شکیبایی ترکیب کمیابی بود از غریزه و تکنیک. همین نکته باعث میشد او از یک طرف بتواند تفاوتهایی ظریف و هوشمندانه در نقشآفرینیهایش ایجاد کند و از سوی دیگر بهترین گزینه برای بازی در طیف خاصی از نقشها باشد.
حمید هامون در یک آسایشگاه روانی با حقیقت تلخ رابطه غیرافلاطونی همسرش مهشید با آدم نوکیسهای بهنام عظیمی روبهرو میشد، به دیوار تکیه میداد، مینشست و در خود فرو میریخت. تصویر غالب سینمایی خسرو شکیبایی همینجا تثبیت شد: روشنفکری شکننده، احساساتی و در آستانه فروپاشی. در بسیاری از نقشآفرینیهای بعدی شکیبایی، ویژگیهای مشابهی دیده شد. خیلیها معتقدند که جنس حرفزدن شکیبایی در «هامون» (با آن کلام تند و بریده و کلماتی که گاه بهنظر میرسید ناقص بر زبان شخصیت جاری میشوند) روی مسیر حرکت بازیگری در سینمای ایران تأثیر گذاشت. این ویژگی را بعدها در بازیهای زیادی از شکیبایی (از «سارا» گرفته تا «خواهران غریب» و «عاشقانه») دیدیم.
اما بهنظر میرسد این ویژگی باعث بروز سوءتفاهمی در مورد کیفیت بازیگری شکیبایی شد که سالها توسط عدهای از تحلیلگران تکرار میشد: اینکه شکیبایی دارد خودش را تکرار میکند. خود شکیبایی زمانی در گفتوگو با ماهنامه فیلم (شماره ۱۵۲، دی ۱۳۷۲) چنین گفته بود: «گروهی از دوستان به اشتباه فکر میکردند که شخصیت هامون، نزدیک به من است، در صورتی که اینطور نیست». اما بعضی از سینمادوستان در طول سالها خسرو شکیبایی را با حمید هامون یکی کردند و این باعث کمتوجهی به تفاوت فاحش مهمترین نقشآفرینیهای شکیبایی شد. مشخصاً تفاوتهای بنیادینی میان کاراکتر حمید هامون با شخصیتهایی که شکیبایی در فیلمهای «یک بار برای همیشه»، «کیمیا»، «پری»، «ستاره بود»، «چه کسی امیر را کشت؟»، «حکم» و «اتوبوس شب» بازی کرد وجود داشت. حتی در مواردی که بهنظر میرسید شکیبایی دارد نقشی شبیه هامون را بازآفرینی میکند، میشد به تفاوتهایی ظریف توجه کرد.
فقط به عنوان یک مثال، بازی شکیبایی در «سارا» (داریوش مهرجویی) را به یاد بیاورید. حضوری که اتفاقاً تا حدی زیر سایه بازی شکیبایی در «هامون» قرار گرفته و از جنبههایی یادآور آن بهنظر میرسد. کاراکتر گشتاسب در «سارا» لااقل از یک جنبه شبیه حمید هامون است: از این نظر که هر دو کاراکترهایی آشفته و بیقرار هستند. بنابراین در هر دو فیلم با بیان تند و منقطع و حرکات بیقرار دست شکیبایی روبهروییم. اما آشفتگی این دو کاراکتر از دو جنس متفاوت است. بیقراری حمید هامون به خاطر یکجور تردید روشنفکرانه است و آشفتگی گشتاسب به واسطه عقدههایی پدید آمده که ریشه برخی از آنها را در «سارا» میبینیم. حمید هامون، شخصیت مرموزی است و گشتاسب اتفاقاً کاراکتری است که چیزی برای پنهان کردن از تماشاگر ندارد و بهاصطلاح «رو بازی میکند». بنابراین شکیبایی در «سارا» از آنچه که احتمالاً در فیلمنامه اولیه برای نقش گشتاسب در نظر گرفته شده، فراتر میرود و با سبک بازیاش اطلاعاتی را برای تماشاگر روشن میکند و از آن طرف در «هامون» با خست تمام به گونهای ایفای نقش میکند که به ابهام پیرامون کاراکتر اصلی فیلم افزوده شود.
با وجود این تفاوتها، شخصیتهایی که شکیبایی به آنها جان بخشید از جهانهای متفاوتی نیامده بودند. خودش زمانی (در گفتوگو با ماهنامه فیلم، شماره ۲۰۰، اسفند ۱۳۷۵) چنین گفته بود: «در واقع تو روی صحنهای و با تماشاگرت قرار و مدار میگذاری که بداند تو، هم آن شخصیت نمایش هستی و هم خودت». بنابراین او، در تمام فیلمهایش، انگار نشانههایی از خود را نیز بروز میداد. ویژگیهای مشترکی که میان کاراکترهای مختلفی وجود داشت که توسط شکیبایی جان میگرفتند، از اینجا میآمد.
اما این ویژگی لزوماً به معنای تکراریشدن نیست. وگرنه میتوان اتهام مشابهی را نثار بسیاری از بزرگان تاریخ سینما کرد. مگر مارلون براندو، پل نیومن و جیمز دین، هر کدام در دهه ۵۰، گوشههایی از شمایل یاغی سرکش را جان نبخشیدند؟ یا قبلتر از آن، مگر همفری بوگارت و کلارک گیبل در دوران اوج کاریشان، به ترتیب نقش «آدمهای خشک و عبوس با قلبی رمانتیک» و «عاشق خوشپوش بیخیال و طعنهزن» را بازی نمیکردند؟ آیا کری گرانت در هر کدام از کمدیهای رمانتیکی که بازی کرد، کاملاً متفاوت با نقشآفرینیهای دیگرش عمل کرد؟ بهسختی میتوان هر کدام از نقشآفرینیهای درجه یک آل پاچینو را دید و آن را با یکی از هنرنماییهایش در فیلمهای «پدرخوانده»، «سرپیکو» و «بعدازظهر سگی» مقایسه نکرد. مگر رابرت دنیرو، در مهمترین آثارش، چند بار توانسته خود را بهطور کامل از کاراکتر «مرد تنهای خداوند» که در همکاریهایش با اسکورسیزی ساخت، رها کند؟ این شباهتها هرگز از ارزش کار این بازیگران بزرگ نکاسته و اتفاقاً به اعتبارشان کمک کرده است. در مورد بازیگری چون شکیبایی هم وضعیت متفاوت نیست.
شکیبایی ترکیب کمیابی بود از غریزه و تکنیک. همین نکته باعث میشد او از یک طرف بتواند تفاوتهایی ظریف و هوشمندانه در نقشآفرینیهایش ایجاد کند و از سوی دیگر بهترین گزینه برای بازی در طیف خاصی از نقشها باشد. امروز چهاردهمین سالگرد درگذشت خسرو شکیبایی است. اما به دلیل همین توانایی و ترکیب کمیاب، جای خالی او در سینمای ایران هنوز پر نشده است. شاید مناسب باشد که مطلب را با نقل قولی از بیژن بیرنگ به پایان ببریم که پس از درگذشت شکیبایی و در مطلبی در رثای او نوشت: «هنوز مدتی نگذشته همه خواهیم فهمید که وقتی مینویسیم یا فیلم میسازیم، وقتی به خلق یا بازیای که خسرو را میخواهد میرسیم، با حسرت خواهیم گفت جای خسرو شکیبایی خالی است. و اگر عاقل باشیم به خود خواهیم گفت: «نه! این نقش را به کسی دیگر نمیتوان داد» و آنوقت نقش را عوض خواهیم کرد».
سید آریا قریشی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است