عباس جمشیدیفر در گفتوگو با ماهنامه صبا گفت: بازیگری یعنی چالش. وقتی این چالش را برای خودم نداشته باشم، بازیگری برایم معنا و مفهومی نخواهد داشت.
عباس جمشیدیفر در گفتوگویی که در شماره سیزدهم ماهنامه صبا منتشر شد، از حضورش در «یاغی» و تغییر مسیری گفته که بهخصوص بعد از دو مجموعه «زخم کاری» و «یاغی» در کارنامهاش مشهود است. متن کامل این گفتوگو را میتوانید در ادامه مطالعه کنید.
مخاطبان تخصصی تئاتر ممکن است از این نکته آگاه باشند که عباس جمشیدیفر در دوران حضور روی صحنه نمایش نقشهای جدی زیادی را ایفا کرده است اما تا پیش از نمایش «زخم کاری» (محمدحسین مهدویان) و بهخصوص «یاغی» (محمد کارت) احتمالاً کمتر کسی میدانست که جمشیدیفر توانایی ایفای نقش در قالب شخصیتهایی کاملاً متفاوت را، آن هم با اجرایی حسابشده و تحسینبرانگیز، دارد. در این میان، به چشم آمدن حضور جمشیدیفر در «یاغی» شاید یک نقطه عطف اساسی برای کارنامه او محسوب شود. این در حالی است که در سالهای اخیر شاهد درخشش بسیاری از بازیگران آشنای فیلمها و مجموعههای طنز در نقشهایی جدی و گاه حتی عبوس بودهایم. این اتفاق از یک طرف خوشحالکننده است و نشان میدهد که یکی از کلیشههای قدیمی سینما و تلویزیون ایران تا حدی شکسته شده و از سوی دیگر میتواند تلنگری به آن دسته از فیلمسازان سینما و تلویزیون ما باشد که با رویکردی محافظهکارانه مدام بهسراغ انتخابهایی تکراری میروند. همین رویکرد محافظهکارانه چهبسا باعث درجا زدن بسیاری از بازیگران بااستعداد شده باشد.
اگر موافق باشید از نقش متفاوت شما در «یاغی» شروع کنیم. در شخصیت علی چه ویژگیهایی وجود داشت که شما را ترغیب به بازی در این نقش کرد؟
از همان اول که آقای کارت نقش علی کمپی را به من پیشنهاد داد این نقش را خیلی دوست داشتم. با این که شاید نقش کوتاهی بود، بهشدت برایم جذاب بود چون ما در جامعهمان چنین آدمهایی را خیلی زیاد میبینیم: آدمهایی که به چهرهشان ماسک میزنند و دوست دارند خود را جور دیگری به مردم نشان بدهند ولی در باطن یک شکل دیگرند. متأسفانه خیلیها هم گول این آدمها را میخورند. یکی از دلایل دیگری که برای من خیلی مهم بود، کلیت این نقش بود. برای بازی در این نقش به تعدادی از کمپهای ترک اعتیاد رفتم و چنین آدمهایی را از نزدیک دیدم. منظورم اصلاً این نیست که در همه کمپها چنین اتفاقاتی میافتد. اتفاقاً بعضی از کمپها بسیار درست و پیشرفتهاند و کارها را بهدرستی انجام داده و به بیماران کمک میکنند. اما متأسفانه در یکی، دو جا چنین آدمهایی را دیدم و خیلی مصر بودم که این نقش را همانطور که آقای کارت میخواهد بازی کنم. محمد کارت هم بهشدت روی این نقش حساس بود. تمام تلاشم این بود که راهنماییها و جزییاتی را که محمد مطرح میکرد، اجرا کنم.
