• کد خبر: 5056
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:5 شهریور 1401 ساعت: 10:04
پژمان جمشیدی در گفت‌وگو با ماهنامه صبا:

«علف‌زار» نگاه مردم را به قضات عوض می‌کند

پژمان جمشیدی در گفت‌وگو با ماهنامه صبا گفت: فیلم «علف‌زار» موجب شده است تا نگاه بعضی از مردم به قضات را عوض شود و برخی حتی به یک سری از قضات علاقه‌مند شده‌اند.


پژمان جمشیدی که بازی‌اش در «علف‌زار» مورد توجه منتقدان و مخاطبان سینما قرار گرفت، در گفت‌وگویی که در شماره سیزدهم ماهنامه صبا منتشر شده، از بازی در «علف‌زار» و چالش‌هایی که در سال‌های اخیر به‌عنوان یک بازیگر با آن‌ها مواجه شده صحبت کرد. در بخش اول این گفت‌وگو، صحبت‌های جمشیدی را در مورد بازی‌اش در نقشی متفاوت در فیلم «علف‌زار» خواهید خواند.

برای درخشش در «علف‌زار» و موفقیت‌هایی که به دست آوردید تبریک می‌گوییم. چگونه شد که این فیلمنامه را انتخاب کردید؟

ممنونم. ظاهراً فیلمنامه را برای دو، سه بازیگر فرستاده بودند و بنا به دلایلی امکان همکاری فراهم نشد. در ابتدا هیچ‌کس نظری روی من نداشت. بعداً دستیار این کار من را پیشنهاد داد. با آقای رادان هم از قبل دوست بودیم. اما صادقانه باید بگویم که از این نقش دور بودم. البته قبلاً در فیلم «دوزیست» نقش جدی‌تری داشتم. به جز آن، حتی وقتی در نقش‌های جدی بازی کرده بودم (مثل «سوءتفاهم» یا «ایده اصلی») باز رگه‌هایی از کمدی را چاشنی کار می‌کردم. اما نقش من در «علف‌زار» نقش جدی و متفاوتی بود.

وقتی این نقش به شما پیشنهاد شد چه احساسی داشتید؟

در طول سال‌هایی که دارم در سینما کار می‌کنم، دو فیلمنامه بوده که آن‌ها را از ابتدا تا انتها خواندم بدون این‌که آن‌ها را زمین بگذارم: یکی «جهان با من برقص» و دیگری «علف‌زار». فیلمنامه را خیلی دوست داشتم و هر صفحه‌اش من را غافلگیر می‌کرد.

پیش از خواندن فیلمنامه با کاظم دانشی آشنایی داشتید؟

اصلاً از قبل با آقای دانشی آشنایی نداشتم. صادقانه بگویم مطمئن نبودم که سینما را بلد باشد. اما در حین کار من را غافلگیر می‌کرد، فعل خواستن را صرف می‌کرد، و وقتی چیزی را می‌خواست از آن نمی‌گذشت. خروجی کار بسیار فراتر از تصور من بود و خیلی به بازی در این فیلم افتخار می‌کنم. «علف‌زار» را خیلی دوست دارم.

با توجه به داستان ملتهب فیلم، قاعدتاً باید احتمال بروز حساسیت‌هایی را هم داده باشید.

در کنار همه اعتراضاتی که همیشه به ممیزی‌ها و مسائل مشابه می‌کنیم، در مواردی هم باید از مسئولان تشکر کنیم. «علف‌زار» فیلم حساسی است و موضوع حساسی دارد. این‌که اجازه دادند این فیلم ساخته و اکران شود، جای امیدواری است.

وقتی فیلمنامه را خواندید احساس می‌کردید که این یک نقش به‌اصطلاح «جایزه‌بگیر» است؟

نه. اصلاً به این مسائل فکر نمی‌کردم چون مطمئن نبودم در این نقش خوب بازی کنم. به‌طور کلی نقش‌ها را برای گرفتن جایزه یا متفاوت‌نمایی انتخاب نمی‌کنم. اگر از قصه‌ای خوشم بیاید دوست دارم در آن حضور داشته باشم و لذت ببرم. نقش امیرحسین را خیلی دوست داشتم.

تصویری که هنگام خواندن فیلمنامه از امیرحسین داشتید چقدر به آن‌چه الآن در فیلم قابل مشاهده است نزدیک بود؟

همان موقع که فیلمنامه را خواندم، همین شخصیتی را در آن دیدم که الآن بازی کرده‌ام: آدمی که از لحاظ ذهنی درگیر است، زیاد اهل حرف‌زدن نیست، آدم چندان خوش‌مشربی نیست…

اما شخصیت پیچیده‌ای است.

