میر سعید مولویان در گفت‌وگو با ماهنامه صبا:

کشف‌نشدن بازیگران جدید ناشی از تنبلی کارگردان‌ها و تهیه‌کنندگان است

میر سعید مولویان در گفت‌وگو با ماهنامه صبا گفت: من کشف‌نشدن بازیگران جدید را می‌گذارم پای تنبلی یک سری از کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌ها.


میر سعید مولویان، بازیگری که با فیلم «تومان» (مرتضی فرشباف) توجه علاقه‌مندان به سینما را به خود جلب کرد و حالا با بازی در مجموعه «خاتون» به یک چهره شناخته‌شده در عرصه بازیگری تبدیل شده، در گفت‌وگویی مفصل با ماهنامه صبا در مورد این دو اثر و همچنین پیچیدگی‌های بازیگری صحبت کرده است. در بخش اول این گفت‌وگو، نظر مولویان را در مورد «خاتون» و «تومان» خواندید. حالا بخش دوم گفت‌وگوی مولویان را با صبا خواهید خواند. در این بخش مباحث کلی‌تری در مورد وضعیت ستاره‌سازی در سینمای ایران، پیچیدگی‌های بازیگری و تفاوت‌های بازی تئاتری، سینمایی و تلویزیونی مطرح شده است.

اگر موافق باشید به‌سراغ بحث‌های کلی‌تر برویم. شما، با توجه به توانایی‌هایتان و با توجه به مدت‌زمانی که دارید فعالیت بازیگری را انجام می‌دهید، نسبتاً دیر به یک بازیگر مطرح تبدیل شدید. فکر می‌کنم بازیگران زیادی با این شرایط به‌خصوص در تئاتر حضور دارند که ممکن است ده یا پانزده سال در شهر یا منطقه خودشان بدرخشند و جایزه هم دریافت کنند اما هیچ‌وقت شانس شناخته‌شدن توسط مخاطب عام را به‌دست نیاورند یا هیچ‌وقت گذارشان به سینما نیافتد. فکر می‌کند عامل اصلی این دیر شکوفا شدن یا در مواردی شکوفا نشدن استعدادها چیست؟ آیا، بدون تعارف، مافیایی وجود دارد؟ یا مشکل به تنبلی تهیه‌کنندگان یا فیلمسازانی برمی‌گردد که دنبال بازیگران نمی‌گردند یا به‌خاطر عدم شناخت آن‌ها از حوزه تئاتر است؟

برای این که به جواب سؤال برسم، یک چیز در مورد خودم می‌گویم. گروهی شاید مثل من هستند و خیلی سخت انتخاب می‌کنند. شاید این وضعیت به این خاطر برایشان به وجود بیاید. خود من تا چهار – پنج سال پیش اصلاً قصد آمدن به تهران نداشتم و می‌خواستم در تبریز به فعالیت تئاتری‌ام ادامه دهم (مگر این‌که می‌خواستم برای اجراهای مختلف به شهرهای دیگر بروم). چون آن پروژه‌ای که برای من ارجحیت دارد یک پروژه تکنیکال تئاتری است که این مسیر سال‌های زیادی از عمر بازیگر را به خود اختصاص می‌دهد تا به ایده‌آلش برسد. اما سؤالی دارم: در کدام حوزه مافیا وجود ندارد؟ ما در عمران یا ساختمان‌سازی یا هر حوزه‌ای مافیا داریم. سینما هم مافیای خودش را خواهد داشت. اما خوشبختانه با ورود نسل جدید بازیگرانی که بر سر کار آمده‌اند، نسل جدیدی که به انتخاب بازیگر مشغولند و خلاصه نسل جدیدی که درگیر پروسه بازیگری‌اند و قاعده برایشان تکنیک و بازی است و نه آن پارامترها و فاکتورهایی که مثلاً در سینمای ده سال پیش ما در حوزه بازیگری وجود داشته، فکر می‌کنم شرایط برای خیلی‌ها مناسب‌تر شده است. اما قاعدتاً من دیر دیده شدنِ خیلی از آدم‌ها را می‌گذارم پای تنبلی.

