقش انتخاب کردهاند.
در گفتوگویی که با سجاد مهرگان داشتیم، نکات جالبی را در مورد معیارهایش برای انتخاب بازیگر نقش آقای قاضی مطرح کرد. مثلاً به این اشاره کرد که دنبال ویژگیهایی در ناخودآگاه بازیگر بود؛ از جمله رعایت عدالت در مواجهه با دیگران. این طبعاً یک ویژگی کلیدی برای باورپذیر کردن نقش قاضی بود. اما فکر نمیکنم هنگام بازی جلوی دوربین فقط بتوان به ناخودآگاه اکتفا کرد. در مورد رعایت این ویژگی در بازیتان چقدر با سجاد مهرگان صحبت کردید و چقدر تلاش کردید تا این ویژگی را از ناخودآگاه به خودآگاه بیاورید؟
ویژگیهای ناخودآگاه من را سجاد دیده بود. او به نکاتی توجه کرد که حواس خودم چندان به آنها نبود. البته بعد از آن در موردش صحبت کردیم و سجاد گفت که این ویژگیها را دارم و خیلی هم خوشحال شدم. اما نکتهای که گفتید خیلی درست است. از آن به بعد باید به این سمت میرفتیم که خودآگاه و ناخودآگاه را با هم ادغام کنیم تا نتیجهای باورپذیر تحویل دهیم. این اتفاق هم افتاد. ما یک مشاور قضایی بهنام مهدی رنجگری داشتیم که بسیار برای من عزیز است و، دانسته و ندانسته، خیلی به من کمک کرد. در طول تمرین ما در پلاتو، آقای رنجگری بهعنوان یک قاضی مطرح کشور سر صحنه حاضر میشدند تا بر فیلمنامه و حتی بازی من در نقش قاضی نظارت داشته باشند. در آن دوره دائماً به ایشان نگاه میکردم. در شغل ما تماشا کردن خیلی مهم است.
در قضاوت هم تماشا کردن و دقت در رفتار دیگران خیلی مهم است. شاید از این نظر بتوان اشتراکی هم بین بازیگری و قضاوت پیدا کرد.
ببینید این بخش که شوخی است. من همینجا از تمام قضات کشور معذرت میخواهم. کاری که من کردم فقط بازیگری بود. چون قضاوت جدی کاری است که اصلاً نمیتوان با آن شوخی کرد. ولی بههرحال خوب تماشا میکردم. با سجاد به دادگاه میرفتیم. ما نزد افرادی از جمله امین تویسرکانی، یکی از افراد درجهیک قوه قضاییه، رفتیم. صدای ایشان را ضبط کردم. نزدیک به یک ساعت و نیم برای من حرف زد. این فرآیند را چندین بار تکرار کردیم. در تمرینهایی که طی چهار یا پنج ماه با بازیگران روبهرو داشتم، هم تمرین میکردم و هم قضات را فقط نگاه میکردم. هیچ کار خاص دیگری نمیکردم و فقط میدیدم. این تماشا کردن، ویژگیهایی را وارد ناخودآگاه من کرد. قرار نبود من کار خاصی در این زمینه بکنم. اما مهمتر از همه، هدایت آقای مرادی بهعنوان استاد من بود. کمکهای محمدحسین هادی (دستیار آقای مرادی) در فرآیند تمرین خیلی به من کمک کرد. اما شاید برایت جالب باشد که بگویم یک جا من و سجاد با هم به مشکل خوردیم.
سجاد این را در گفتوگویش مطرح نکرده بود!
بگذار من برایت بگویم. بهنظرم دانستنش جالب است. هنگام تمرینها، یک جا دیدم که سجاد به من معترض است. چون من داشتم یک قاضی بهشدت رئال را بازی میکردم و سجاد آن را دوست داشت اما دائماً به این اشاره میکرد که چیزی در بازیام کم دارم و آن، بُعد انسانی قاضی است. آن موقع این حرف را نمیپذیرفتم. شاید چون تصویری که در ذهن خودم داشتم در وجودم تهنشین شده بود و همان را در بازیام پیاده میکردم. سجاد به نکته خیلی مهمی اشاره کردو همین الآن هم در گفتوگوهایم با او میگویم که واقعاً اگر هدایت آقای مرادی و سجاد نبود، الآن «آقای قاضی» چیزی نبود که داریم میبینیم. سجاد کمک کرد که بعد انسانی و رئوفبودن قاضی برای من فعال شود. یک قاضی که الزاماً همیشه خشمگین نیست. بعضی موقعها میخندد، مزاح میکند و حتی اشتباه میکند. سریال که جلوتر میرود میبینیم که شخصیت قاضی برای خودش خطوط قرمزی دارد. گاهی احساساتش فعال میشود. گاهی به هم میریزد و آدم نرمالی نیست که پشت آن میز نشسته است. اینها، از جایی به بعد، هدایت خود سجاد بود. حتی هنگام ضبط، دو، سه باری با سجاد وارد بحث شدم. در نهایت امروز که به آن قسمتها نگاه میکنم میبینم که چقدر حرف کارگردان درست بود.
یکی از نکات کلیدی دیگر، جنس صدای قاضی بود. قاضی باید در صدایش ابهتی داشت که در لحن و بیان شما وجود دارد. اما آیا بهطور ویژه روی بخش صدا کار کردید؟ مثلاً بهسمت صداسازی برای شخصیت رفتید؟
نه. این ویژگی از اول وجود داشت. این لطف خدا بوده که این ویژگی را داشتهام. اصلاً زمانی نداشتیم که روی بیان کار کنیم. اما در سه، چهار سالی که نزد آقای مرادی بودم، یکی از زحمات بزرگی که ایشان برای ما کشیدند بیان ما بود که روی کار من تأثیر زیادی گذاشت.
یکی از نکات جالبی که سجاد در مصاحبهش گفت جنبه حماسی مد نظرش برای شخصیت قاضی بود و اینکه شما شاهنامهخوانِ خوبی بودید و این در انتخاب شما نقش داشت و در فرآیند کار به ساخت شخصیت قاضی کمک کرد. این نکته خیلی برای من کنجکاویبرانگیز بود که چطور شما از روحیات و ویژگیهای شخصیتهای شاهنامه برای ساختن ابعادی از کاراکتر قاضی استفاده کردید.
من از بچگی به قهرمانها علاقه داشتم. من هنوز عاشق فیلم «سامسون و دلیله» (سسیل ب. دمیل، ۱۹۴۹) هستم. وقتی موهای سامسون را کوتاه میکنند و قدرتش را از دست میدهد، در بچگی برایش اشک میریختم. همینطور میتوانم به فیلمهای فراوان دیگری مثل قسمت اول و دوم «راکی» هم اشاره کنم. در سینمای خودمان هم عاشق سینمای آقای کیمیایی بودم که اصلاً شاخصهاش این است. این در من ریشه داشت.
یعنی بهطور خاص قهرمانان تراژیک؟
بله. هنوز هم اگر کسی فیلمی به من معرفی کند که در آن قهرمان وجود داشته باشد، دیدن آن فیلم را در اولویت میگذارم. اما از جایی به بعد، تأثیر سجاد بود. من شاهنامهخوانِ خوبی نبودم بلکه شاهنامهخوانِ خوبی شدم. سجاد از من خواست که خواندن شاهنامه را شروع کنم. وقتی خواندن شاهنامه را شروع کردم دیدم که چقدر با روحیات من همخوان است و چقدر شخصیتهایی مثل فریدون، رستم و سهراب را دوست دارم.
قاضی شخصیتی است که طبعاً هر کاری هم انجام میدهد باید طبق قانون باشد. این امر چطور؟ محدودیتهایی ایجاد کرد؟ مواردی بود که شما فکر کنید شخصیت از لحاظ دراماتیک باید فلان کار را بکند اما جلوی خود را بهخاطر ملزومات قانونی بگیرید؟
بله. چنین بود. خیلی هم دردناک بود. آنجا با همه وجودم احساس کردم که قضات چقدر بعضی وقتها اذیت میشوند. خیلی دلم برای قضات سوخت. واقعاً درد میکشند. بعضی وقتها احساسات آدم غلیان میکند و نمیتوانی جلوی خودت را بگیری اما باز باید طبق قانون رفتار کنی. نمیخواهم مثال بزنم چون ممکن است هنگام چاپ مجله بخشهای دیدهنشدهای از سریال لو برود.
