«جداسازی»، ایده را در مفهوم زندگی دوگانه پیدا کرده که به بخش ناگزیری از روزمرگی در هزاره جدید تبدیل شده.
یکی از هولناکترین کابوسهایی که شاید تجربه کنیم، فراموشی است. احتمالا پیش خودتان تصور میکنید وضعیت میشود شبیه اوقاتی که از خواب طولانی بیدار شدهایم و برای چند لحظه، زمان، مکان و حتی خودمان را هم درست به یاد نمیآوریم.
تعبیر بدی نیست ولی برای پی بردن به عمق کابوس، فرض کنید روز گذشته کلی اتفاق ریز و درشت افتاده که اصلا به یاد نمیآورید و تا فیلم یا عکسی ازش نبینید، باورتان نمیشود خودتان وسط آن معرکه حضور داشتهاید. درست زمانی که وقوع اتفاقات را باور کنید، شک شروع میشود؛ چه چیزهای دیگری هم هست که نمیدانید یا ازشان بیخبرید؟ سریال «جداسازی» (با عنوان اصلی Severance) همین فرض را تبدیل کرده به یک موقعیت دراماتیک دیوانهوار.
ماجرا درباره کمپانی پیشرفته و مرموزی به نام لومن است که در همه چیز دست دارد ولی کسی دقیقاً نمیداند آنجا چه کار میکنند. چون لومن با استفاده از یک فرآیند پزشکی منحصر به فرد، در مغز کارکنان تراشهای را پیادهسازی میکند که با جداسازی خاطرات، زندگی شخصی و حرفهای افراد از هم تفکیک میشود. زمانی که سر کارند، هیچ چیزی از گذشته و خودشان به یاد نمیآورند و ذهنشان محدود شده به محیط کار. به محض اینکه پایشان را میگذارند بیرون، هیچ چیزی از محل کار در خاطرشان باقی نمانده.
به عبارت دیگر، کارمندان لومن زندگی دوگانه و دوپارهای دارند. دلیل چنین فرآیندی، حساسیت بالا در محیط کاری و جلوگیری از اطلاعات سرّی است، گرچه خود کارکنان لومن هم نمیدانند که پای کامپیوترهای قدیمی این کمپانی عریض و طویل دارند چه کار میکنند. همه چیز عجیب ولی حسابشده به نظر میرسد، تا زمانی که ورود کارمندی تازه و غیب شدن یکی از کارمندان قدیمی، نظم را بر هم میزند و تلاش برای حل کردن معماهای بیجواب آغاز میشود.
«جداسازی» را دَن اریکسون نوشته و طراحی کرده که این اولین کار حرفهاش به شمار میرود. سالها زندگیاش را از راه کارگری و کارمندی گذرانده و در کنارش تلاش کرده تا در یک استودیو بهعنوان نویسنده کار پیدا کند. چند سال قبل طرح اولیه «جداسازی» را مینویسد و به دفاتر مختلف میبرد.
ایده توجه دفتر فیلمسازی بن استیلر را جلب میکند و به پروژهای واقعی تبدیل میشود. بعد از چند سال، سریال در دوران کرونا جلوی دوربین رفت و زمستان امسال از اپلتیوی پلاس پخش شد. واکنشها فراتر از حد انتظار بود. اخیرا و با اعلام نامزدهای امی ۲۰۲۲، دوباره سریال در کانون توجه قرار گرفت و موج جدیدی از بینندگان به سراغش رفتند. برای دن اریکسون، بن استیلر و اپل تیوی پلاس نمیشود موقعیت کنونی را چیزی جز موفقیت تمامعیار توصیف کرد.
خیلیها فراتر از ایده مرکزی که انگار از دنیای ذهنی فلیپ ک. دیک بیرون آمده، به زیباییشناسی و اجرای «جداسازی» واکنش نشان دادهاند که یادآور کارهای تری گیلیام مثل «برزیل» است و فیلمهایی چون «جان مالکوویچ بودن» و «درخشش ابدی یک ذهن پاک»، که بر اساس فیلمنامههای خلاقانه چارلی کافمن ساخته شده بودند.
بعضیها هم روی استعاره سریال از مفهوم بردهداری مدرن و رنگ باختن هویت در دوران کمپانیهای غولآسا دست گذاشتهاند؛ اشارههایی کاملا درست و قابل انتظار که هر کدام ساعتها بحث و جدل میطلبد. اما جذابترین جنبه از سریال چگونگی بسط دادن یک ایده شگفتانگیز و رسیدن به جهان روایی خودبسندهای است که در سطح استعاره و ارجاع باقی نمیماند.
وقتی به داستانهای بکر و تکاندهنده سالهای پایانی قرن بیستم و هزاره جدید دقت کنید، ایده سفر قهرمان را میشود به گونهای دیگر و با محوریت مفهوم بیداری تعریف کرد. قهرمان قصه متوجه میشود که نظمی پوشالی جهان پیرامونش را احاطه کرده و تنها راه غلبه بر سیستم شرور فراموش کردن هویتی است که بهش تحمیل شده؛ «شبکه»، «بلید رانر»، «شهر تاریک»، «نمایش ترومن»، «ماتریکس»، «باشگاه مشتزنی» و…
نمونهها برای الگوی بیداری بیشمارند و به راحتی میتوانید باز هم مثال اضافه کنید. هر کدام از این قصههای شاخص موفق میشوند تا نظم تحمیلی و بحران هویتی شخصیت اصلی (مخاطب نوعی) را به شیوهای تازه بیان کنند و ربطش بدهند به جهان معاصر. «جداسازی»، ایده را در مفهوم زندگی دوگانه پیدا کرده که به بخش ناگزیری از روزمرگی در هزاره جدید تبدیل شده.
فرقی نمیکند که چه شغلی دارید و ساکن کجا هستید، صرف حضور در دنیای مجازی برای چنین تجربهای کفایت میکند.
بعضی ایدههای «جداسازی» در نگاه اول زیادی نمایشی به نظر میرسند. کافی است به سریال زمان بدهید تا شخصیتها و عناصر را جا بیاندازد؛ خردهنانهایش را برای دنبال کردن سرنخها روی زمین بریزد و ذهنتان را برای تعقیب آماده کند. کمی زمان میبرد ولی در ادامه بعید است که پشیمان شوید. از جایی به بعد اگر احساس کردید که فضای سریال دارد عجیب، هولناک و آزاردهنده میشود، یعنی مسیر درست طی شده.
روندی که به صورت فزاینده پیش میرود و با پایانی غافلگیرکننده، بینندگان را منتظر فصلهای بعدی نگه میدارد. حداقل بهعنوان یک تریلر معمایی، کارش را از «وستورلد» بهتر انجام میدهد.
منبع: روزنامه هفت صبح/ کسری ولایی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است