یعنی جست‌وجو نکردن.

صددرصد. ببینید. الآن یک سری پدیده بازیگری در دانشگاه‌های تهران و شهرستان‌ها حضور دارند. من در آذربایجان شرقی بالای ده بازیگر را می‌توانم نام ببرم که اگر وارد سینما شوند فرصت برای کسی نمی‌ماند. احساس می‌کنم بخشی از قضیه ناشی از ترس یک سری از کسانی است که فکر می‌کنند فقط قرار است یک پروژه ساخته شود و در آن هم خودشان باید بازی کنند. آن‌ها نمی‌دانند که به‌اندازه همه پروژه وجود دارد و هزاران قصه وجود دارد که می‌شود آن قصه‌ها را بازی کرد. اما جدا از این، من ماجرا را می‌گذارم پای تنبلی یک سری از کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌ها و مطمئنم که اگر این تنبلی را درمان کنند، شاهد نفس بهتری در سینمای بدنه خواهیم بود. چون طیف بازیگرانی که دارند می‌آیند معلوم است. بازیگرانی که در چند سال اخیر درگیرِ علومِ انسانیِ بازیگری شده‌اند خیلی بیشتر از طیفی است که قبلاً داشتیم. اگر قبلاً فقط استاد سمندریان را داشتیم که یک منبع ورود به حوزه تحلیل و تجزیه بود، الآن طیف زیادی از اساتید را داریم که دارند این کار را انجام می‌دهند و بازیگران را علمی پرورش می‌دهند. بازیگرانْ دیگر فقط تبدیل به یک سری موجود نمی‌شوند که بیایند آن‌جا بخندند و اخم کنند. اما در این شرایط، به‌خاطر همان قضیه تنبلی، فکر می‌کنم باید اتفاق عجیب‌وغریبی بیافتد تا مشکل حل شود. احساس می‌کنم کارگردان‌ها – به‌خصوص کارگردان‌های جدید و فیلم‌اولی – و تهیه‌کنندگان این آثار می‌توانند نگاه جدی‌تری به تئاتر و بازیگران کف تئاتر بیاندازند و در این حالت فکر می‌کنم قطعاً اتفاقات خیلی قشنگ‌تری در سینما خواهد افتاد.

از یک طرف، قاعدتاً اگر یک حرکت پله‌به‌پله وجود داشته باشد، می‌تواند در آینده تأثیر مثبتی داشته باشد.

صددرصد.

فکر می‌کنم دلیلش مشخص است. آن تجربه‌اندوزی و ریزه‌کاری‌هایی که آدم آرام‌آرام به‌دست می‌آورد باعث می‌شود که آدم در آینده انتخاب‌های درست‌تری داشته باشد، نقاط قوت و ضعف خود را بهتر بشناسد و به‌قول معروف بهتر کار را در بیاورد. اما به‌طور ویژه فکر می‌کنم پیش‌زمینه قوی و طولانی تئاتری، تأثیر بسیار مهمی در این دارد که آدم بعداً در سینما ماندگار شود. مثالی که در سطح جهانی به ذهنم می‌رسد، آل پاچینو است که قبل از این‌که حتی یک فیلم در سینما بازی کرده باشد، جایزه تونی (معتبرترین جایزه تئاتر دنیا) را برده بود.

تمام شد رفت!

فکر می‌کنم آن پیشینه تئاتری خیلی در این تأثیر داشت که وقتی پاچینو شناخته شد، بتواند خود را در طولانی‌مدت آن بالا حفظ کند. چه نکته‌ای در حضور روی صحنه تئاتر است که می‌تواند چنین کمکی به بازیگر کند؟