تجربه ما بهعنوان علاقهمندان به سینما نشان داده که عموماً تماشاگران با شخصیتهایی که قیدوبندهای کمتری دارند بیشتر همدلی میکنند. در تاریخ سینما هم نمونههایی از مأموران قانون که بسیار محبوب شدند (از هری کثیف بگیرید تا آل پاچینوی «مخمصه») آدمهایی بودند که اتفاقاً زیاد به قیود قانونی وفادار نبودند. تاریخ سینما پر از تبهکاران محبوب است ولی مثلاً پلیس یا قاضی محبوب به آن اندازه وجود ندارد. حالا شما باید یک شخصیت کاملاً وفادار به قانون را به تصویر میکشیدید که حتی برونگراییها یا عصبانیتهایش هم باید در چارچوب قانون باشد و در عین حال باید در هر اپیزود به همدلیبرانگیزترین شخصیت ماجرا تبدیل میشد. چه چالشی برای حل این مشکل داشتید؟
باز باید برگردم به این نکته که سجاد مهرگان در طول کار همهجوره پشت من ایستاد. ما حتی سر تست گریم هم بحث داشتیم. من از روز اول میگفتم تست گریم باید جوری باشد که هر کسی سریال را میبیند احساس کند که میتواند خودش شبیه این آدم باشد. یعنی میخواستم گرایش خاصی به این شخصیت ندهیم. سجاد از نظر من حمایت کرد. زمان تمرینها و زمان ضبط یکی از جنبههای اخلاقی که برای قاضی لحاظ کردیم و آن را از شخصیت آقای مهدی رنجگری الهام گرفتم، جنس طنازی بود. یکی از خصوصیات بارز آقای رنجگری این است که هر سؤالی از ایشان بپرسی با طنز به شما جواب میدهند اما بهشکلی آنقدر جدی که اصلاً متوجه نشوی که دارد از طنز استفاده میکند. نمونه فوتبالیاش آقای فیروز کریمی است. این ویژگی را از آقای رنجگری گرفتم و خیلی هم روی آن تمرین کردم و زمان ضبط دیگر در من نشسته بود. بعضی وقتها متهم یا شاکی چیزی میگفت و من ناخودآگاه بهصورت طنز جواب میدادم. همین میتوانست یکی از نبایدهای کار باشد؛ اینکه قاضی مملکت شوخی میکند آن هم بهشکلی که خیلی مواقع خنده میگیرد. اما ما انجامش دادیم. حتی در مورد بحث قهوهخوردن هم اعتراضاتی مبنی بر این شنیدیم که مگر قاضی وسط دادگاه میرود قهوه میخورد و برمیگردد؟ اما میخواستیم برخی از مرزها را بشکنیم. خدا را شکر تا امروز هم قوه قضاییه و هم صداوسیما خیلی از ما حمایت کردند. نگاه آنها هم این بود که کمی تازهتر به قضایا نگاه کنیم و از آنها ممنونم.
برای بازی در نقش قاضی جدا از دنیای واقعی، احیاناً از بازیگر دیگری هم الگو گرفتید؟ چه ایرانی و چه خارجی؟ یا جدا از الگو گرفتن اصلاً نمونههایی را برای واکاوی تماشا کردید؟
بههیچ عنوان. البته قبلاً نمونههای زیادی دیده بودم. من بسیار به فیلمهای نوآر و فیلمهای پلیسی علاقه دارم. آخرین موردی هم که دیدم فیلم «من شیطان را دیدم» (کیم جی-وون، ۲۰۱۰) از سینمای کره بود که خیلی هم دوستش داشتم. مابهازا زیاد داشتم. اما سعی کردم بههیچ عنوان به هیچکدام از آنها رجوع نکنم. حتی سریال آمریکایی «قاضی جودی» را سجاد برایم میفرستاد و خیلی از اپیزودهایش را میدیدم. اما سعی میکرم مابهازایی از درون آنها برندارم. دلیلم هم این بود که آنها که هستند، تولید شدهاند و مردم دیدهاند. اگر بخواهم همانها را بردارم تکراری میشود. در عوض سعی کردم الگوها را از نمونههای واقعی برداشت کنم.
ما در این سریال با شخصیتی روبهرو هستیم که دارد ابعاد مختلفی از شخصیتش را بروز میدهد. گاهی باید در لحظه جنس واکنشهایش را عوض کند و کماکان باورپذیر باشد. در اوج عصبانیت ممکن است به یک حرف متهم یا شاکی بخندد. یا در اوج آرامش باید یک لحظه داد بزند تا فضا را کنترل کند. در سینما وقتی با چنین شخصیتهایی روبهرو هستیم، معمولاً یک هسته مرکزی یا یک نخ تسبیح وجود دارد برای این که تغییرات مداوم جنس واکنش روی یکدستی بازی بازیگر تأثیر منفی نگذارد. این بازیگر است که باید آن هسته مرکزی را پیدا و در بازیش متجلی کند. در یک مجموعه طولانی تلویزیونی چطور؟ آیا شما بهعنوان یک بازیگر نیازی احساس کردید که یک نخ تسبیح برای یکدستی جنس بازیتان پیدا کنید یا با توجه به فرصت زیادی که برای شناساندن شخصیت به تماشاگر داشتید، چنین نیازی را احساس نکردید؟
در اینجا هم این نخ تسبیح وجود دارد. از همان روز اول سجاد این را برای من تکرار میکرد که این آدم بهشدت عادل است: در صدایش، در حرکات دستش، و در نگاهش. این نکتهای است که حتماً باید رعایت میکردم. اجازه داشتم که در برخی از موارد تغییراتی ایجاد کنم اما باز باید به این ویژگی برمیگشتم. نخ تسبیح ما در این سریال همان عدالت قاضی بود که سعی کردیم رعایت کنیم. خیلی جاها این ویژگی از دست من درمیرفت و سجاد مهرگان تذکر میداد. خیلی جاها آقای مرادی یا محمدحسین هادی در این زمینه توصیههایی به من میکردند. اگر هدایت آنها نبود شاید این اتفاق نمیافتاد. چون من خودم را از بیرون نمیدیدم، ممکن بود کار از دستم در برود. اما مهمترین رکن رسیدن به این نتیجه، بازیگران درخشانی بودند که روبهروی من قرار گرفتند. انصافاً تمام بازیگرانی که روبهروی من بودند، ریتم را بلد بودند و با خودشان کاراکتر آورده بودند. من هیچوقت روبهروی خودم تیپ ندیدم. همه روی شخصیتها کار کرده و به شخصیتها عمق داده بودند. بههرحال آنها درسخواندههای مکتب آقای مرادی بودند و این کار را برای من ساده میکرد. من دغدغه این را نداشتم که الآن با همبازیام چالش خواهم داشت.