با توجه به این که بیشتر بهعنوان بازیگر کمدی شناخته میشدید، توالی دو نقش مهم جدی در «زخم کاری» و «یاغی»، یک تغییر مسیر اساسی در کارنامه شما به نظر میرسد. فکر میکنید انتخاب شما برای «یاغی» ربطی به بازیتان در «زخم کاری» داشت؟ آیا آن کار را دیده بودند که شما را برای نقش علی انتخاب کردند؟
اولین باری که از تئاتر به تلویزیون وارد شدم، یک کار کمدی بازی کردم. در تئاتر کارهای جدی خیلی زیادی داشتم. نمیتوانم بگویم کارهای جدیام در تئاتر بیشتر از بازیهای کمدی بوده اما تقریباً ۵۰-۵۰ بود. ولی در تلویزیون کارم را با یک اثر کمدی شروع کردم و با کمدی شناخته شدم. کار کمدی را هم بهشدت دوست دارم. اما بزرگترین دغدغه بازیگریام در تلویزیون و سینما این بود که کار جدی انجام دهم. نمیخواهم بگویم قبلاً خیلی در این زمینه موفق بودم چون این تعریف از خود است. اما بههرحال قبلاً کار جدی انجام داده بودم. وقتی اسم یک بازیگر روی یک نفر است به این معنی است که باید هر نقشی را بازی و تجربه کند. اصلاً بازیگری یعنی چالش. وقتی این چالش را برای خودم نداشته باشم، بازیگری برایم معنا و مفهومی نخواهد داشت. بهخاطر اعتمادی که آقای مهدویان به من کرد خیلی مدیون او هستم. «زخم کاری» اتفاقی بود که بهواسطهاش توانستم نشان دهم که کار جدی هم انجام دادهام. در مورد سؤال شما باید بگویم بله. به نظرم «یاغی» نتیجه آزمایشی بود که در «زخم کاری» پس دادم.
اتفاقاً یکی از سؤالاتی که میخواستم در ادامه بپرسم این بود که در تئاتر، این تعادل میان بازیهای طنز و جدی شما وجود داشت. اما در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی خیلی دیر به این مسیر رسیدید. دلیل خاصی وجود داشت؟ به شما اعتماد نکردند؟
وقتی کارگردانها و تهیهکنندههای ما میبینند که یک بازیگر دارد کمدی کار میکند، به خودشان میگویند اگر قرار باشند یک کار جدی انجام دهند، نمیتوانند به آن بازیگر اعتماد کنند. تقصیری هم ندارند. چون آنها هم به تماشاگر فیلم خود دقت میکنند که یک وقت تماشاگر خدای ناکرده فیلم یا کاراکتر را پس نزند. این به نگاه مخاطب برمیگردد و طبیعتاً کارگردان و تهیهکننده هم با نگاه مخاطب پیش میرود. بعضی جاها چنین کاری ریسک است. این در حالی است که نهتنها من بلکه اکثر بازیگرانی که فقط با کمدی شناخته میشوند هم یک ماهیت بازیگری دارند؛ ماهیتی که در تمام بازیگران وجود دارد. وقتی یک بازیگر جدی، کار کمدی انجام میدهد پس یک بازیگر کمدی هم میتواند کار جدی انجام دهد. باز هم این جمله را تکرار میکنم که وقتی برچسب بازیگر روی اسم آدم میخورد یعنی میتواند هر نقشی را بازی کند. آن آدم بازیگر است، تحصیلات آکادمیک دارد، برای رسیدن به این جایگاه درس خوانده و زحمت کشیده و بنابراین میتواند هم در کمدی بازی کند و هم در ملودرام.
ولی بهنظر میرسد در چند سال اخیر اوضاع تغییر کرده است. مسیر حرکت و موفقیتهای خیلی از بازیگران که از کارهای کمدی شروع کردند و بعد در آثار جدی درخشیدند نشان میدهد که این کلیشه شکسته شده است.
خدا را شکر این اتفاق واقعاً افتاده است. ضمن اینکه باید بگویم کار کمدی، بهخصوص در جامعهای که داریم در آن زندگی میکنیم، بهشدت سخت است. چون بههر حال بازیگران، فیلمنامهنویسان یا کارگردانهایی که دارند کار کمدی میکنند، بهخاطر مشکلاتی که داریم، عقاید زیاد و سلیقههای متنوع، کار سختی در پیش دارند. ما نمیتوانیم از خیلی از الگوهای کمدی استفاده کنیم. باید یک سری از شوخیها و موقعیتها را آنقدر دور بزنیم تا بتوانیم آنها را کمی ملموس کرده و نشان دهیم. نمیگویم کار کمدی در کشورهای دیگر خیلی آسان است. جاهای دیگر هم خیلی سخت است اما بههر حال نوع عقاید، سلیقهها و تفکرها کمی متفاوت با اینجا است.
