تنوع ژانری فیلمهای هاوارد هاکس نمودی از اوج خلاقیت و هوشمندی این قصهگوی بزرگ است.
فیلمهایی چون «ریو براوو»، «بزرگ کردن بچه»، «داشتن و نداشتن» و «هاتاری» را که کنار هم قرار دهیم فقط تعدادی از بهترین آثار یک فیلمساز را فهرست نکردهایم بلکه قرار است بر مؤلف بودن او تأکید کنیم چنانکه میتوان رد و امضای هاوارد هاکس را در همه این آثار جستوجو کرد. بدون شک هاکس از آن دست فیلمسازانی است که امضای مستقل او پای همه آثارش مهر شده و چه بسا بتوان گفت زبان شخصی خود را در سینما برساخته است. سینمایی که مؤلفه مهم آن قصهگویی است. هاکس فیلم میسازد که قصهاش را به بهترین نحو و سینماییترین شکل ممکن با بهترین و قابل قبولترین بازیها بیان کند و به گفته خودش اگر مطمئن نباشد که از عهده گفتن و ساختن قصه فیلم به خوبی برخواهد آمد فیلم را نخواهد ساخت! این نشان میدهد که چقدر داستانگو بودن فیلم برایش اهمیت دارد. از این حیث میتوان او را با آلفرد هیچکاک و جان فورد قیاس کرد که قصه و التزام به آن اصل مهمی در سینمایشان بود.
هاکس اول قصه را میخواند و تصور میکند و باز مینویسد. این اولین پله است که او در تمام جزئیات قصه بر روی کاغذ با وسواس پیاده میکند و با خیال آسوده آن را برای پله دوم که پیاده کردن قصه در صحنه است پیش میبرد. در پله دوم سینما جان میگیرد. بازیها با دقت و وسواس تمام تصحیح میشوند. دکوپاژی که فیلمنامه طلب میکند با ظرافت و تیزبینی انجام میشود و بعد نور، صدا، دوربین، حرکت. گرچه این به معنایعدم توجه او به فرم و تکنیک سینمایی نیست. اتفاقاً به پرداخت تکنیکال فیلم هم اهتمام داشت. در سینمای هاکس استفاده از هر نمایی، مفهوم خاصی را در پی دارد. شاید تماشاچی، دانش دقیقی از مفاهیم مستفاد از هر نما، نداشته باشد ولی این شیوه گزینش نماها در ناخودآگاه تماشاچی اثر میکند.
با این حال دو پله اول یعنی قصه فیلمنامه و بازیها هنوز هم نقش اصلی را در سینمای هاکس بازی میکنند. این دو سویگی در سینمای هاکس را در نهایت میتوان در نسبت با مخاطبان فیلمهای او هم پیدا کرد. یعنی نخبهگرایی و عامهپسندی آثار او. طوری که هر دو طیف مخاطبان عام و خاص از تماشای فیلمهای او لذت میبرند. شاید ریشه این جنس از سینما را باید از جنس سینما بودن روش او در فیلمسازی پی گرفت.
شهرام جعفرینژاد منتقد سینما درباره هاکس گفته: «بیتردید در سینما به نامهایی چون هیچکاک، فورد و هاکس بر میخوریم؛ نسلی که کم و بیش همزمان با سینما متولد میشود، همراه با آن رشد میکند، همگام با آن افقهای فکری تازه را تجربه میکند… و بالاخره در دورانی که کیفیت شاخصهای فنی و هنری آن زمان سینما به کمال رسیده است، شاهکارهایش را عرضه میکند. این نسل به راستی واجد طبیعیترین احساس، نه تنها به مفهوم غریزی، بلکه در سطحی بالاتر، نوعی دانش شهودی نسبت به سینماست. نسلی که سینما را نه از دریچه ادبیات و فلسفه و جامعهشناسی و سیاست و… نه به قصد ارائه یک تفکر اجتماعی با دلالت بر مفاهیم روشنفکرانه و غیره، به خاطر خود سینما، برای عشق به سینما و با ابزار سینما یاد میگیرد.»
