رویکردهای برنامه‌سازی نوروزی در تلویزیون؛ بازتولید کلیشه یا نگرش خلاقانه؟

دوازدهمین شماره از ماهنامه صبا به استراتژی ساخت برنامه‌های نوروزی در تلویزیون پرداخته و دلایل افت عمومی محبوبیت این آثار در سال‌های اخیر را بررسی کرده است.


نیما بهدادی مهر در یادداشتی در شماره دوازدهم ماهنامه صبا به استراتژی ساخت برنامه‌های نوروزی در تلویزیون پرداخته و دلایل افت عمومی محبوبیت این آثار در سال‌های اخیر را بررسی کرده است. متن کامل این یادداشت را می‌توانید در ادامه مطالعه کنید.

۱

کارنامه تلویزیون در نوروز ۱۴۰۱ در بیانی راستگویانه نزدیکی خاصی را به بازتاب نگرش‌های ایدئولوژیک نشان می‌دهد و رویکردهای این رسانه در سریال‌سازی حول محورهایی چرخیده که سبب بازتولید کلیشه‌ها بدون نگاه‌هایی خلاقانه شده است و این یک اعتراف تلخ است که از سوی پیمان جبلی، رئیس سازمان صدا و سیما، هم بیان شده است. در بخش نتیجه‌گیری این مطلب به این اشاره خواهم کرد که چرا تلویزیون به این شرایط رسیده است. اما به طور مختصر مواردی چون استفاده از سوژه‌های بارها تکرار شده، بهره بردن از بازیگران تکراری و نسبتاً دور از ژانر کمدی، سپردن تولید سریال به سناریست‌ها و کارگردان‌هایی که آشنایی کاملی با ژانر کمدی ندارند، بی‌اعتنایی به مشاهیر فیلمنامه‌نویسی، کارگردانی و بازیگری در ژانر کمدی و در نهایت دایره بسته و تنگ طراحی و پرداخت سوژه در بروز این وضعیت بیشترین نقش‌آفرینی را داشته‌اند.

چنین زنجیره‌ای سبب شده تا تلویزیون روز به روز از کمدی‌های مردمی فاصله بگیرد و شخصیت‌هایی که در سریال‌هایش به مردم نشان می‌دهد از متن جامعه به دور باشند و مردم نتوانند با آن‌ها ارتباط بگیرند. به واقع رویکردهای جامعه‌شناختی و روان‌شناختی درست در نزدیک شدن به جامعه که به وفور در نمونه‌های برجسته سریال‌های کمدی قابل مثال‌زدن است جای خود را به نگرش‌هایی سطحی، موقعیت‌هایی کذایی و شخصیت‌هایی داده که بازتاب زندگی جامعه‌شان نیستند. همین نکته سبب شده تا کمتر سریال یا شخصیتی را بتوان حداقل در نیم دهه اخیر مثال زد که در حافظه عمومی ثبت یا از سوی کارشناسان و اهالی رسانه جدی گرفته شده باند و البته با استثنائاتی چون «پایتخت» و «نون خ» در این زمینه کاری نداریم. برای توضیح بهتر بحث ناگزیرم از اشاره‌ای مختصر به «زیرخاکی ۳» شروع کنم که مهم‌ترین مجموعه تلویزیونی در نوروز ۱۴۰۱ بود اما در کارنامه مهم مجموعه‌سازی تلویزیون برای نوروز از سال ۱۳۷۰ تاکنون جایگاه خاصی نمی یابد و بسیار دور از دو فصل نسبتاً موفق همین سریال می‌ایستد. صحبت از «خداداد» و «دردسرهای شیرین» هم محلی از اِعراب در این بحث جدی ندارد.

 

۲

گرته‌برداری از آثار موفق و سروشکل دادن به ساختار روایت و فرم اجرا اگر به هویتی مستقل برای یک سریال منجر نشود تنها یک هزینه‌سوزی آشکار از بیت‌المال است. در شرایط سخت کنونی و دست و پا زدن مردم با بحران‌های متعدد ناشی از مسائل اقتصادی، این‌که رویکرد ساخت سریال‌ها را نه رضایت و خنده‌آفرینی برای مردم که صرفاً پرکردن بی‌هدف آنتن بدانیم یک خطای آشکار رسانه‌ای و فرهنگی است که نباید از سوی رسانه‌ها و منتقدان چشم‌پوشی شود. در این میان «زیرخاکی» تلاش کرده تا متفاوت جلوه کند و با توجه به این‌که پیش از این سریال هم چالش‌های پیش‌آمده برای شخصیت‌های اصلی بیشترین بار کمیک را ایجاد می‌کرده، در سریال «زیرخاکی» هم به بستری برای خلق کمدی موقعیت بدل شده است.