تحقیقاتی در این حوزه وجود دارد که ما به‌عنوان یک بازیگر باید چه زمینه و چه راهی را طی کنیم تا به نقطه‌ای برسیم که نقش مد نظر نویسنده است. بیشترین کار به تکنیک همسان‌سازی خودت – به‌عنوان بازیگر – با آن موقعیتی برمی‌گردد که در آن نمایشنامه نوشته شده است. در دنیای سینما، شکل پرداختش به‌خاطر مسائلی چون لوکیشن‌های متفاوت، کات‌های متفاوت، جاگیری‌های مختلف وسایل، کادرهای خیلی بسته و غیره، فرق می‌کند. در چنین شرایطی، تو به‌عنوان بازیگر ممکن است متوجه نشوی که این مسیر، چه مسیری است. اما بازی‌کردن در تئاتر آموزشی به تو می‌دهد و آن آموزش بیشتر بر پایه تحلیل است. تو باید بدانی که این یک علم است. لازم نیست تو – همان‌طور که گفتم – بروی، بخندی و گریه کنی (کاری که شاید خیلی از آدم‌ها می‌توانند انجام دهند). خیلی‌ها سر یک‌سری از مباحث گفته‌اند «من در این لحظه بهتر از این می‌توانم بخندم». بسم‌الله! نمی‌خواهد جلوی دوربین دیگری بیایی یا جلوی نور بازی کنی. بیا جلوی دوربین موبایل من شروع کن به خندیدن. آن خنده شکل می‌گیرد ولی خود آن آدم وقتی بعداً نگاه می‌کند می‌گوید «نشد». این نشدن از کجاست؟ بیشتر به‌خاطر تحلیل است. در تئاتر، شاید سرمایه‌گذاری کوتاه‌مدت تو هنگام آن موشکافی و ارتباط مستقیم بین بازیگر و مخاطب و پروسه شکل‌گیری آن ارتباط این باشد که نقش خود را روی صحنه درست اجرا کنی. اما در بلندمدت به تو آموزش تحلیل، بررسی، نقد می‌دهد. وقتی حضور بازیگر در مقام فیزیک، بازیگر در مقام روح، روان، جسم و غیره را کنار هم می‌چینی، می‌بینی آن آموزش تئاتری انگار یک خورجین به‌تو می‌دهد که وقتی بخواهی در لحظه دست در آن کرده و ماسک و چهره جدید به چهره بزنی، به تو کمک می‌کند.

این قابلیت تحلیلی که آموزش تئاتری به شما می‌دهد، آیا به‌واسطه درگیری طولانی‌مدت با یک کاراکتر است که هر شب باید اجرا شود یا بر اساس واکنشی که هر شب از مخاطب می‌گیرید نقش را تصحیح می‌کنید؟

هر دو مورد. در واقع این کار سه بخش دارد: بخش اول آماده‌سازی صفر تا صدی برای یک کاراکتر است.

یعنی قبل از اجرا؟

خیلی قبل از اجرا. برای خیلی از بازیگران، اجرا آن‌قدر اهمیت پیدا نمی‌کند که پروسه تمرین. قطعاً برای خود من پروسه تمرین خیلی مهم‌تر از اجرا است. چون در اجرا، تو چیزی برای شکوفا کردن یا تولیدکردن مجدد نداری. تا قبل از صحنه این امکان را داری. ولی وقتی روی صحنه می‌روی دیگر همان چیزهایی را که تمرین شده باید اجرا کنی؛ مگر لحظه‌های محدودی که بخواهی کار بداهه کنی یا اتفاقات غیرمترقبه بیافتد که بخواهی آن‌ها را درمان کنی که لطمه‌ای به اجرایت نزند. اما آن پروسه تمرین یک جنبه خیلی جدی دارد. تو هر بار بعد از یک تئاتر و ورود به یک تئاتر دیگر، یک کاراکتر را می‌کشی، کاراکتر جدید را متولد می‌کنی و دوباره او را می‌کشی. بعد از آن، ارتباط مستقیم با تماشاگر است. یعنی یک جایگاه دوطرفه است که یک طرف آن تماشاگری است که “بدون واسطه” دارد کار تو را می‌بیند. اگر در سینما شمایلی که ساختی برای تماشاگر خوب نباشد و تماشاگر بیرون برود، تو به‌عنوان بازیگر متوجه نمی‌شوی دیگر. چون کار را قبلاً انجام داده‌ای. ولی به‌عنوان یک تئاتری وقتی کار را اجرا می‌کنی و تماشاگر سر تکان می‌دهد و برمی‌گردد، متوجه می‌شوی که گاف داری. حالا این گاف یا در اجرای تو است یا در کارگردانی. پس پروسه، پروسه تمرین است و در لحظه اجرا مطلقاً لحظه رویارویی با تماشاگر است. احساس می‌کنم این خیلی تأثیر دارد. به بازیگر انگار شکلی می‌دهد که در آن شکل دیگر صرف دیده‌شدن اهمیت ندارد بلکه چیزهایی فراتر از آن اهمیت دارد.

حالا برعکسش چه؟ فرض کنید بازیگری در سینما یا تلویزیون شکوفا شده باشد، چند سال کار کرده باشد و به بازیگر مطرحی هم تبدیل شده باشد. حالا بخواهد بیاید سر صحنه تئاتر و تجربه اولش را داشته باشد. آن پیش‌زمینه سینمایی یا تلویزیونی چه تأثیری ممکن است روی کار تئاتری داشته باشد؟

نمونه ایرانی‌اش را داشتیم؟

الآن در مورد سال‌های اخیر پژمان جمشیدی را به یاد می‌آورم.

نه. اتفاقاً پژمان خیلی خیلی قبل از این‌که وارد تلویزیون شود، می‌آمد و تئاتر می‌دید. حتی در دوران فوتبالیستی‌اش. چون خودم درگیر اجرا بودم، دیدم که او پای ثابت تعدادی از سالن‌های تئاتر است. حتی گاهی با برخی از دوستان به شوخی در این مورد بحث می‌کردیم که پژمان الآن باید سر زمین فوتبال باشد. چرا در سالن تئاتر است؟! او از زمان‌های دور خیلی جدی تئاتر را دنبال می‌کرد.

پس بیایید یک نمونه فرضی را در نظر بگیریم.

فکر می‌کنم چنین بازیگری در وهله اول دچار یک شوک خیلی عجیب‌وغریب روی صحنه می‌شود. اما قاعدتاً فکر می‌کنم همان پروسه اجرا است که برای بازیگر سینمایی که به تئاتر آمده ارجحیت پیدا می‌کند، نه پروسه تمرین. البته شاید برای بعضی پروسه تمرین اهمیت داشته باشد. نمی‌توانم به ضرس قاطع بگویم. اما فکر می‌کنم آن غنایی که تئاتر دارد را کسی نمی‌تواند در سینما تجربه کند. قطعاً بازیگری جلوی دوربین یک دنیای پیچیده و عجیب‌وغریب است که هر چه از پیچیدگی‌اش بگویی کم نمی‌شود. ولی من احساس می‌کنم با توجه به این‌که آن کسی که در تئاتر کار می‌کند آن غنای حوزه تمرین را دریافت می‌کند، کسی که از سینما به تئاتر می‌آید قطعاً دچار شوک می‌شود. آن شوک صرفاً در حوزه اجرا است؛ صرفاً در حوزه پارامترهای مهم در اجرای یک نقش برای یک بازیگر است. و احساس می‌کنم برای او احتمالاً تجربه بسیار جذابی خواهد بود. شاید هم به او در آینده کمک کند. ولی نمی‌توانم در این مورد نظری بدهم چون خودم درگیرش نبوده‌ام.

