• کد خبر: 4713
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:4 مرداد 1401 ساعت: 09:23

«آمبولانس»؛ سرسام‌آور!

اتفاقات و بافت فیلم «آمبولانس» چنان سرسام‌آور و دیوانه‌کننده است که طرفداران مایکل بی در زمان دیدن فیلم از او قطع امید و در دل آرزو می‌کنند که‌ ای کاش این فیلم هر چه زودتر تمام شود.


فیلم «آمبولانس» که سه ماه از اکران جهانی آن می‌گذرد ظاهراً یک کار جدید و پرهیجان اکشن از مایکل بی، یکی از بهترین اکشن‌سازان این شهرک رؤیاسازی‌های غیرحقیقی هالیوود است. هر چند که در واقعیت این فیلم جنایی و حادثه‌ای بازسازی یک محصول ساخته سال ۲۰۰۵ سینمای دانمارک با همین نام است که آن را لاریتس مونش پیترسن و لارس آندریاس پدرسن تهیه و عرضه کرده بودند.

حضور بی‌موقع خواستگار دردسرساز!

طرح ساخت مجدد «آمبولانس» از سال ۲۰۱۵ اعلام شده بود اما آغاز کار تهیه و فیلمبرداری آن در سال ۲۰۲۰ و در اوج شیوع مرگبار کرونا صورت گرفت. تأخیر مورد بحث بیشترین سهم را در واسپاری کار تولید این نسخه تازه به مایکل‌ بی داشت که از یکی دو پروژه دیگرش به سبب مشکلات کرونایی رها شده و قدری وقت آزاد برای کارگردانی «آمبولانس» پیدا کرده بود. فیلم در شهر شلوغ و به‌شدت کرونا زده لس‌آنجلس تصویربرداری شده و کارهای اساسی همانند فیلمبرداری و تدوین موسیقی متن به بزرگانی همچون روبرتو دی آنجلیس و لورن بالفه سپرده شد. آن هم در حالی که تبعات و عوارض این بیماری از تمرکز کارها و انجام همه امور به‌صورت گروهی و متحد جلوگیری کرده بود. «آمبولانس» آمریکایی همانند نسخه دانمارکی ۱۷ سال پیش خود درباره تلاش یک کهنه سرباز جنگی و برادرخوانده او برای سرقت از یک بانک به قصد جورکردن پول مداوای همسر این سرباز است. همسر این سرباز از بیماری پیشرفته سرطان رنج می‌برد و باید هر چه سریع‌تر جراحی شود. پول لازم برای این عمل ۲۳۰ هزار دلار است اما وقتی سرباز مورد بحث که نامش ویل شارپ است و نقش او را یحیی عبدالمتین بازی‌ می‌کند، برای مشورت درباره چگونگی اجرای این دزدی به سراغ دنی برادرخوانده خود (با بازی جیک جیلنهال، یکی از مطرح‌ترین بازیگران مرد ۲۵ سال اخیر هالیوود) می‌رود، دنی او را قانع می‌کند از بانک مورد نظر بیش از ۳۰ میلیون دلار سرقت کنند. ویل ابتدا مقاومت می‌کند اما به سبب کمبود وقت و از طرفی حال وخیم همسرش ایمی (با بازی موزس اینگرام) مجبور به قبول این طرح و اجرای سریع و اضطراری آن می‌شود. ویل و دنی شارپ وارد بانک می‌شوند. در ابتدا همه چیز خوب پیش می‌رود و به نظر می‌رسد که دقایقی بعد می‌توانند با اندوخته‌ای کلان از این محل بگریزند اما از بخت بد آنها یک مأمور پلیس شهر لس‌آنجلس که نامش زاک است و نقش او را جکسون وایت بازی می‌کند، به قصد خواستگاری رسمی از زن دلخواهش که یکی از کارمندان آن بانک است، به سان یک خروس بی‌محل به آنجا می‌آید!


