فیلم «دوزیست» یک «آن» تا رسیدن به رده یک فیلم خوب کم دارد و آنهم بهنظر میرسد از فیلمنامهای نامتوازن نشات گرفته باشد.
هرچند سال یکبار در سینمای ایران موجی غالب میشود. این موجها تفاوتی در شکل فیلمنامه و روایت، فرم کارگردانی و ساختار فیلم ایجاد میکند که پس از آن تعداد زیادی از فیلمها به آن سمت میروند. در چندسال اخیر میزانسنهای شلوغ و پرتنش، قصههای پرپیچ و خم و البته بستر روایتی جنوبِ شهر و آدمهای طبقه فرودست به موج تازهای تبدیل شده که دو حالت را برای سینمای ایران ایجاد میکند. از طرفی شمایل فیلمها به هم شبیه میشود و در طول اکران فیلمهای متعددی با فرم یکسان میبینیم. از آنسو فرصتی برای برخی فیلمسازها فراهم میشود تا در فرم روایت دست به تجربههایی تازه بزنند. «دوزیست» ساخته برزو نیکنژاد تا حد امکان کوشیده به شکل دوم نزدیک شود.
«دوزیست» حکایت سه جوان جنوبشهری است که در پارکینگ قدیمی و متروکهای که پدر یکیشان پیشتر نگهبان آن بوده را بیان میکند. سه جوان که به لحاظ روحیات، رفتار و منش کمترین شباهتی به هم ندارند. اما در شکلی از همزیستی مسالمتآمیز و تحت عنوان مفهوم انتزاعی رفاقت، کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. این سه جوان بیربط به هم گاه منافع مشترکی مییابند و در راستای این منافع به هم نزدیک میشوند. حالا قصه یک منفعت مشترک تازه برایشان تعریف میکند که این یکی آنها را از هم دور میسازد. دختری که بههر دلیلی از خانه گریخته و به آنها پناه آورده و سه جوان که کمتر فرصت همزیستی با جنس مخالف را داشتهاند، در برخورد با این دختر جوان روی دیگری از شخصیت و روحیات را بروز میدهند.
فیلم در ترسیم موقعیت و روابط پیچیده این سه مرد، روابطشان با پدر، دختر همسایه و آدمها و تغییر رفتارشان از وقتی زنی وارد جمعشان میشود خوب عمل میکند. ریتم متناسب با وقایع قصه هم به کمک میآید تا نیمه اول فیلم، در رده بهترین افتتاحیهها و زمینهچینیها در سینمای سالیان اخیر قرار گیرد. اما در ادامه به موازات اضمحلال و فروپاشی روابط آدمهای اصلی و فرعی، قصه هم از رمق میافتد. دیگر همه چیز به دست حادثه و اتفاق میافتد و این برای فیلمی که در نیمه نخست با دقت آدمها، خصوصیات اخلاقی و رفتاری، روابط و قصههای شخصیشان را چیده، حکم ترمزی بازدارنده دارد. تنها پایانبندی غافلگیر کننده فیلم است که شاید اندکی این آسیب را تلطیف کند. در حالی که فیلمنامه بهطور غیرمستقیم زمینههای رسیدن به این پایانبندی را فراهم کرده، همچنان از رودستی که ما و دو پسر دیگر قصه خوردهایم تکان میخوریم. عدم تداوم و یکدستی توزیع اطلاعات در طول قصه و افت و خیزهای فیلم در نیمه دوم «دوزیست» را در مرحله یک فیلم متوسط نگه میدارد.
فیلمهایی از قبیل «دوزیست» فرصت مناسبی برای بازیگران خود فراهم میکند تا بازیهای قابل توجه و متفاوتی از کارنامه خود ارائه دهند. شاید در میان عوامل فیلم بتوان بهترین نمره را به گروه بازیگران پرشمار فیلم داد که بعضاً نقشآفرینیهای قابل توجهی داشتهاند. به ویژه میتوان به هادی حجازیفر اشاره کرد که با یک بازی چشمگیر چیزی ورای پرسونایی از خود ارائه کرده که با انتخابها و جنس بازیاش بهوجود آورده بود. پژمان جمشیدی هم در این فیلم جلوههای تازهای از تنوع نقش در کارنامه خود نشان میدهد. جواد عزتی شاید به واسطه ویژگیهای کاراکتر فضای زیادی برای ارائه کاری متفاوت نداشته اما همچنان اقناع کننده است. اما بیتردید گل سرسبد بازیهای فیلم به سعید پورصمیمی تعلق دارد که همچنان با تواناییهای ویژه میتواند موتور محرکه قصه و شخصیتپردازی یک فیلم باشد. گرمترین لحظههای فیلم در سکانسهایی رخ میدهد که پورصمیمی با اقتدار جمع بازیگران دو نسل بعد از خود را دردست میگیرد و مقابلهای قدرتمندانه با آنها دارد. فیلم «دوزیست» یک «آن» تا رسیدن به رده یک فیلم خوب کم دارد و آنهم بهنظر میرسد از فیلمنامهای نامتوازن نشات گرفته باشد.
منبع: فیلیموشات/ مازیار فکریارشاد
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است