به واقع شخصیت فریبرز در سریال «زیرخاکی» همان ساده‌دل و هالوی مشهور در سناریونویسی بخش غالبی از فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی است که به‌واسطه موقعیت‌هایی که در آن قرار می‌گیرد و تضادهایی که به لحاظ فکری یا زیستی با سلوک و رسوم آن موقعیت دارد از مخاطب خنده می‌گیرد.

اما تلاش‌ها در ۳ فصل «زیرخاکی» برای پردازش شخصیت فریبرز، چه در سناریو و چه در اجرای بازیگر، چیزی فراتر از تجربه‌های برجای مانده در سینما و تلویزیون از شخصیت ساده‌لوح نیست.

به واقع اگر قرار است اشتباه گرفته شدن شخصیت ساده‌لوح فریبرز را با انقلابیون و فرماندهان نظامی در سه فصل «زیرخاکی» یک جرقه و نقطه عطف پیش‌برنده در سناریو بدانیم و خاطرات قدرتمندتری از این رویکرد در سناریو نویسی و اجرای بازیگران را به کناری نهیم «زیرخاکی» بسیار مجموعه مهمی جلوه می‌کند اما وقتی پای پژوهش و تورق خاطره‌ها و مقایسه تطبیقی سریال‌ها از حیث خلق شخصیت و پردازش سوژه در میان باشد «زیرخاکی» لنگی‌های مهمی به ویژه در سناریوی خود و به طور خاص در فصل سوم دارد که خاطره زیبای دو فصل اول را شاید تا حدودی تحت‌الشعاع قرار دهد.

«زیرخاکی ۳» درست از جایی آغاز می‌شود که انتهای فصل گذشته است؛ یعنی اسارت فریبرز و اشتباه گرفتن او به عنوان فرمانده ارشد نظامی سبب می‌شود تا چرخه پی‌درپی اشتباه گرفته‌شدن فریبرز با افراد دیگر همچنان ستون اصلی سناریو باشد اما اشکال در این‌جاست که سناریست از خلق خرده‌داستان‌های جذاب ناتوان نشان می‌دهد و فریبرز را در دالان بلند موقعیت‌ها تنها می‌گذارد. در همین نقطه است که پژمان جمشیدی واکنش‌هایی ثابت و لایتغیر را نشان می‌دهد که به نوعی به یک کتاب باز برای مخاطبان بدل می‌شود. این نکته بدین معناست که مخاطبان از سناریو و شخصیت جلو می‌زنند و توان پیش‌بینی و سنجش واکنش‌ها و رخدادها را می‌یابند.

به واقع همین ضعف در سناریو سبب می‌شود تا شخصیت فریبرز باغ‌پیشه و سریال «زیرخاکی ۳» در قیاس با «لیلی با من است» و شخصیت صادق مشکینی، «مارمولک» و شخصیت رضا مثقالی، «مکس» و شخصیت مجید کسرایی، «مرد هزارچهره» و شخصیت مسعود شصت‌چی و در نهایت «آدم‌برفی» و شخصیت عباس خاکپور به عنوان نمونه‌هایی مهم از گیرافتادن شخصیت اصلی در موقعیت‌های چالش‌برانگیز، در پله‌ای عقب‌تر بایستد و رستگاری معرفتی‌ای از جنس آن شخصیت‌ها برای فریبرز باغ‌پیشه پیش نیاید.

«زیرخاکی ۳» تداعی‌گر ضعفی مهم و بارها تأکیدشده در ساخت فیلم و سریال است و این نکته را نشان می‌دهد که شاید بهتر باشد بخشی از بودجه‌های میلیاردی برای بازیگران را به سناریست‌ها اختصاص دهند و البته فضا را برای طراحی شخصیت و پرداخت سوژه‌ها باز بگذارند تا خنده نه یک خاطره دور که لحظه‌ای در دسترس و همیشگی برای مخاطبان باشد.