بله. شما ببینید در همین دو ساعتی که در فیلم می‌بینیم با چه گرفتاری‌هایی روبه‌رو است. همیشه می‌پرسم که چرا نباید به‌سراغ پیدا کردن چنین قاضی‌هایی و ساختن فیلم‌هایی در مورد زندگی آن‌ها برویم. انسان خوب بودن در شرایط عادی کار چندان سختی نیست. ولی وقتی با پیشنهادهای مختلفی روبه‌رویید، و وقتی حتی زندگی خانوادگی‌تان به رأی صادرشده توسط شما وابسته می‌شود، معلوم می‌شود چه کسی آدم خوبی است و چه کسی آدم بدی. آدم‌هایی که حتی علی‌رغم گرفتاری‌های شخصی‌شان پای حرف مردم می‌ایستند، قهرمانان بزرگ و آدم‌های بسیار مهمی‌اند. درست است که این قاضی که من بازی کردم مابه‌ازای خارجی ندارد و از دل یک کاراکتر واقعی ساخته نشده، اما مطمئنم که از این دست آدم‌ها در قوه قضاییه داریم و چه پرونده‌هایی وجود داشته که آن‌ها در مقابل تهدید و تطمیع مقاومت کردند و پای حق ایستادند. به‌نظرم این آدم‌های خیلی جای کار دارند و باید در موردشان حرف بزنیم.

امیرحسین در «علف‌زار» شخصیتی است که در طول داستان با آدم‌های مختلفی روبه‌رو می‌شود و در مقابل هر کدام، جنبه‌ای متفاوت از شخصیت خود را آشکار می‌کند. چه تمهیدی اندیشیدید که این تنوع برخوردها یکدستی جنس بازی شما را از بین نبرد؟

به‌نظرم یک قاضی اگر بخواهد روی پرونده‌ها تسلط داشته باشد، در درجه اول باید خودش را کنترل کند. من شخصاً در یک پلان تحت تأثیر بازی سارا [بهرامی] قرار گرفتم و در آن سکانس گریه کردم. منظور من جایی است که سارا می‌گوید بچه‌اش او را دیده و از قاضی می‌پرسد که آیا برای این هم حکمی دارد یا نه. همین الآن هم که دارم تعریف می‌کنم، تحت‌تأثیر قرار می‌گیرم. اگر آن سکانس در تدوین با اشک من گذاشته می‌شد، شاید از لحاظ درام تأثیر بیشتری روی مخاطب داشت اما به‌نظرم از لحاظ بازی غلط بود. در برداشت‌های بعدی به این فکر کردم که این آدم یک قاضی است و نباید تحت تأثیر چنین اتفاقاتی قرار گیرد. خوشبختانه در تدوین هم انتخاب درستی انجام شده بود. فقط در یک جا، وقتی دارد از آن پسر بازجویی می‌کند، تا حدی روی دیگر شخصیت را می‌بینیم و عصبانی می‌شود. این کار هم به‌عمد انجام شده بود. در آن‌جا هم هدفش این است که طرف را تحت تأثیر را قرار داده و بترساند تا از او اطلاعات بگیرد و این کار را هم می‌کند.

پس آن نخ تسبیحی که قرار بود وحدت شخصیت را حفظ کند، همین کنترل‌شدگی در رفتار بود؟

بله؛ آدمی که تحت تأثیر اطراف قرار نمی‌گیرد. شخصیت من در «علف‌زار» حتی در مواجهه با شهردار هم تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد. در انتها هم کارتی را که از شهردار گرفته بود از پنجره به بیرون پرت می‌کند. البته آن‌جا به این فکر کردیم که این آدم نباید آشغال به بیرون بیاندازد اما فکر کردیم به درام قصه بیشتر کمک می‌کند! الآن اصلاً اعتقادم در مورد یک قاضی خوب همین است که تحت تأثیر قرار نگیرد.

