• کد خبر: 5425
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:15 شهریور 1401 ساعت: 15:21

«تارا»؛ سه صحنه از یک ازدواج

جهان فیلم «تارا» امتزاج سه برش از ارتباط انسانی یک زوج روشنفکر است. ارتباطي كه نه از روی عشق بلکه با نفي آن آغاز شده، در مسیر قراردادهای مرسوم اجتماع به ازدواج رسيده و سرانجام هم تحت ­الشعاع موقعیت شخصی هریک به بزنگاهی ختم مي­شود.


تماشای فیلم‌­های تجربی همان‌قدر که برای منتقدان جذاب است، برای مخاطبان اندیشمند نیز می­‌تواند هیجان­‌انگیز باشد. ژان لوک گدار زمانی گفته بود : «همه قصه­‌ها آغاز و میان و پایان دارند، ولی نه الزاماً به همین ترتیب!» و با این گفته بر گستردگی سپهر تجربه در روایت انگشت گذاشت. سینمای تجربی اصولاً از دغدغه­‌های داستان‌پردازی و فراز و فرود دراماتیک فارغ است و راه‌­­هایی نو برای بیان مسایل نوپدید انسان و جامعه‌­اش پیشنهاد می‌­دهد. کاوه قهرمان در «تارا» به همین راه رفته تا گوشه­‌ای از آوردگاه عاطفی انسان معاصر را از منظری جدید روایت کند.

جهان فیلم امتزاج سه برش از ارتباط انسانی یک زوج روشنفکر (یک زن بازیگر و یک مرد عکاس) است. ارتباطی که نه از روی عشق بلکه با نفی آن آغاز شده، در مسیر قراردادهای مرسوم اجتماع به ازدواج رسیده و سرانجام هم تحت‌­الشعاع موقعیت شخصی هریک به بزنگاهی ختم می­‌‍شود. کاوه قهرمان برای شرح این مسیر و درنگ در توقف­گاه­‌های آن نشانه‌‍­های متنی و فرامتنی متعددی در اختیار مخاطب می­‌گذارد تا او را از طریق انتخاب‌ها و دریافت­‌هایش، همسفر شخصیت­‌های فیلمش کند. انتخاب اسامی تارا و بهرام برای این دو ضمن ادای دین فیلمساز به اسطوره فرهمندی سینمای ایران، منزلگاه اول این برداشت‌هاست. نام فیلم و شخصیت اصلی آن یادآور «تارا»ی بیضایی است که زنی­ست خودبسنده و بلندپرواز و متکی به زنانگی خود. پایان چریکه او که جدایی از مرد آرمانی و پیوند با مرد زمینی است بر آغاز «تارا»ی فیلم قهرمان منطبق می­شود که مردی آرمانی (دوستش سعید، کارگردان فیلم کوتاه) را از زندگی اش خارج و مردی زمینی ( بهرام، عکاس اجتماعی) را به آن جذب می­کند. این نکته هم می­‌تواند فقط در حد یک عزیمت­‌گاه اولیه تلقی شود، یا ممکن است فیلمساز در پی یک بازخوانی معاصر  از روایت اسطوره‌­وار بیضایی بوده­ باشد. انتخاب با مخاطب است. در هر دو فیلم، مرد دوم بیشتر مجذوب «زنانگی» زن است تا «عاشق» او. جاذبه زن که در انتخاب رنگ­های تند و زنده پیرامون تارای جوان (معصومه بیگی) تجلی یافته در تارای میانسال (نازنین فراهانی) نیز تکرار شده ولی جذبه حضورش برای بهرام جوان (مجید نوروزی) در بهرام میانسال (سروش صحت) دیده­ نمی­شود. همچون حرف­‌های مکرر و بی­ پایان این دو در برش «جوانی» که در برداشت­‌های «میانسالی» جایش را به سکوت و تحمل یکدیگر می­دهد. بنابراین آغاز فیلم با بغض و تردید تارای «بزرگسال» (رعنا آزادی ­ور) که پیکری واسط میان دو همزاد دیگرش است، می‌­تواند نشانه وقوف او بر انتهای مسیری باشد که از هیجان کشف آغاز شده و به انفعال عادت می­‌انجامد. مثل «بازی»­های جوانی­‌اش برای جلب سعید و بهرام به خود، که در بزرگ‌سالی به بازی در نقش­‌های کلیشه‌­ای فیلم‌­های تجاری رسیده­‌اند.

