عادل تبریزی در گفتوگو با ماهنامه صبا گفت: الآن و در وضعیت فعلی سینمای ایران که به نظرم اصلاً اوضاع خوبی نیست، برایم فقط این مهم است که در هر حوزهای که کار میکنم، حسّ و هیجانم نسبت به سینما از بین نرفته و تبدیل به یک تکنسینِ صِرف نشوم.
عادل تبریزی، کارگردان جوانی که اوایل امسال مجموعه «جنابعالی» را در نوبت پخش از تلویزیون داشت و حالا در انتظار اکران اولین فیلم سینماییاش، «گیجگاه» است در گفتوگویی با ماهنامه صبا در مورد «جنابعالی»، مشکلاتی که در راه تولید و پخش این مجموعه متحمل شد و بازخوردهای این سریال صحبت کرد. پیش از این بخش اول گفتوگو با تبریزی در وبسایت ماهنامه صبا منتشر شده بود. حالا میتوانید بخش دوم این گفتوگو را در ادامه مطالعه کنید.
متأسفانه فیلم «گیجگاه» به کارگردانی شما را ندیدهام. اما بر اساس آنچه خواندهام، نکته جالبی توجه مرا به خود جلب کرد. «جنابعالی» سریالی است که اگر مثلاً بخواهیم طرح سهخطیاش را برای کسی تعریف کنیم، ممکن است لزوماً به نظرش نرسد که این قرار است یک سریال با لحن طنزآمیز باشد. ایدههای اجتماعی موجود در کار مسائلی هستند که ممکن است عیناً بتوان آنها را در یک درام جدی هم مطرح کرد. در «گیجگاه» هم تا جایی که خواندهام، ظاهراً محوریت کار با یک ماجرای جدی عاشقانه است که در شکل روایت رگههایی از طنز در آن وجود دارد. چه چیزی باعث میشود که روایت ماجراهای ظاهراً جدی با استفاده از عناصر طنزآلود برای شما جذابیت داشته باشد؟
چه سؤال خوبی کردید. اولین فیلم کوتاهی که ساختم، یک ایده جدی داشت. آن موقع تقریباً ۲۰ سال داشتم. وقتی فیلم در جشنواره فیلم کوتاه تهران به نمایش درآمد، ناگهان دیدم که تماشاگران دارند میخندند. نه اینکه به کیفیت فیلم بخندند بلکه به موقعیت میخندیدند. آن تلنگر برایم بهوجود آمد که آمدم یک فیلم جدی بسازم ولی در سالن دارند میخندند. این اتفاق در فیلم دوم من هم افتاد. وقتی کمی به سینمای ایران نگاه کردم دیدم مثلاً فیلم «زرد قناری» خانم بنیاعتماد، فیلم «اجارهنشینها» و موارد دیگر را در سینمای ایران داشتهایم که بستری کاملاً جدی داشتهاند و حرفی جدی و تلخ را مطرح میکردند اما تماشاگر میخندد. این نگاه را در فیلمهای کوتاهم دنبال کردم و نمیدانم چرا سرشت تلخیها و ناکامیهای من در زندگی به موقعیتهای طنز تبدیل میشود. مثلاً در «گیجگاه» حتی در میان دوستان منتقد دیدم که کسی بعد از نمایش فیلم چشمهایش پر از اشک شده بود و میگفت انتظار داشت یک فیلم کاملاً کمدی ببیند و فکر نمیکرد این فیلم بغض برایش به همراه بیاورد. همینطور در سالنهای سینما دیدم که مردم میخندیدند اما در عین حال با فیلم گریه هم کرده بودند. این مرز بین درام و طنز برایم اینگونه است که خود موقعیتها را به سمت کمدی نبرم. وقتی مثلاً دو پیک موتوری تحصیلکرده به هم میرسند، یک موقعیت کاملاً جدی است اما ما داریم به آن تلخی میخندیم. وقتی امیرعلی عالی در موقعیتهای مختلف قرار میگیرد سعی میکنم لبخند را از دل تلخی به وجود بیاورم. حتی در زمان نگارش فیلمنامههای کمدی هم خیلی وقتها برای خودم موسیقی غمگین پخش میکنم. دوست دارم این حس و خطّ جدیّت در طول مسیر کار وجود داشته باشد. این نکته برای من خیلی مهم است که موقعیتهای طنز در بستر جدی ببینیم. این اصلاً کار جدیدی نیست. من اینها را از خود سینمای ایران یاد گرفتم. یعنی فکر میکنم فیلمی مثل «رضا موتوری» (مسعود کیمیایی) اصلاً یک طنز موقعیت است. یعنی این ایده که یک نویسنده با یک دزد جابهجا شود. «رضا موتوری» یک فیلم تلخ است اما بهنظرم یک طنز موقعیت است. این چیزی است که من از سینمای ایران یاد گرفتم.
یکی دیگر از شباهتهای «گیجگاه» و «جنابعالی» علاقه شما به استفاده از بازیگران کاربلد و قابلاحترام قدیمی است که در سالهای اخیر فعالیت تصویری چندانی نداشتند: مثلاً حسن رضایی و رضا صفاییپور در «گیجگاه» یا منوچهر آذری در «جنابعالی». نحوه انتخاب این بازیگران چگونه است؟ آیا ابتدا این بازیگران در ذهن شما هستند و نقشهایی برای آنها مینویسید؟ آیا اول نقش را مینویسید و سپس از بین بازیگران به این فکر میکنید که چه بازیگری مناسب این نقش است؟ آیا این کار صرفاً تلاش برای ارجاع به دوره یا بازیگران مورد علاقهتان است؟
وقتی فیلمنامه را مینویسم، ممکن است فقط کاراکتر اصلی را تجسم کنم. مثلاً موقع نوشتن «جنابعالی» فقط این را میدانستم که نقش اصلی را باید امیرحسین رستمی بازی کند. او را در این نقش دیده بودم. حامد بهدادِ «گیجگاه» را که اصلاً از مرحله ایده داستان دیده بودم. ولی وقتی به مرحله انتخاب بازیگر میرسم، هیچ کاری به جریانهای روز سینمای ایران ندارم. اصلاً برایم مهم نیست چهکسی دارد جایزه میگیرد یا سینمای ایران دارد به چه شکلی مطرح میشود. خودم را با جریانهای روز تطبیق نمیدهم. بلکه خود را با دل خودم تطبیق میدهم. من یک هارد دارم که در آن عکسهای بازیگران قدیمی قرار دارد. با مرور آن عکسها احساس میکنم خیلی وقتها نقطه وصل نگاه مردمْ فراموش شده است. ما قبلاً اگر مثلاً فیلم «افعی» را میدیدیم، همانقدر که جمشید هاشمپور در فیلم مهم بود، کامران باختر هم مهم بود. یعنی ستاره فیلم فقط هاشمپور نبود. در این فیلمها، وقتی از سالن بیرون میآمدیم ایلوش خوشابه یا نرسی گرگیا در ذهن ما میماندند. این خاصیت سینمای قدیم بود. الآن خاصیت سینمای ایران این است که وقتی از سالن بیرون میآیی، دیگر نقشهای فرعی را نمیشناسی. این قضیه حتی در مورد منتقدان ما هم وجود دارد. آن بازیگران فرعی، بهنظرم نقطه وصل مردمی فیلمها بودند. وقتی نگاه کردم، فهمیدم که منوچهر آذری ۱۵ سال است جلوی دوربین نرفته است. پیشنهادهای دیگری برای بازی در نقش پدر امیرعلی به من شد که هم ستاره بودند و هم بعداً میتوانستم بگویم که من با فلانی کار کردهام. اما روی انتخابم ایستادم و به آقای رضوانی گفتم آقای آذری را بیاوریم. برای خیلی از عوامل سؤال بود که مگر اصلاً منوچهر آذری بازی میکند؟ همان لحظهای که در دوربین آقای آذری را در حال بازی دیدم، پیش خودم گفتم وای به سینما و تولیدات نمایشی ما که این همه آدمهای شیرین و بازیگران درجهیک را فراموش کرده و از آنها استفاده نکرده است. بهنظرم خروجی بازی آقای آذری در نقش پدر امیرعلی فوقالعاده شده است. خودم دنبال این هستم که به سراغ این بازیگران بروم. نه اینکه بخواهم نوستالژیک نگاه کنم. ولی اینها نقطه حساس مردم بودند. مردم با اینها خاطره دارند. مردم این بازیگران را دوست دارند.
این بحثی که پیش کشیدید خیلی مفصل و مهم است و حیف است بهطور مختصر به آن بپردازیم. امیدوارم زمان دیگری – مثلاً زمان اکران «گیجگاه» – فرصت بحثهای مفصلتر در این باره ایجاد شود. به جز انتخاب بازیگران، در «جنابعالی» به شکلهای مختلف دیگری هم به سینمای گذشته ادای دِین کردهاید.
بله. اسم «کشتی آنجلیکا» را میآورم یا به فیلمهایی مثل «اجارهنشینها»، «مهمان مامان»، «سلطان» (کیمیایی) ارجاع میدهم. شاید حتی با یک ریزهکاریهایی تماشاگر را یاد یک سری از فیلمهای سینمای ایران بیاندازم. این برای من فقط بحث نوستالژیک نیست. بلکه بحث گرهانداختنِ مخاطب با یک دوره باشکوه است. این برای من ارجحیت دارد و همیشه، حتی در کارهای کوتاهم، این کار را انجام دادهام. بحث، بحثِ ارتباط تنگاتنگ مخاطب با یک شکل سینمای صحیح است که دارد فراموش میشود. بهخصوص نسل جدیدی که وارد سینما میشوند انگار حوصله کتابخواندن، فیلمدیدن و شناخت تاریخ قوی خودشان را ندارند. میبینم که خیلی از نوجوانها و جوانهایی که وارد میشوند، فکر میکنند کل سینمای ایران همین چیزی است که در دهه ۹۰ میبینیم. کنکاش خودشان برای یادگیری در دهه ۹۰ است و این غلطترین اتفاق است. اوج کنکاش سینمای ایران، جای دیگری است. من فقط بهعنوان یک شخص وظیفه دارم و سعی میکنم تلنگری به مخاطب بزنم تا بداند سینمای ایران در چه اوجی بوده است. به نظرم سینمای ایران در دهههای گذشته خیلی کارها را انجام داده است. خیلی از فیلمسازان دست خود را به سقف زدند. ما در این سالها داریم تلاش میکنیم دستمان را مثل آن بزرگان به سقف بزنیم. متأسفانه فکر میکنم سینمای ایران در گذشته، از هر لحاظ جنس بهتری داشت: چه از لحاظ تولیدی، چه مفهومی، چه هنری و آرتیستی، چه اجتماعی و چه از نظر تأثیرگذاری در بستر جامعه. باید به این فکر کنیم که سینما در خانوادهها چه نقشی میتواند داشته باشد.
شباهت دیگری هم بین «گیجگاه» و «جنابعالی» میبینید؟
کاراکتری که آقای حامد بهداد در فیلم «گیجگاه» بازی کرد، بهنظرم وجه اشتراک زیادی با امیرعلی عالی دارد. در «گیجگاه» هم یک معلم سلامت داریم که خلاق و سلامت است، میخواهد تأثیرگذار باشد و به چالش کشیده میشود. امیرعلی عالی هم در اینجا برایم مثل حسن خشنود «گیجگاه» است.
«جنابعالی» ابتدا قرار بود از تلویزیون پخش شود که نشد و پس از حاشیههایی از تلوبیون پلاس سر درآورد. نمیخواهم وارد حواشی کار و اتفاقاتی که رخ داد شویم. فقط میخواهم بدانم به نظر شما این تغییر مسیر و تغییر پلتفرمِ پخش چقدر روی دیده شدن سریال و بازخوردهایی که گرفتید تأثیر مثبت یا منفی گذاشت؟
فکر میکنم سریال بالاخره مخاطب خودش را پیدا کرد. ولی میتوانم بگویم که تلویزیون عید امسال از عدم پخش «جنابعالی» ضرر کرد. چون اگر این اتفاق میافتاد و این حساسیت روی «جنابعالی» ایجاد نمیشد، میتوانست مخاطب بیشتری داشته باشد و حتی شاید خیلی از مسئولین کشوری آن را میدیدند. نگاه به این سریال در آن شرایط عمومیتر میشد. فکر میکنم تلویزیون در مسیر جذب مخاطب ضرر کرد چون «جنابعالی» در تمام ابعاد کار سادهای است و میتوانست با مردمی که به اینترنت دسترسی ندارند ارتباط خیلی خوبی برقرار کند. با این وجود باید تشکر ویژهای از برخی از مسئولانِ خود تلویزیون داشته باشم – مثل مدیر شبکه نسیم – که اگر آنها پشت این کار نمیایستادند شاید «جنابعالی» بایگانی میشد. اصلاً این اتفاق داشت رخ میداد. واقعاً دم برخی از افراد گرم که در خود سیستم تلویزیون پای این سریال ایستادند و شرایط را برای دیده شدن آن فراهم کردند. ضمن اینکه مطمئنم آن مسئولانی که حساسیت نسبت به «جنابعالی» داشتند، الآن نگاهشان تغییر کرده است و میبینند با پخش این سریال هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است.
در ضمن حاشیه بدی هم در مورد این سریال مطرح شد که دوست دارم اینجا و با شما مطرح کنم. وقتی گفتند این کار بایگانی شده و پخش نمیشود، یک سری از صفحات سینمایی مطالب تلخی در مورد سریال نوشتند. آنها بدون دیدن سریال گفتند «جنابعالی» از نظر کیفیت پایین بوده و شبکهها به این دلیل آن را نمیپذیرفتند. انگار ما الکی هوچیگری کردهایم. ولی واقعاً وقتی کار پخش شد حساسیت کار در بیان خیلی چیزها برای همه مشهود، و مشخص شد که چرا این کار با چنین چالشهایی مواجه شده است.
شما یک فیلم سینمایی ساختهاید و یک مجموعه برای مدیوم تلویزیون. برای خود شما کار در کدام بخش یا مدیوم لذتبخشتر یا اقناعکنندهتر است؟
ببینید. این سؤال خیلی خوبی است اما در شرایطی که زندگی هنرمند در یک تعادل باشد. الآن دیگر زندگی شخصی ما سلیقههای ما را میسازد: این که من چقدر در زندگی شخصیام در گیر و دار مادیام یا زندگی خانوادگیام چگونه است. همه اینها بر زندگی یک هنرمند تأثیر میگذارد. یک هنرمند میتواند پول داشته باشد و – مثلاً – پنج سال روی یک فیلمنامه کار کند. الآن زندگی همه ما خیلی پیچیده شده است. انگار انتخاب دست خودمان نیست. شاید عادل تبریزیِ پنج سال پیش فکر میکرد فقط باید سینمایی بسازد. شاید عادل تبریزیِ ده سال پیش فکر میکرد فقط باید در حوزه فیلم کوتاه کار کند. الآن و در وضعیت فعلی سینمای ایران که به نظرم اصلاً اوضاع خوبی نیست، برایم فقط این مهم است که در هر حوزهای که کار میکنم، حسّ و هیجانم نسبت به سینما از بین نرفته و تبدیل به یک تکنسینِ صِرف نشوم.
سید آریا قریشی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است