فرار در سایه گروگانگیری

زاک در حین صحبت با این زن به سبب شم قوی پلیسی‌اش متوجه وقوع سرقت مذکور در آن محل می‌شود. از همین رو نیز بین او و گروه سارقان درگیری مستقیم رخ می‌دهد و طی تیراندازی‌هایی، زاک به‌شدت مجروح می‌شود. سایر پلیس‌ها هم به داخل بانک می‌آیند و در ادامه تیراندازی‌ها تمام دستیاران ویل و دنی کشته می‌شوند. در نهایت برای این دو نفر چاره‌ای نمی‌ماند جز این‌که برای حفظ جان‌شان و فرار از محل دو تن از مشتریان بانک را گروگان بگیرند تا به کمک آنان و در همان آمبولانسی که زاک را به سمت بیمارستان می‌برد، از محل بگریزند. بهیار مستقر در آمبولانس که کام تامپسون نام دارد و ایزا گونزالز نقش وی را بازی می‌کند با دیدن این اوضاع ناگوار ابتدا قصد فرار می‌کند اما با دیدن وخامت حال زاک در آمبولانس می‌ماند و به ناچار در جنگ و گریز شدید مشارکت دخیل می‌شود، آن هم در شرایطی که هیچ نقش و سهمی در خلقش نداشته است.

مایکل بی چنان شتاب و ضربتی به این تعقیب خونبار بخشیده که بینندگان حتی فرصتی برای نفس کشیدن ساده هم پیدا نمی‌کنند! آن‌چنان که هنوز یک اتفاق و برخورد بزرگ به سرانجام نرسیده که رویداد بعدی از راه می‌رسد. شاید باورکردنی نباشد که دو برادر سارق سوار بر آمبولانس بتوانند از دست ده‌ها اتومبیل پلیس که در تعقیب آنان هستند، بگریزند اما در فیلم مایکل بی این اتفاق رخ می‌دهد. با این‌که این فرار و تعقیب، شباهت‌هایی با واقعه‌‌ای مشابه در فیلم معروف «زندگی و مرگ در لس‌آنجلس» محصول ۱۹۸۶ دارد اما ماجراها به قدری طولانی می‌شود که تماشاگران از نفس می‌افتند و آرزو می‌کنند که لااقل لاستیک‌های یکی از این ماشین‌ها بترکد تا این روال سرسام‌آور قدری آرام گیرد. در لحظاتی از فیلم در جریان صحبت کاراکترها با یکدیگر و در عباراتی کوتاه از زبان آن‌ها به دیالوگ‌هایی اشاره می‌شود که در فیلم‌های حادثه‌ای مشهوری مانند «صخره» و «پسران بد» هم شنیده‌ایم اما تلاش کریس فداک، فیلمنامه‌نویس «آمبولانس» در این زمینه آن‌قدرها هم موفق نیست. او نمی‌تواند تماشاگران را راضی کند. البته عجیب هم نیست چرا که فداک بیشتر به خاطر کارهای تلویزیونی‌اش نظیر مشارکت در ساخت سریال‌های «چاک» و «فرزند پرنبوغ» شهرت دارد تا سناریو‌هایی که برای فیلم‌های سینمایی‌ نوشته است.


مشکل‌ساز اصلی، ریتم تند ساخت فیلم

البته نمی‌توان منکر شد که مشکل اصلی از شخص مایکل بی است که آن‌قدر همه چیز را با سرعت و ریتم تند می‌گیرد که حتی اظهارات کاراکترها هم از آن در امان نمی‌ماند. آنان به سرعت عجیبی حرف می‌زنند، گویی که حتی دوربین‌ها هم دچار حمله عصبی و شتاب بیمارگونه در تصویربرداری شده‌اند. در میان این همه تصویرهای تند گرفته شده، بازی‌ها و نحوه کار هنرپیشه‌ها هم اغلب ناموفق و به سبب سرعت افراطی است، از سوی دیگر بطن اتفاقات نیز کمرنگ و فاقد عمق هستند. بازی جیک جیلنهال هم با‌وجود تجربه فراوانش در این روند دیوانه‌وار رنگ می‌بازد و فقط یحیی عبدالمتین و ایرا گونزالز هستند که کمی تا قسمتی در ایفای نقش‌های خود موفق‌اند و اسباب ناامیدی نمی‌شوند. فروش قابل قبول فیلم شاید یک بهانه کوچک و وسیله ناکامل برای تبرئه شدن آن از اتهام ناکامی اقتصادی و هنری باشد، هرچند که برخورداری از گیشه‌ای تقریباً ۱۱۰ میلیون دلاری برای فیلمی با هزینه تولید ۴۰ میلیون دلاری طبق معیارهای هالیوود موفقیت به حساب نمی‌آید. به‌ویژه که اتفاقات و بافت فیلم چنان سرسام‌آور و دیوانه‌کننده است که حتی طرفداران مایکل بی در زمان دیدن «آمبولانس» از او قطع امید و در دل آرزو می‌کنند که‌ ای کاش این فیلم هر چه زودتر تمام شود!

 

منبع: روزنامه ایران/ وصال روحانی

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید