فیلم «طلاخون» تا مقطعی مخاطب را همراه میکند اما الزاماً این همراهی باعث ایجاد خط روایی منسجمی نمیشود؛ بنابراین ایده این فیلم فدای موقعیتهای اشتباهی و دیر راهافتادن قصه میشود.
اساساً ساخت فیلمهایی با گرایشهای روانشناسی که بر اساس واقعیت ساخته میشوند باید با متر و معیار مشخصی شکل بگیرند. در واقع ساخت فیلمهایی با موضوع روانشناسی نیاز به بستری مناسب برای آسیبشناسی دارد، اما متأسفانه آثاری که در سینمای ایران با موضوعات خاص ساخته میشوند صرفاً طرح موضوع میکنند که همان توضیح واضحات است و واکاوی در جزئیات حادثه صورت نمیگیرد که این میتواند آسیب جدی این گونه از فیلمها باشد.
سینمای ایران فیلمهایی با محوریت سایکودرام کم دارد. فیلمهایی که باید بر اساس رخدادهای جامعه ساخته شوند و این وظیفه هنرمند است که علت و معلول حوادث را به مخاطب نشان بدهد. ابراهیم شیبانی در چهارمین اثر سینماییاش به دنبال موضوع ملتهبی رفته که البته این التهاب میتوانست با چندین بار بازنویسی در فیلمنامه تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد و «طلاخون» را تبدیل به یک اثر سایکودرام کند. شیبانی سعی داشته در «طلاخون» نگاهی به زندگی مهین قدیری، اولین قاتل زن سریالی، داشته باشد که سال ۸۹ اعدام شد. موضوع فیلم ظرفیت این را داشت که پردازش بیشتری داشته باشد، اما انگار «طلاخون» مانند فیلم «عنکبوت» توضیح واضحات میدهد ولی با چگالی کمتر از فیلم «عنکبوت». هر دو فیلم میتوانستند فضای یک فیلم روانشناسانه را به وجود بیاورند اما آنچه در این دو فیلم دیده میشود گذری از یک خبر روزنامهای است که نمیتواند به درام سینمایی تبدیل شود. اگرچه «طلاخون» تا مقطعی مخاطب را همراه میکند اما الزاماً این همراهی باعث ایجاد خط روایی منسجمی نمیشود. بنابراین ایده «طلاخون» فدای موقعیتهای اشتباهی و دیر راهافتادن قصه میشود. در صورتی که کارگردان میتوانست از ناهید یک کاراکتر دو وجهی بسازد که داخل خانه مادر است و بیرون خانه یک قاتل سریالی، اما فیلمساز از این نشاندادن طفرهرفته و ناهید را تا سکانس تولد یک مادر و زن زحمتکش نشان میدهد. از سکانس تولد به بعد یعنی گیرافتادن ناهید، آن ضربهای که فیلمساز باید به مخاطب بزند جواب نمیدهد.
نه درام پلیسی، نه فیلم روانشناسی
به نظر میرسد شیبانی قصد داشته با ورود پلیس به خانه جوابی به تعلیق ساختهشده بدهد و سیر عرضی قصه را به چالش بکشاند، اما این فرآیند آنقدر دیر رخ میدهد که حتی از سکانس دستگیری ناهید به بعد هم نمیتوانیم او را به عنوان یک قاتل سریالی باور کنیم. چرا که شیبانی (کارگردان) ناهید را معصوم نشان میدهد. این معصومیت با مخاطب ایجاد سمپاتی میکند و دیگر باور قاتلبودن او و چراییاش سخت و غیرقابل باور میشود. پس «طلاخون» نه میتواند درام روانشناسانه باشد، نه یک اثر پلیسی. گرهافکنی دیر ایجاد میشود که باید این گره خیلی زودتر در اوایل فیلم رخ میداد؛ یعنی ناهید به عنوان زنی که مشکلات مالی و روانی دارد چطور در گیر و دار قتل زنان میانسال افتاده که البته در انتها توجیه او برای قاتلشدن هم متقاعدکننده نیست. رابطه او با مادرش میتوانست تبدیل به یک چالش روانشناسانه شود که باز کارگردان از آن طفره رفته. یعنی آنچه از رابطه ناهید و مادرش میبینیم حرکت در سطح است، همانطور که رابطه ناهید با شوهرش نامعلوم است! در واقع اگر شوهری وجود نداشت اتفاقی برای اثر رخ نمیداد. نقش محمود به عنوان شوهر در فیلم به شدت خنثی بوده و بود و نبود او برای سیر موقعیتها لازم نیست. از سوی دیگر فیلمساز میتوانست در طول فیلم چند سکانس قتل توسط ناهید را به ما نشان دهد. اینکه او میرود برای دو دخترش گردنبند میخرد برای مخاطب سؤال ایجاد میکند که پولش را از کجا آورده؟!
تعهد به تعریفهای ویکیپدیایی
اگر شیبانی از اواسط فیلم آن وجه دیگر ناهید را به مخاطب نشان میداد و در ادامه نگاه روانشناسانه به ناهید داشت، فیلم میتوانست جذابیت ژانری خاص خودش را داشته باشد اما در شرایط فعلی وقتی ناهید با سرگرد گفتوگو میکند و پذیرفته که قاتل است باز در چهره و دیالوگهایش معصومیت احساس میشود که باز شیبانی میتوانست وجه دیگری از رفتار ناهید را در اتاق بازجویی نشان بدهد. اما ما فقط ناهیدی را میبینیم که در بازجویی خونسرد است و انگیزههای او از قتل مبهم میماند و اضافه کنید که تصادف ناهید با سرگرد در ابتدای فیلم اتفاقی غیرمنطقی است. اساساً «طلاخون» میتوانست با فرآیند بهتری به مهین قدیری بپردازد و به نظر میرسد ایده حیف شده است. اگر فیلمنامه منسجمتر نوشته میشد این فیلم میتوانست بهترین اثر شیبانی باشد، اما باید از بازی خوب و به اندازه بهار قاسمی و ترنم کرمانیان نام برد که چهرههای جدید هستند و بازی قابل قبولی را ایفا کردهاند. «طلاخون» مانند دیگر فیلمهایی با چنین موضوعاتی در سطح حرکت میکند و توان نزدیکشدن به موضوع را ندارد. این گونه به نظر میرسد که فیلمهایی مثل «طلاخون» یا «عنکبوت» در حد یک ایده میمانند و توان اضافی برای پرداختن به جزئیات را ندارند. بنابراین چون ایده ناب تلقی میشود متن ضعیف نوشته میشود. در این میان محوریت موضوع و کارکرد حادثه از بین میرود و نهتنها ژانری صورت نمیگیرد بلکه فیلم بعد از پایان هم از ذهن مخاطب پاک میشود. اگرچه اساساً ساختار آثاری مثل «طلاخون» باید طوری شکل بگیرد که حتی بعد از پایان فیلم مخاطب با موضوع آن درگیر باشد. «طلاخون» اگرچه سعی دارد در مسیر شناسایی مهین قدیری جلو برود و نسبت به تعریفهای ویکیپدیایی وفادار باشد، اما زمانی که درام شکل نگیرد جهان اثر هم برای مخاطب غیرقابل باور است و بعد از پایان فیلم دیگر چیزی از آن را به یاد نمیآورد.
منبع: روزنامه جامجم/ افشین علیار
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است