در تمرینات به این یکدستی و این تعریف از شخصیت رسیدید یا در حین کار این تصویر شکل گرفت؟

به‌نظرم سختی کار (فیلم یا سریال) همان روزهای اول فیلمبرداری است. بعد از آن شخصیت مشخص می‌شود و دیگر همان را بازی می‌کنی. برای من این‌شکلی است. مثلاً در «زیرخاکی» در یک سری از سکانس‌ها اصلاً شخصیت فریبرز باغ‌بیشه را نمی‌بینید. چون آن نماها را روزهای اول فیلمبرداری کردیم. در آن نماها نوع بیان من کاملاً عادی است. بعد از دو روز به آن تصویر رسیدیم. به‌خصوص در کشور ما چون همه‌چیز سریع و فورس‌ماژور پیش می‌رود و مناسبت‌های پخشی داریم و مسائل دیگر، کار را سریع شروع کردیم و بعد از دو روز به آن مدل صحبت کردن و رفتار رسیدیم. شاید بیننده کمتر متوجه شود ولی خودم متوجه می‌شوم که در فصل اول «زیرخاکی»، آن شخصیت گاهی اوقات اصلاً فریبرز نیست. با این وجود در «علف‌زار» این نکته که شخصیت من آدمِ تحت تأثیر قرارگرفتن نیست نکته‌ای بود که از همان اول زیاد به آن فکر می‌کردم. به‌نظرم این بارزترین خصوصیت شخصیت بود.

به‌خاطر همین هم بود که این‌قدر روی ماجرای فرزند امیرحسین تأکید شد.

دقیقاً. برای همین است که می‌گویم این آدم‌ها بسیار مهم هستند. بحث گرفتن انتقالی اصلاً به‌خاطر فرزند بیمارش است تا بتواند او را بهتر درمان کند. اما به‌خاطر اهمیت این اتفاق، حتی از آن هم می‌گذرد.

دیالوگی هم بود که با ممیزی روبه‌رو شود؟

حتماً بوده ولی در خاطرم نیست.

ولی چیزی که روی روند داستان تأثیر بگذارد نبود؟

نه واقعاً. البته انتهای فیلم عوض شد.

دیالوگی که آخر گفته می‌شود که قطعاً دیالوگ اصلی نبود.

قطعاً نبود. به‌هرحال هر کسی مراقب آبروی خودش است. اما حرفی که می‌خواهم بزنم این است که الآن که فیلم «علف‌زار» اکران شد، چه اتفاقی افتاد؟ غیر از این است که شاید حتی نگاه بعضی از مردم به قضات عوض شده و به یک سری از قضات علاقه‌مند شده‌اند؟ فیلم‌های دیگر هم که اکران شود اتفاق خاصی نمی‌افتد. درست است که سینما مهم است اما قرار نیست بنیانی را عوض کند. اگر هم قرار باشد این کار را بکند، صد سال طول می‌کشد. بنابراین فکر می‌کنم «علف‌زار» نمونه بارزی در این زمینه است که با اکران این فیلم‌ها اتفاقی نمی‌افتد. مردم آن‌قدر آگاه هستند که بد را از خوب تشخیص می‌دهند.

با توجه به تعدد شخصیت‌ها و تقابل‌های دونفره‌ای که یک طرف هر کدام شخصیت امیرحسین حضور دارد، هماهنگی بازیگران از اهمیت بسیاری برخوردار است. قبل از فیلمبرداری چقدر با بازیگران تمرین کردید؟ آیا دورخوانی داشتید؟

کاش این سؤال را از بقیه می‌پرسیدید! من تا لحظه‌ای که فیلمبرداری پلان‌ها شروع شود داشتم لطیفه می‌گفتم و روی میز ضرب می‌گرفتم. حتی یک جا سارا ناراحت شد، از اتاق بیرون رفت و گفت نمی‌تواند تمرکز کند. من هم می‌گفتم: «بگذارید خوشحال باشیم»! اما جدا از شوخی فکر می‌کنم بچه‌ها خیلی حرفه‌ای بودند. شاید آن‌جا به‌زبان نمی‌آوردم اما عقیده‌ام این بود که فیلم خیلی تلخ است. تجربه مشابهی را در فیلم خانم صمدی [«خط فرضی»] داشتم. آن هم فیلم تلخی بود و پشت صحنه‌اش از خود فیلم تلخ‌تر بود. احساس کردم «علف‌زار» آن‌قدر تلخ است که نیاز نیست پشت صحنه‌اش این‌قدر تلخ باشد وگرنه همه ما در مقابل دوربین آدم‌های افسرده و کم‌رمقی خواهیم بود. به‌نظر خودم این ایده جواب داد. حتی در یک فیلم غم‌انگیز و تلخ هم داشتن یک پشت‌صحنه سرحال و شوخ ضربه‌ای به فیلم نمی‌زند. در «جهان با من برقص» هم این‌طوری بود. آن‌جا هم سکانس‌های خیلی تلخی داشتیم ولی پشت صحنه آن‌قدر همه با هم بگو و بخند داشتیم و خوشحال بودیم که آن حال خوب در خود فیلم هم جاری بود. بازیگری که حرفه‌ای باشد می‌داند که در یک پلان چه نقشی دارد و چه‌کار باید بکند. البته بعضی‌ها عادت دارند که دقایقی تمرکز کنند. نقش سارا هم واقعاً نقش سختی بود و به بهترین شکل ممکن هم بازی کرد. اما این خاطره‌ای بود که خودش هم بعداً تعریف می‌کرد. به‌هرحال اگر در شوخی‌ها زیاده‌روی کردم از بچه‌های گروه عذرخواهی می‌کنم.

با این حرفی که زدید، مشخص است که به مِتُد اکتینگ اعتقادی ندارید!

حالا ممکن است عده‌ای بگویند دارم شکسته‌نفسی می‌کنم اما واقعاً این‌ها را بلد نیستم. در «علف‌زار» هم خطّی برای کاراکتر درآوردم و همان را بازی کردم. کار عجیب‌وغریبی نکردم. این‌طور نیست که تمرین خارق‌العاده‌ای کرده باشم. کلاً قبل از فیلم یک بار به دادگاه رفتم که آن قاضی هم خیلی شبیه من نبود و آدم باحال و خوش‌مشربی بود. تازه در همان حضور هم اتفاق جالبی افتاد. متهمی را قرار بود به زندان بفرستند و من گفتم حالا که وثیقه گذاشته، اگر ممکن است آزاد شده و سر دادگاه بعدی حاضر شود. این اتفاق افتاد و بعد از خروج آن فرد به من گفتند: «اگر قرار است از این کارها بکنی از دادگاه برو بیرون»!

موفقیت فیلمی مثل «علف‌زار» طبیعتاً تا حد زیادی وابسته به باورپذیری شخصیت اصلی است. وقتی در چنین نقشی بازی کردید (که شاید بتوان گفت مهم‌ترین نقش‌آفرینی شما تاکنون است) به این فکر نمی‌کردید که تصویری که مخاطب از قبل از شما دارد ممکن است روی باورپذیری نقش اثر بگذارد و مثلاً مخاطب همان پژمان جمشیدی «پژمان» یا «خوب، بد، جلف» را ببیند؟

چرا. از این می‌ترسیدم. اساساً هر بار در کارهای جدی بازی می‌کنم این ترس را دارم. ولی خدا را شکر تاکنون هرگز چنین مشکلی پیش نیامده است و هیچ‌وقت نشنیدم که تماشاگر به کاراکتر جدی من بخندد.

با توجه به بازخورد ویژه‌ای که بازی شما در «علف‌زار» به بار آورد، برای پروژه بعدی هم این ترس را خواهید داشت؟

بله. چون تا وقتی زنده‌ام و در این حرفه هستم (چون ممکن است یک روز خسته شوم و نخواهم این کار را ادامه دهم) حتماً کمدی بازی می‌کنم. شاید این حرف مثل شعار باشد ولی وقتی مردم می‌خندند واقعاً کِیف می‌کنم. این از هزار جایزه برای من باارزش‌تر است. این را صادقانه می‌گویم. اما ترسی که گفتید در من باقی خواهد ماند. اشکالی هم ندارد. اگر من آن‌قدر بی‌عرضه‌ام که نمی‌توانم چنین تفکیکی را ایجاد کنم، حقم است که به من بخندند.

البته فقط به توانایی بازیگر هم مرتبط نیست. ممکن است بازیگر کارش را درست انجام دهد اما منِ تماشاگر کماکان آن تصویر قبلی را به یاد بیاورم.

بله. قبول دارم. اما در مورد «علف‌زار» فکر می‌کنم آن‌قدر شروع فیلم تکان‌دهنده است که نفس تماشاگر بند می‌آید.

بله. شروع فیلم خیلی مهم است و در «علف‌زار» تأثیر ویژه‌ای روی تماشاگر می‌گذارد.

به خود کاظم گفتم که چند دقیقه ابتدای «علف‌زار» (پیش از تیتراژ) به‌تنهایی یک فیلم کوتاهِ درخشان است.

به‌نظر خودتان تأثیرگذارترین سکانس فیلم کدام بود؟

به‌نظرم یکی آن سکانس سیلوئت است و یکی همان‌که سارا می‌گوید بچه‌اش او را دیده است. من هر بار که این صحنه را می‌بینم دیوانه می‌شوم. خیلی اتفاق تلخی است؛ اتفاقی که زندگی تو را تا آخر عمر تحت تأثیر قرار می‌دهد.

 

احسان دبیروزیری، سید آریا قریشی

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است