 

۳

مناسبت‌های تقویمی خاص مانند نوروز ثابت و تغییرناپذیر هستند. از این‌رو با نظمی مهندسی‌شده در برنامه‌سازی می‌توان در کوران رقابت تنگاتنگ جذب مخاطب، به موفقیت رسید. این فاکتور شاید تا حدودی در برنامه‌های تلویزیونی کمرنگ شده و کمتر برنامه یا سریالی در شرایط فعلی می‌تواند موج‌هایی از تأیید یا تمجید را از سوی مخاطبان عام یا خاص پدید آورد و این در حالی است که پلتفرم‌های اینترنتی با ساخت سریال‌های خوش‌رنگ و لعاب در ژانرهای مختلف تلاش کرده‌اند تا مخاطبان بی‌شماری را برای خود جمع کنند.

در همین بزنگاه است که این پرسش کلیدی مطرح می شود که چرا تلویزیون از دوران محبوبیت عمومی‌اش فاصله گرفته و برنامه‌ها و سریال‌های مناسبتی‌اش چون گذشته خواهان ندارد و نقدهایی مشخص به نحوه مدیریت آن مطرح می‌شود؟

برای پاسخ به این پرسش و تحلیل کارنامه تلویزیون در نوروز ۱۴۰۱ ناگزیریم از ارجاعاتی به گذشته و تحلیل رویکردهایی سخن به میان آوریم که تلویزیون را در نوروزهای متعددی به عنوان یک رسانه بی‌رقیب و سرگرم‌کننده برای مخاطبان می‌نمایاند. برای همین منظور و با فاکتور گرفتن دهه اول انقلاب که عملاً رویکرد برنامه‌سازی نوروزی به دلیل شرایط درگیری کشور در التهابات انقلاب و جنگ هشت ساله کمتر به سوی نشاط می‌رفت اما با پایان جنگ و در سال ۱۳۷۰ به دلیل همزمانی تعطیلات نوروزی با ماه مبارک رمضان اولین مجموعه ویژه این دو مناسبت از سوی خسرو ملکان ساخته شد. مجموعه «مهمان» در همان حال‌وهوای سنت‌های جاری در جامعه دهه شصت، زیست چند خانواده در کنار هم را به‌عنوان دستمایه روایت خود داشت و شخصیت طاهره خانم با چنگالی که همیشه در دستانش بود و با بازی پروین سلیمانی به اشتهاری عمومی رسید. محبوبیت این سریال سبب شد تا سال ۱۳۷۱ هم خسرو ملکان مجموعه تعطیلات نوروزی را روانه آنتن کند و از همین‌جا بود که تلویزیون با درک نیاز جامعه به شادی و نشاط پس از گذر از ۸ سال التهاب و تلخی جنگ، رویکرد خود را ساخت برنامه‌های شادی‌آور قرار داد.

این رویکرد سبب شد تا تلویزیون از موج‌های پدید آمده پیرامون یک برنامه به سادگی نگذرد و بازتاب‌های عمومی را ملاکی برای برنامه‌سازی و سریال‌سازی خود قرار می‌داد.

همین شد که تلویزیون در گذر زمان ملقب به رسانه ملی شد و تا برهه زمانی مشخصی هم در مسیر رضایت عمومی عمل کرد اما برخی رویکردها و تغییرات مدیریتی سبب شد تا تلویزیون در چالش مردمی بودن و جذب رضایت اقلیتی متنفذ، گاه جانب‌دار همان اقلیت شود و برای به دست آوردن رضایت آن گروه قلیل حتی به سرمایه‌های انسانی خود هم تا حدودی بی توجهی کرد.

تلویزیون آنچنان مردمی می‌اندیشید که در سال‌های همزمانی نوروز با  محرم و صفر سریال‌هایی چون «خوش رکاب»، «شب دهم» و «وفا» را روانه آنتن کرد یا حتی پس از اقبال نسبت به مجموعه «افسانه جومونگ»، پخش آن را در نوروز هم ادامه داد.