روی دیگر سکه، بهرام است که سیر دگردیسی‌­اش با کنش‌­های شغلی نشانه­‌گذاری شده‌­است. او که در بزرگسالی در اوج موفقیت شغلی ظاهر می­شود، در جوانی هنرمندی پرشور با دغدغه­‌های اجتماعی بوده ولی در میانسالی اسیر موقعیتی مبتذل و تا حدی پارودیک تصویر می­شود (عکاسی تبلیغاتی برای پوشک بزرگسال). این غلبه تدریجی مادیت بر شور و معنا می­تواند هم عامل و هم حاصل بحرانی باشد که میان دو شخصیت اصلی فیلم شکل گرفته و رو به تزاید است. فرم روایی فیلم شامل شکست زمان­‌های مکرر و رفت و آمد دائم میان برش­های سه­ گانه فیلمنامه از زندگی این زوج، از طرفی تماشاگر را به چیدن تکه­‌های پازل داستان در ذهن دعوت می­‌کند و از سوی دیگر پیشنهادی است برای غلبه بر مفهوم فلسفی گذر زمان که در غایت فیزیولوژیک خود به «مرگ» منتهی می­شود. مرگ حاصل طی شدن عمر پدیده­‌هاست، چه عمر انسان­ها (وضعیت مشرف به موت سعید در میان­سالی) و چه عمر رابطه­‌ها (اعتراف تلخ و دردناک بهرام بزرگسال- مهدی پاکدل به همسرش). در این میان بهرام با منجمد کردن سوژه‌­ها در عکس­‌هایش در کار مقابله‌­ای فرساینده با مرگ است، ولی تارا که با طرد عاشقش در جوان­سالی مرگ عاطفه را رقم زده محکوم است که تابوت عشق را در تمام برش‌­های زندگی بر دوش بکشد. گویی زن که در اسطوره­‌های دیرین همواره نماد جان­بخشی و زندگی است، این‌جا با نفی مأموریت ازلی خود تجسمی از سترونی و مرگ شده است. بی‌­دلیل نیست که برای ابراز عشق بهرام را مدام به قبرستان می­‌کشاند و تنها نمود بازیگری­‌اش در صحنه­‌ایست که باید به دستور یک زن به قلب یک مرد شلیک کند. پس شاید بتوان کلیت فیلم را تلقی سازنده‌­اش از باژگونگی اسطوره‌­ها و بی‌­مصداقی کهن­ الگوها در عصر حاضر دانست. خوانشی که البته تنها یکی از برداشت­‌های متعددی است که فیلم امکانش را به مخاطب پیشنهاد می­‌دهد.

علی‌رغم این جاذبه‌­های روایی که باید ساختار چشم­‌نواز بصری و سلیقه به ­کار رفته در آرایش صحنه و لباس و موسیقی را نیز به آن افزود، ایراداتی از منظر ساخت و پرداخت به فیلم وارد است که بخشی از آن به پرگویی فیلم (هم در دیالوگ­‌ها و هم در میان نوشت­ها و ارجاعات شعری فراوان) باز می­‌گردد و بخشی هم به انتخاب بازیگران عمدتاً برون­گرا برای ایفای نقش­های زیرپوستی که مثل اسلوموشن­‌های مکانیکی فیلم در برخی صحنه‌­ها، ارتباط حسی تماشاگر با فضای فیلم را قطع می‌­کند؛ ولی این موارد را می‌­شود به پای تجربه­‌گرایی کاوه قهرمان درنخستین فیلم بلندش گذاشت و چشم ­انتظار جلوه­‌های بیشتر جهان ذهنی‌­اش در کارهای بعدی ماند.

 

پی‌نوشت: عنوان مطلب، برداشتی است از عنوان فیلم معروف اینگمار برگمان : «شش صحنه از یک ازدواج».

 

پیمان شوقی

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید