«تيتي» فيلمي اميدبخش است. ملودرامي دقيق و مدرن كه لحن شيرين شخصيت اولش، ما را به ياد فيلمهاي داريوش مهرجويي در دهه 1370 مياندازد.
«تیتی» کمحرف است و هیچ حرف مهمی را دوبار نمیزند. دو شخصیت مهم دارد که از همان ابتدا آنها را شبیه هم نشان میدهد ولی در دو جهان پولدار و بیپول: «خوب و بدی به پوله. منم پولدار بودم، مرد خوبی بودم.» دیالوگ کلیدی امیر ساسان (هوتن شکیبا) وقتی برای تیتی (الناز شاکردوست) هدیه آورده و در عین حال، تحت فشار حسادت به دکتر ابراهیم (پارسا پیروزفر) است، تفاوت جهانِ دو آدم خل را نشان میدهد. رابطه عجیب و غریب ابراهیم، دکتر فیزیکدان که میخواهد با علمش منجی بشر باشد با تیتی که با نگهداشتن جنینها در بدنش و تقدیم انسانهایی به جهان، خود را ناجی بشریت میداند، از همان نمای ابتدایی برای ما توضیح داده میشود.
نمای ابتدایی برخورد تیتی و ابراهیم، گویای جهان این دو نفر و تلاقی آنهاست؛ یک خدماتی بیمارستان که دستش در خورشید فرو رفته و مردی با اورکت قهوهای رنگ که اگر او را از روبهرو نبینیم، رفتارش گویای شخصیت بلوغ نیافته اوست. حتی حمل کردن دوچرخه و بادکنک – که قرار است هدیه دخترش باشد – در بیمارستان قبل از سیتی اسکن و در ادامه، وسط خیابان، مهر تأییدی بر این ایده است! همان جمله ابتدایی تیتی که مسیر درست بیمارستان را به ابراهیم که در جهان خیالی خودش سیر میکند [نشان میدهد] نیز بیانگر نقش او در این رابطه ازلی است. حرکت دو شخصیت در قاب تصویر و ورود به بازتابها در اطراف قاب نیز از دوگانگیهایی خبر میدهد که در انتها به وحدت شخصیتی میرسد. در فیلم، بارها توسط دوست ابراهیم و امیر ساسان اشاره میشود که ابراهیم بچه است، نیاز به قیم دارد و فراتر از آن، اصلاً مرد نیست. حتی در صحنه درخشان دیالوگ تیتی و ابراهیم دور آتش که هر دو به هم اشاره میکنند شبیه جنسیت خود نیستند نیز تیتی به ابراهیم میگوید که تو شبیه مردها نیستی؛ اما اینبار معنای جمله از زبان شخصیت فراانسانی فیلم (تیتی) با جملات قبلی فرق دارد؛ تمام ارجاعات قبلی از زبان مردهایی است که مردانگی را در پیروی از چارچوبهای مطلق جامعه برای آن میدانند و تخطی از آن را معادل طرد شدن از جامعه؛ همانطور که در انتها نیز جهان دو خل این فیلم از بقیه جدا میشود؛ آنها را به حال خودشان و ارزشهایشان رها میکنند و با کنار گذاشتن وظیفه الهی خود، حتی از مقام منجیگری نیز انصراف میدهند.
نقطه طلایی ارتباط «تیتی» با مخاطب امروز سینمای ایران، شخصیتپردازی آن است؛ در برهوت وجود «شخصیت» به معنای عمیق و قابل همذاتپنداری آن در فیلمهای چلاق و الکن موجود، «تیتی» برای ابراهیم، منحنی شخصیتی دارد که وجه انسانی آن را برای ما برجسته میسازد. شخصیتی در میانسالی و بحرانهای کوبندهاش که در جریان بلوغ قرار میگیرد و به رهایی دست مییابد، اما نام فیلم حاکی از نگرش فیلمساز (به ویژه آیدا پناهنده و ارسلان امیری در نقش نویسندگان فیلم) نسبت به این پیرنگ بلوغ است که سابقهای طولانی در تاریخ سینما دارد و شاید مشهودترینش، شخصیت تورنهیل (کری گرانت) در فیلم «شمال از شمال غربی» هیچکاک است. وجود شخصیتی فرای انسان که از قضا، خل نامیده میشود تا به تعبیر فوکو، اکثریت غالب جامعه را از پایبندی و حتی تفکر در مورد ارزشهای تعریف شده توسط او مبرا کند. همچنین ارتباطات فراانسانی این شخصیت کولی (جابهجایی لیوان و مناسک رفتن به دریا برای شفای ابراهیم) همه از نیاز انسان مدرن در تلنبار بحران «زندگی کردن» به تلنگری از جنسی متفاوت خبر میدهند تا این انسان محاصره شده با تمام انباشتههای ظاهراً مهمش، به آنچه هست و آنچه میتواند باشد، آگاهی یابد.
آیدا پناهنده، در دادن اطلاعات شخصیتهای فیلمش به شدت خسیس است، اما این خساست را با شیرینی بیان کلمه به کلمه از اطلاعاتی که قبل از نشان دادن واقعیت اجتماعی شخصیتهایش بیان میشود، جبران میکند. مثلاً تیتی در مورد شغل امیرساسان میگوید: «هنرمند» و ما از همان تماس تلفنی اول او فهمیدهایم که هنرمندیاش از چه جنسی است اما باز هم در انتظار فهمیدن شغلش میمانیم و این یکی از نیروهای محرک کوچک جا داده شده در جریان فیلم است.
تیتی شخصیتی است که به شدت رها در جریان زندگی است و همانطور که چند بار تأکید میکند، از هیچ چیز نمیترسد. این ویژگی در تعریف منفیگرای جامعه ما از کولی بودن نیز وجود دارد ولی تیتی نشان میدهد که او از وجود جهان سادهای به دور از پیچیدگیهای به ظاهر مهم انسان مدرن خبر دارد که در آن، ارتباط انسانی به سادگی برقرار میشود.
مهمترین حرف «تیتی» این است که این ارتباط انسانی ساده و ازلی در جهانِ در خود پیچخورده امروز، آنقدر عجیب و بیگانه به نظر میآید که به اندازه زیست شخصیت ابراهیم و امیرساسان در فیلم و تمام اتفاقاتی که شاهدش هستیم، زمان میبرد تا انسانها به وجود چنین جهانی باور پیدا کنند.
«تیتی» فیلمی امیدبخش است. ملودرامی دقیق و مدرن که لحن شیرین شخصیت اولش، ما را به یاد «هامون» و فیلمهای داریوش مهرجویی در دهه ۱۳۷۰ میاندازد. تیتی خله در ابتدا خورشید را در دستانش دارد و در آتش نمیسوزد و به نوعی ابراهیم واقعی فیلم، اوست. ابراهیم این فیلم پس از عبور از آتش، بالغ میشود و تیتی نیز از جایگاه فراتر از ایکاروس خود (ایکاروس از حد مجاز پرواز خود فراتر میرود و به خورشید نزدیک میشود، پس بالهایش میسوزد و به دریا سقوط میکند) پایین میآید و حتی توانهای ماوراییاش را از دست میدهد تا بتواند «زندگی» کند.
منبع: روزنامه اعتماد/ پویا عاقلیزاده
انتهای پیام/
There are no comments yet