تلویزیون در بحث برنامه‌سازی ترکیبی هم کاملاً همسویی خود با مخاطبان را در بسیاری از مواقع نشان داده است. این رسانه در باکس نوروز پخش مسابقاتی چون «سیمرغ» با اجرای محمد حسینی، «ستاره‌ها» با اجرای ایرج نوذری، «تلاش» با اجرای شهلا ناظریان و حسین عرفانی، «راز سیب» با اجرای فرهاد جم و مهسا مهجور، «مردان آهنین» با اجرای رضا جاودانی را در دستور کار داشت و ویژه‌برنامه‌هایی چون «آقای گزارشگر»، «ستاره‌ساز» و «عصر جدید» را هم در باکس نوروز طی سال‌های مختلف قرار داد.

با وجود همه انتقاداتی که به تلویزیون وجود دارد اما این رسانه تا حدودی رویکرد مردمی خود را در برخی فاکتورها لحاظ کرده و در سال‌های مختلف برنامه‌ها و سریال‌های جذابی را روانه آنتن کرده که نشان‌دهنده اهمیت مخاطبان برای مدیران این رسانه بوده است. شاید بهتر باشد مهم‌ترین مشکل تلویزیون را برخی مشاوره‌های غلط یا لجبازی‌هایی دانست که احیاناً بدنه‌ای مدیریتی از این سازمان را رویاروی مردم قرار داده است اما مردم هیچگاه خاطرات جذابی را که این رسانه برایشان ساخته است از یاد نخواهند برد و دلتنگ تصویر خواسته‌ها و افکار خود در برنامه‌ها و سریال‌های تلویزیونی هستند.

تصویر امروز تلویزیون، در بیانی صادقانه و دلسوزانه نمایه‌ای از رسانه‌ای است که همچنان دوست‌دار جلب رضایت مردم است اما راه را گم کرده و راهبان‌هایی که این رسانه را به مردم پیوند می‌داده‌اند از خود دور ساخته است.

برای مثال پس از اقبال بی‌سابقه مخاطبان به «ساعت خوش»، ویژه برنامه نوروزی «سال خوش» روی آنتن رفت اما ناگهان ورق برگشت و گروه «ساعت خوش» از چرخه فعالیت رسانه‌ای کنار گذاشته و از دورهم بودن برای چند سال منع شدند. مثال دیگر این‌که پس از موفقیت بی‌سابقه فیلم سینمایی «کلاه قرمزی و پسرخاله»، نوروز ۱۳۷۴ به فرصتی مناسب برای روی آنتن رفتن مجموعه ۱۳ قسمتی «کلاه قرمزی» بدل شد اما پس از آن ۱۴ سال سپری شد تا بار دیگر مجموعه «کلاه قرمزی» روی آنتن رود.

مثال‌های دیگر، رویکرد تلویزیون به رضا عطاران، مهران مدیری، سعید آقاخانی و عادل فردوسی‌پور است که هر یک برای مدتی مشخص جایگاهی تعیین‌کننده در مناسبات سریال‌سازی و برنامه‌سازی ویژه نوروز و دیگر مناسبت‌ها داشتند اما برخی حاشیه‌ها سبب دوری آن‌ها از تلویزیون شد. عطاران که کارگردانی ویژه برای مناسبت نوروز و به ویژه ماه رمضان برای تلویزیون محسوب می‌شد پس از رویکردهایی که نسبت به سریال «بزنگاه» انجام و به تغییر مسیر و خط داستانی آن منجر شد از تلویزیون فاصله گرفت و تاکنون حاضر به بازگشت نشده است. مهران مدیری هم پس از اختلاف نظری که با تلویزیون بر سر «قهوه تلخ» پیدا کرد مسیر سریال‌سازی خود را در شبکه نمایش خانگی و پلتفرم‌های اینترنتی دنبال کرد و پس از چند سال دوری از تلویزیون، سرانجام «در حاشیه» را ساخت که بازخورد مثبتی نداشت تا او نیز این روزها در برنامه «دورهمی» و دور از مناسبات کمدی‌سازی در تلویزیون بایستد.

درباره سعید آقاخانی هم وضعیت به همین منوال است. درحالی که سریال «راز بقا» به کارگردانی او این روزها در حال پخش از پلتفرم‌های اینترنتی است و سوژه جذابش مخاطبان را جذب کرده اما تلویزیون سریال‌هایی چون «خداداد» و «دردسرهای شیرین» را روانه آنتن می‌کند. آیا این رویکرد، حقیر کردن آنتن تلویزیون نیست؟

 

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است