این تغییر مسیر و انتخاب «زخم کاری» و «یاغی» آگاهانه بوده یا بنا بر اتفاق رخ داد؟
کاملاً آگاهانه بود. من قبل از کار در «زخم کاری»، چیزی حدود یک سال یا یک سال و نیم هیچ کاری نکردم. تمام پیشنهادهای کاری را رد کردم. بعد از این مدت همان چیزی را انتخاب کردم که دوست داشتم.
یعنی کارهای قبلیتان را دوست نداشتید؟
شاید بتوانم بگویم پنجاه درصد انتخابهایی را که میکردم دوست نداشتم. ولی «زخم کاری» کاری بود که صددرصد دوست داشتم و بهخاطرش خیلی صبر کردم.
به این هم فکر کردید که در ادامه، مسیر خاصی را در پیش بگیرید؛ مثلاً اینکه حجم بازی در آثار کمدی را کم کنید و به جایش بیشتر در نقشهای جدی بازی کنید؟ یا ترجیح میدهید تعادلی وجود داشته باشد؟ یا اصلاً بستگی به پیشنهادهایی دارد که به شما میشود؟
هم این تعادل را دوست دارم و هم بستگی به فیلمنامههایی دارد که به دست من میرسد.
بهطور کلی چه معیارهایی برای انتخاب فیلم یا سریال دارید؟
کلاً فیلمنامه خوب و قصه خوب را دوست دارم؛ چه کمدی و چه جدی. وقتی فیلمنامهای بخوانم که قصه و چفتوبست درستی داشته باشد و داستانش داستانی باشد که بتواند هم ذهن مخاطب و هم ذهن منِ بازیگر را مشغول کند دوستش خواهم داشت. وقتی فیلم، سریال یا تئاتری را میبینم و بعد از تمام شدن کار هنوز دارم به آن فکر میکنم، میفهمم که کار موفقی بوده است. کلاً فیلمها و متنهایی را دوست دارم که بعد از دیدن یا خواندن، به آنها فکر کنم.
وقتی درباره «یاغی» حرف میزنیم، نمیتوانیم بحث طبقات اجتماعی را نادیده بگیریم. با توجه به کارهای قبلی آقای کارت میدانیم که او طبقه محروم و پاییندست را بهخوبی میشناسد. میخواهم بدانم شناخت خود شما از طبقهای که بازی میکردید در چه حد بوده و چقدر با آن زندگی حاشیهنشینی آشنا بودید؟ آیا قبل از این پیشنهاد با این سبک زندگی آشنایی داشتید یا در موردش تحقیق کردید؟
بهطور کلی با زندگی حاشیهنشینی آشنایی زیادی دارم. بهخاطر شغلی که دارم در لوکیشنهای مختلفی کار کردم. در این مسیر، جاهایی بودم که این قشر از آدمها، این قشر بزرگ آبرومند، را دیدم. متأسفانه این قشر در تمام استانهای ما وجود دارد. خیلی از آن آدمها دارند با آبرو زندگی میکنند و عدهای هم دیدگاهشان فرق میکند و مسیری را در پیش گرفتند که یک انتخاب شخصی است و به ما ربطی ندارد. در این سالها خیلی از این آدمها را از نزدیک دیدم. محلهای که در آن بزرگ شدم یک محله حاشیهنشین نبود اما یکی از محلات متوسط به پایین شهر تهران بود. در آنجا با بسیاری از آدمها برخورد کردم. نوع زندگی آنها را دیدم و یاد گرفتم. این اتفاق حتی بهنوعی دیدگاه من را به زندگی تغییر داد. بهنظر من محمد کارت در این سریال و اکثر کارهای قبلیاش، نشان داده که این قشر از آدمها، دغدغههایشان، روابطشان، نوع نگاه و تفکرشان را میشناسد. حتی از نظر نوع نگاه بصری هم محمد کارت کاملاً به کار واقف بود. به همین خاطر آنقدر روی این مسئله متمرکز بوده که کارهایش برای مخاطب کاملاً باورپذیر میشود.
احسان دبیروزیری
انتهای پیام/
There are no comments yet