«تیتی» ملودرامی است که آگاهانه از بسیاری الگوهای جوابپسداده سینمای ایران استفاده میکند تا به روایت داستان آرام خود بدون آنکه مخاطب دچار ملال شود، بپردازد.
«تیتی» واپسین ساخته آیدا پناهنده، ملودرامی است که آگاهانه از بسیاری الگوهای جوابپسداده سینمای ایران استفاده میکند تا داستان آرام و کم اوجوفرود خود را بدون آنکه مخاطب دچار ملال شود، روایت کند. خوشبختانه این استفاده از جذابیتهای مورد قبول عام، این فیلم را به یک اثر عامپسند و دمدستی تبدیل نمیکند. پناهنده بارها هوشیارانه تا مرز کلیشه پیش میرود اما در مؤثرترین زمان ممکن از کلیشهسازی برائت میجوید و آشناییزدایی میکند. این کار بسیار مهم و به نوعی خطرناک، اوج پختگی فیلمسازی است که از همان آغاز با اثر تحسینشدهاش «ناهید» خود را تثبیت کرد. با فیلم «ناهید» سینمای ایران استعداد نوظهور و نومایهای چون نوید محمدزاده را شناخت و به نوعی برای داشتن او باید قدردان انتخاب درست آیدا پناهنده باشیم.
الگوهای داستانساز فیلم «تیتی» همان چیزهایی است که بسیاری از مخاطبان سینما و مردم عادی توأمان در زندگی و جامعه لمسش کردهاند. بهترین مثال برای یکی از این الگوها برخی معلمان و اساتید خشک و در چارچوبِ ریاضیات هستند که تمام دنیا را از دریچه معادلات پیچیده جبری میبینند. از آنسو، زنانی که از فرط سادگی به ورطه سبکسری و سادهلوحی افتادهاند و علیرغم دوستداشتنی بودنشان، اطرافیان را با رفتارهای کودکانهشان به ستوه میآورند. زنانی که فقط در روستاها و مناطق دورافتاده دیده میشوند. به عبارتی موضوع فیلم «تیتی» تلاقی دو قطب بسیار متفاوت از یکدیگر است؛ یک مرد خشک و بیاحساس با ضریب هوشی بسیار بالا (ابراهیم با بازی پارسا پیروزفر) و در آنسو، زنی با ضریب احساسی بالا (تیتی با بازی الناز شاکردوست) که برعکس ابراهیم اعتقادی به خرد ندارد.
فیلمنامهنویسان «تیتی» که خود پناهنده و ارسلان امیری (سازنده فیلم «زالاوا» که هماکنون درسینماها در حال اکران است) هستند، تردستانه به وسیله یک شخصیت سوم (هوتن شکیبا) این دو قطب ناهمگون را به یکدیگر پیوند میدهند که علاوهبر خلق عنصر عاطفه، از حضور یک بدمن نیز بهرهمند میشوند. هوتن شکیبا در عینحال که ضدقهرمانی دردسرساز است، شخصیتی چندبعدی و غیرقابل پیشبینی نیز دارد. تیتی او را هنرمند معرفی میکند اما وقتی در اولین مواجهه وی را در یک مجلس عروسی میبینیم که یک موسیقی کوچهبازاری مینوازد و میخواند و آنقدر نوشیده که خود و پیرامون را گم کرده، پی میبریم ابراهیم و تیتی در بد مخمصهای گرفتار شدهاند.
این پیشبینی ما از آنچه در ادامه به وقوع خواهد پیوست را میتوان به حساب طراحی درست پلات داستانی نویسندگان گذاشت. در تمام آثار مهم سینما نیز چنین است که مخاطب حدس میزند احتمالاً در ادامه کار قهرمان قرار است در چه هچلی گرفتار آید. اما کار دشوارتر خالق داستان این است که در عین برآورده کردن انتظار مخاطب، به تمامی تن به خواسته وی ندهد و بازیهای روزگار برای قهرمانان را طوری بچیند که مخاطب به دفعات غافلگیر شود، در پیشبینی خود تجدیدنظر کند و دوباره حدسهایی بزند و مجدداً پنداشتهای او غلط از آب درآیند. این همان مسابقه هوشی است که بین خالق اثر و مخاطب او در جریان است و کلید دیدنی و تماشایی کردن یک فیلم سینمایی است.
طبق آنچه گفته شد، سه شخصیت اصلی سه رأس یک مثلث عاشقانه را تشکیل میدهند و این نیز یکی از همان الگوهای ازلی درام است. منتها تفاوت فیلمسازانی مانند پناهنده و فرهادی در اینجاست که هیچگاه دست خود را برای مخاطب رو نمیکنند. بلکه نشانههایی در لابهلای داستان قرار میدهند که این نشانهها بیننده را بیشتر دچار یک گمراهی میکند که همین گمراهی در نهایت منتج به لذت نهایی وی میشود. در عینحال نشانههای ریز دیگری هم قرار دارند برای مخاطبانی که حرفهایتر و دقیقتر به تکتک صحنههای فیلم توجه میکنند و در این نشانههای ثانوی کلید و کد اصلی کشف وجود دارد.
برای مثال در صحنهای که تیتی اعتقاد دارد فردا آفتابی است و دلیل آن دود آتشی است که صاف و سیخ به هوا میرود اما بنّای آلونک اعتقاد دارد که روز بعد هوا طوفانی خواهد بود. ما بهعنوان مخاطب که در سکانسهای قبلی شبه کراماتی از تیتی دیدهایم حرف او را تصدیق میکنیم ولی دقایقی بعد متوجه میشویم که اتفاقاً محاسبات وی غلط بوده و روز بعد روزی طوفانی است. از کنار هم قرار دادن این دو صحنه یک نتیجه و یک شناخت برای ما حاصل میشود و آن، این است که تیتی در حسابوکتابهای زندگی خود خطاهای فاحشی دارد و همین خطاهاست که زندگی وی را در آینده (اگر نگوییم ختم به یک تراژدی) به یک بنبست تمامعیار میکشاند.
«تیتی» مانند بسیاری از آثاری که زنان سازنده آنان هستند پر است از جزئیاتی انباشته شده که زندگی در آنها جاری است. همانطورکه اشاره شد، همین جزئیات فکر شده و ظریف هستند که مخاطب را علاوهبر پیوند عاطفی دادن با شخصیت زن، مجاب میکند تا برخی از دقایق آرام و بدون کشمکش داستان را تاب بیاورد. همچنین بهجای گشتن دنبال وضعیت جاری اینروزهای سینمای ایران که شامل صحنههای پرآشوب و عربده مردان اوباش و لاابالیگری است، چشم خود را به زیبایی حاصل از عمیق شدن یک فیلمساز در بطن زندگی عادت دهیم. این سبک، جریانی از فیلمسازی است که نمونه خوب دیگر آن را در فیلم سینمایی «رگ خواب» ساخته حمید نعمتالله مشاهده کردیم.
این زیباییها در «تیتی» جنبههای مختلفی را در بر میگیرند. از انتخاب بازیگرانی چون پیروزفر و شاکردوست گرفته تا به تصویر کشاندن حس زیبای یک دختربچه به پدر مظلوم خود. بعید است یک فیلمساز مرد بتواند به ذهنش برسد که میتوان از لاک قرمزی که یک دخترک بر ناخن پای پدر بیمار خود میزند، مولد تصویری و نشانگر یک رابطه پدروفرزندی شد. لاک قرمز در این تصویر مابهازاهای مختلف دیگری نیز دارد. برای مثال، آغاز فیلم با یک تصویر نامتعارف است از پارسا پیروزفر که با یک بادکنک قرمز وارد یک بیمارستان میشود و بادکنک قرمز را بلافاصله تیتی از دست او میگیرد. یا لباسهای قرمز تیتی در صحنههای عاشقانه نیز از این جنس ایدههای بصری است که در فیلم جلوه دارد. در کل استفاده از اشیا و حیوانات و چیزهایی از این قبیل علاوهبر کارکرد دراماتیکشان، جنبههای نشانهشناسانه دارند.
نمونه آن خرگوش است؛ خرگوش سفید که نمادی از ملاحت، آرامی و ملوس بودن است. در نمایی که تیتی حیوان را بغل کرده به یک استعاره سینمایی میرسد. از این طریق در این فیلم هندسه و گراف تمام روابط دیگر بنا به اهمیت خود، چنین زیبا و دقیق ترسیم میشوند. بهطوریکه میتوان حکم کرد حق مطلب فیلمی مانند «تیتی» تنها با تماشای آن در سینما و پرده عریض و صدای پر طنین است که ادا میشود. فیلمی که برای تکتک لوکیشنها، لباسهای بازیگران و وسایل صحنه دقتی وسواسگونه به خرج داده است.
منبع: مجله سینما تیکت/ محمدرضا نعمتی
انتهای پیام/
There are no comments yet