هاوارد هاکس پس از ساختن چند فیلم دو حلقهای وکمدیهای کوتاه، در سال ۱۹۲۶ کار رسمی و حرفهای خود را آغاز میکند. تا ۱۹۷۰ در فاصله ۴۵ سال، ۴۵ فیلم در کارنامه دارد که حداقل نیمی از آنها، افتخارهای تاریخ سینما هستند سرشار از مفاهیم و قصههایی که ستایشگر انسان و شور زندگی هستند. سینمای هاکس با مفاهیمی مانند عشق، رفاقت، احساس و جذابیت پیوند عمیقی داشت.
شاید مهمترین عامل تأثیرگذاری هاکس بر سینما را باید نقش او در شکلگیری و رشد زبان سینما دانست. او از آن دست فیلمسازانی بود که در توسعه خود سینما و زبان و بیان آن نقش پیشبرنده داشتند. مثلاً او توانایی بسیار زیادی در استفاده از تکنیکهای مکتب تداومی سینما داشت؛ تا بدانجا که حتی مخاطب سختگیر سینما هم بهسختی متوجه جلوهگریهای تکنیکی او میشود و اصلاً گاهی کارگردانی را نمیبیند. به این موارد باید اضافه کرد اهمیت شخصیتها و روابط و انگیزههای آنها در جهان داستانی فیلم.
از جمله مهمترین فیلمهای هاکس را باید «صورت زخمی» دانست که نقطه عطفی در سینمای گانگستری بود. او شاید با ساختن «صورت زخمی» اولین فیلم مستقل تاریخ سینما را هم ساخته باشد. «صورت زخمی» فیلم مورد علاقه خود هاکس است. هاوارد هاکس معتقد است که برخلاف باور عمومی گانگسترها شخصیتهای رشدنیافتهای هستند که بچه ماندهاند و حالا دارند بازیهای دوران کودکی را در واقعیت زندگی میکنند. همین تصویر دیگرگونه و البته جذاب و درخشان است که «صورت زخمی» را به اثری یگانه در طول تاریخ سینما تبدیل میکند.
«صورت زخمی» از کتابی با الهام از زندگی آل کاپون ساخته شده است. هاوارد هاکس و نبوغش در قریب به ۵۰ سال فیلمسازیاش مشهود است؛ از ۸ فیلم دوران صامتش، فیلمهایی که پس از ناطق شدن سینما ساخت و فیلمهایی که پس از ورود رنگ به سینما! تنوع ژانری فیلمهای او نیز نمودی دیگر از اوج خلاقیت و هوشمندی این قصهگوی بزرگ است؛ کمدیهای پارودی سرشار از ریزبینی و نکتهسنجیاش، نوآرهای سرشار از تعلیق و کشکمشاش، وسترنهای شورانگیز طناز و نفسگیرش و حتی فیلمهای حادثهای و ماجراجویانهاش که از بهترین نمونههای اکشن در همه زمانها هستند! این حجم از تنوع و درعینحال نوآور بودن فقط از یک هنرمند، شاعر، تکنسین برمیآید به نام هاوارد هاکس.
البته هاکس نیز همچون همکار فقیدش جان فورد با همهی پیچیدگیهای ذهنیاش، به دلیل اشرافش بر سینما، آن را چندان پیچیده نمیدید و ازهمینرو بود که این گفتار ساده از او هنوز یک متر و معیار درست است: «یک فیلم خوب مجموعهای از تعدادی نمای خوب و متوسط است بدون نمای بد که البته یکی از آن نماهای خوب، آخرین نمای فیلم است!» تنوع ژانریای که فیلمهای هاکس داشتند باعث شده بود بسیاری از منتقدان آنگلوساکسون او را جدی نگیرند، اما فرانسویها، از جمله آندره بازن و شاگردانش در «کایهدوسینما» طبق معمول جلوتر از همتایان آمریکایی و انگلیسیشان دربارهی اهمیت هاکس گفتند و نوشتند و این شد که بعدتر مطالعات سینمایی به طور جدی به هوارد هاکس و عظمت کارش پرداخت. هاکس با تولید بیش از ۵۰ فیلم از جمله فیلمسازان پرکار هالیوود نیز محسوب میشود که بیش از هر چیز زندگی و میل به زیستن در آثارش جاری بود.
منبع: فیلیموشات/ رضا صائمی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است