یک سری بدهبستانهایی هم بین شما و بازیگران وجود دارد. این موارد در فیلمنامه نبود و سر تمرین یا سر صحنه اضافه میشد؟
قطعاً مواردی در فیلمنامه نبود و در تمرین درمیآمد. آخر کار فیلمنامه ما کارگاهی هم شد. فیلمنامههای آمادهای آمدند و وقتی در پلاتو با بازیگران قرار میگرفتیم، خیلی جاها بداهه ایجاد میشد. اما سجاد سر ضبط این اجازه را نمیداد. هرچه در تمرین اتفاق میافتاد، پروندهاش بسته میشد و میرفتیم برای ضبط. هنگام ضبط خیلی بهندرت پیش میآمد که اتفاق بداههای رقم بخورد.
شما پیشینه تئاتری دارید و فکر میکنم حداقل پنج، شش سال میشود که وارد کار تصویری (تلویزیون و نمایش خانگی) شدهاید. خیلیها در فضای نقد فیلم به این اشاره میکنند که در سینما و تلویزیون بحران بازیگر داریم. مثلاً بازیگر ۴۵ ساله هنوز نقش جوان ۲۵ ساله بازی میکند درحالیکه ممکن است در فضای تئاتر کلّی استعداد ۲۵ ساله داشته باشیم که هنوز شناخته نشدهاند. بهعنوان کسی که از تئاتر شروع کردید و توانستید خود را ثابت کنید، فکر میکنید ضعف ما کجاست که این فرآیند بهدرستی اتفاق نمیافتد؟ آیا برنامهای جهت ستارهسازی وجود ندارد؟ آیا به تنبلی خود آنها برمیگردد؟
واقعاً من قابل جوابدادن به این سؤال نیستم چون سؤال فنی و بزرگی است. معلمان من باید به این سؤال جواب دهند. من فقط نظر شخصیام را میگویم. وقتی ۹ سال پیش وارد این رشته شدم، یک خصوصیت بارز داشتم. سر هر کلاسی که مینشستم، اساتید از دست من کلافه میشدند! خیلی مواقع اساتید به من میگفتند «بس است. تو که هفته پیش اتود زدی. چه خبر است؟ یک ذره آرام باش»! اما من در تمام این ۹ سال، هر هفته برای کلاسها اتود آماده داشتم. برای این حضور مستمر خیلی هزینه کردم اما برای هزینهای که میکردم تلاش میکردم. تجربه شخصیام چنین است: اینکه تو فقط به یک کارگاه رفته و از آن بیرون بیایی، الزاماً کاری برای تو نمیکند. تو باید تلاش کنی و زحمت بکشی. یادم است یکبار کیومرث مرادی من را صدا زد و گفت میخواهد اجرایی روی صحنه ببرد و در این اجرا نقشی دارد که فقط دو خط دیالوگ دارد و قرار است یک شب در میان آن را بازی کنم یعنی یک شب آن را من بازی کنم و شب بعد یک فرد دیگر. من آن موقع تجربه کار تصویر هم داشتم اما آرزویم بود که برای کیومرث مرادی بازی کنم. پس این نقش را پذیرفتم و با همه وجودم برای آن کار تمرین کردم. به نکته خیلی خوبی اشاره کردی. من فقط از منظر یک هنرجو جواب تو را میدهم. بهنظرم اگر تنبلی نکنیم، انرژی بگذاریم و تلاش کنیم، این اتفاق بالاخره برای همه ما میافتد. چون اعتقادم این است که بازیگری مختصّ شخص خاصی نیست. تو حتی نیازی به چهره خوب هم نداری. اگر انرژی خوب داشته باشی و تلاش کنی به نتیجه میرسی.
سید آریا قریشی
انتهای پیام/
There are no comments yet