در سریال «برف بیصدا میبارد» شخصیتها گرچه بعضاً در دو دسته سیاهوسفید قرار میگیرند و میتوان گفت جنگ تضادها در بینشان در جریان است اما دقیق پرداخت شدهاند.
مدتها بود که مخاطبان تلویزیون شاهد سریال ملودرام شبانه با قسمتهای طولانی و پرتعلیق نبودند. مخاطبانی که اگر واقعبین باشیم متوجه دلزدگی و خستگی آنها از کیفیت پایین برخی تولیدات چه در فرم و چه در محتوا میشویم. در این میان سریال «برف بیصدا میبارد» سریالی است که با وجود نقدها تا حد زیادی توانسته مخاطبان را دلگرم کند و موجب رجعت آنها به تلویزیون شود…
«برف بیصدا میبارد» به کارگردانی پوریا آذربایجانی یک درام خانوادگی و تاریخی است که آغاز آن در برهه حساس تاریخی بعد از انقلاب و روزهای درگیر جنگ است. قصه که از آنِ مرحوم مسعود بهبهانینیا است در سه دهه روایت میشود. بهبهانینیا همانند آثار پیشین آن این بار هم بر قصه تسلط دارد. خانوادهای که در بحبوحه جنگ مورد حمله یک دشمن دیرینه قرار میگیرد و گویی که یک بمب میان آنها منفجر شده و آن خانواده یکدست و متحد را ازهم میپاشد. بعد از مرگ پدر و مادر که در فرهنگ ما بنیان و ستون خانوادهاند، آوار بر سر این خانواده فرو میریزد.
فرزندان که نویسنده با مهارت، شخصیتی متفاوت از هم ساخته است، هرکدام واکنش خاص خودشان را در برابر چالشها دارند. به دنبال زخم کینه و حملههای دشمن بیرونی، زخم حسادت که حمله داخلی است نیز سر باز میکند. هردوی این زخمها نشأتگرفته از ناخودآگاه شخصیتها و کودکی است که سیمین و حبیب از سر گذراندهاند و ما شاهد تأثیر آن در بزرگسالی هستیم. حتی بهنوعی میتوان گفت ما شاهد نتیجه و آثار یک یا چند برخورد حاجعطا در زندگیاش هستیم که گاه برخوردها میتوانند یک زندگی را تغییر دهند.
شخصیتها گرچه بعضاً در دو دسته سیاهوسفید قرار میگیرند و میتوان گفت جنگ تضادها در بینشان در جریان است (مانند تضاد حبیب و احمد یا سیمین و نسرین) اما دقیق پرداخت شدهاند. قصه گرچه تعلیق دارد اما حفرههایی در فیلمنامه وجود دارد که مورد غفلت قرار گرفتهاند. مثلاً گنگبودن علت تصادف پدر و مادر خانواده برای فرزندان یا علت ورشکستگی که سازندگان با سرعت از کنار آن گذشتند.
در کنار این جنگ درون خانواده و توطئههای همیشگی و بدون نقص حبیب باعث روند کند و کسالتباری شده که مخاطب را وارد یک چرخه تکرار میکند. سریال سعی دارد یک چالش بزرگ را در یک خانواده اصطلاحاً اصیل برای ما بهنمایش بگذارد اما از اصالت بیشترین چیزی که از این خانواده میبینیم در ظاهر و فضاسازی است. نکته جالبتوجه این است که میتوان این خانواده را نمادی از یک جامعه در نظر گرفت که مورد تهاجم واقع شده است و شخصیتها هرکدام نمایندهای از یک قشر و نسل از یک جامعه باشند که واکنش خاص خود را دارند.
«برف بیصدا میبارد» مملو از اتفاقات و برخوردهایی است که مفاهیم اخلاقی و اجتماعی را در بر دارند اما گاهی در طول داستان، ساده از کنار این مفاهیم عبور و تنها به ذکر آنها بسنده میکند. درعوض پافشاری زیادی بر جدال بین دو خواهر و دشمنی حبیب دارد بهنحویکه گاهی مخاطب را خسته میکند و به نظر میرسد این همان نقطهای است که در فصلهای آتی جا دارد که در آن تجدید نظر شود و سازندگان از این نقطه دوری کنند. بازهم باید دید ادامه این داستان در زمان و مقطعی که در پیش میگیرد به چه شکل خواهد بود.
منبع: روزنامه جامجم/ هانیه علینژاد
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است