جدا از فعالیت‌های تئاتری، شما یک کار مهم در سینما داشتید و یک کار مهم در شبکه نمایش خانگی. آیا همان‌طور که در مورد تفاوت‌های بازی در تئاتر و سینما می‌گویند آیا بین جنس بازی در این دو مدیوم تفاوت اساسی وجود دارد؟

صددرصد. اگر بخواهم به‌صورت تکنیکی و البته به‌شکل ریاضی‌وار و ساده‌شده‌اش بگویم، در یک فیلم سینمایی تو باید یک “دو دو تا چهار تا” را انجام داده و به سرمنزل برسانی. زمانی که داری در یک فیلم سینمایی – فرض کنیم با زمان دو ساعت – بازی می‌کنی، یک‌سری تکنیک‌ها برای این داری که بازی‌ات هم خسته‌کننده نشود و هم شکل همه‌چیز نقشت – از صفر تا صد – درست شود. در سریال قضیه کمی متفاوت است. اگر ماسکی که در فیلم سینمایی می‌زنی یک ماسک ده میلی‌متری است، در سریال مجبوری این ماسک را دو میلی‌متری کنی. چون مجبوری قاعده‌ای از کیفیتِ روزِ خود را داخل اجرایت بیاوری. این مجبور بودن صرفاً به این خاطر است که تو به‌عنوان بازیگر، در وهله اول در یک زمان طولانی و سخت با یک پروسه درگیری. مثل تئاتر نیست که بگویی چهار ساعت تمرین و دو ساعت اجرا داری. روزی دوازده یا شانزده ساعت ممکن است کار سخت فیزیکی و روحی در درگیری با عوامل مختلف در پیش داشته باشی. در کنار آن، در سریال – به‌دلیل میزان پخش‌شدن آن سریال در شب‌ها، روزها و لحظه‌های مختلف – شاید در کل سریال تو ده بخش را برای خود انتخاب کنی و بگویی، «من در این ده بخش قرار است از قالب آن‌چه هستم بیرون بیایم». تو باید یک قالب ثابت را بسازی و این قالب ثابت تقریباً در دو قسمت اول باید ارائه شود. سپس، آن‌چه به آن قالب اضافه می‌کنی تبدیل می‌شود به تکه‌های پازلی که در حوزه سریال باید بچینی. تو به عنوان بازیگر، اگر هر آن‌چه را داری در همان قسمت اول رو کنی، دیگر هیچ جذابیتی برای تماشاگر نخواهی داشت. یک بار با یکی از دوستانم صحبت می‌کردم و می‌گفتم در «خاتون» لحظه‌های زیادی وجود داشت که در آن‌ها می‌توانستم تن صدایم را بالا ببرم و داد بزنم، عصبانی شوم، کارهای اُوِر اَکت انجام دهم یا مسائل دیگر. اما آن کار باعث می‌شد من ببازم. چون باید آن رفتارها را نگه می‌داشتم برای دو قسمت آخر. آن دو قسمت آخر جایی است که از قالب اولیه‌ام خارج می‌شوم. پس صددرصد بازی در سینما با بازی در تلویزیون خیلی متفاوت است. بخش دیگری از قضیه هم این است که در شبکه نمایش خانگی، قاعدتاً مخاطب تو کمی بیشتر از مخاطب سینما است. یعنی کمی مجبوری که شمایل اجرایی‌ات را بیاوری و هم‌سطح مخاطب کنی. منظورم اصلاً این نیست که خودت را پایین بیاوری. این اصلاً قابل‌قبول نیست. منظورم این است که قاعده‌مندتر یا عمومی‌تر بازی کنی.

یعنی جنبه‌های تیپیک یک شخصیت را تقویت کنی؟

آفرین. به‌خاطر این‌که در وهله اول، مخاطب باید حس سمپاتی با شخصیت پیدا کند و این حس باید سریع ایجاد شود تا مخاطب تو را – حتی به‌عنوان یک بدمن یا یک قهرمان با اشکالات ویژه – بپذیرد. یک بخش دیگر قضیه هم این است که گاه اکت‌ها و فکت‌هایی که در یک سریال وجود دارد شاید با دنیای سینمایی همخوانی چندانی نداشته باشد. مثلاً ورود بازیگر به جایی که اصلاً انتظارش را نداری. در این حالت تو باید چه کنی که ماجرا شکل درستی پیدا کند؟ چیزهایی از این دست باعث می‌شود که بازی در سینما با بازی در تلویزیون خیلی تفاوت داشته باشد.

در حین این بحث یک سؤال دیگر برایم پیش آمد. این نکته را معمولاً در مورد تفاوت تئاتر و سینما مطرح می‌کنند ولی می‌شود به‌طور کلی در مورد تفاوت بازی در سینما و تلویزیون هم گفت. می‌گویند وقتی داریم روی پرده بزرگ فیلم می‌بینیم، اگر بازیگر مثلاً ابرویش را یک سانتیمتر بالا ببرد، روی پرده (به‌خصوص در کلوزآپ) ده سانتیمتر بالا می‌رود. یعنی آن کنترل‌شدگی باید به‌دقت وجود داشته باشد. در حالی که هنگام تماشای فیلم روی صفحه موبایل یا تلویزیون چنین نیست. اما بلافاصله این فکر به ذهنم رسید که این مرز در دو دهه یا ربع قرن اخیر کم‌رنگ شده است. چون امکانات تماشای فیلم در خانه خیلی بیشتر شده است، می‌شود فیلم را روی صفحه موبایل هم دید. آیا این تغییر در جنس فیلم‌دیدن عموم مخاطبان ممکن است تأثیری روی جنس بازی بازیگران سینما گذاشته باشد؟

بگذار مثالی از زمانی بزنم که در «خاتون» جلوی دوربین نبودم اما در شمال حضور داشتم. آن زمان خیلی زیاد کنار آقای بهمنش حضور داشتم تا بافت تصاویر دستم بیاید، ببینم توی تصویر دارند چه می‌کنند و بدانم که چه شمایلی از بازی پشت دوربین آقای بهمنش و خانم پاکروان درست است. بعد دو – سه جا دیدم که در برخی از لحظه‌ها این بحث وجود داشت که احتمال دارد مردم این را در یک گجت ببینند. یعنی شاید فقط یک درصد از مخاطبان کل سریال یک پروژکتور برای پخش تصویر داشته باشد که تازه جنس تصویر آن هم با آن‌چه در سینما می‌بینیم متفاوت است. این بحث‌ها، این سؤال را برای من ایجاد کرد که الآن باید چه کنم؟ اگر قرار باشد مخاطب سریال را در موبایل ببیند من باید یک اُوِر اَکت خیلی درشت داشته باشم که دیده شود و آن وقت روی مانیتور ممکن است کار من اغراق‌شده جلوه کند. پس به‌دنبال یک حد وسط بودم که آن را حفظ کنم. از این مثال می‌خواهم به این‌جا برسم که فکر می‌کنم این تغییر، تأثیر خودش را روی بازی گذاشته است. اما از آن‌جایی که متدهایی که معمولاً در زمینه بازیگری آمده، متدهای هالیوودی بوده، احساس می‌کنم اساس بر این است که – چه کار را روی پرده سینما ببینی و چه گجت – شکل و اساس بازیگری تغییر نمی‌کند بلکه شاید تکنیک اجرایی یک سری از لحظه‌ها فرق کند. و یک مورد خیلی خیلی خیلی مهم در دنیای بازیگری که الآن در دنیا خیلی دارند رویش کار می‌کنند بحث لنز است. لنزهایی که در سینما هست با لنزهایی که در یک سریال هست خیلی فرق می‌کند و بازی در مقابل لنزهای مختلف، تفاوت‌های عمده‌ای دارد. بنابراین فکر می‌کنم تغییر شکل فیلم‌دیدن تأثیر خود را می‌گذارد اما مدیوم مشخص است دیگر. بازیگر بر اساس منطق آن مدیوم جلو می‌رود. این‌گونه نیست که بگوییم چون الآن همه‌چیز را روی دستگاه‌های کوچک‌تری می‌بینند، بازی‌ها لزوماً درشت‌تر شده است. من فکر می‌کنم قطعاً لنز فاکتور مهمی در دست بازیگر است که بتواند ارائه جذاب‌تری داشته باشد.

با توجه به این توضیحات، برای خودتان کدام جذاب‌تر است: بازی در سینما یا بازی در شبکه نمایش خانگی؟

جنس بازی در سینما برای خودم جذاب‌تر است.

در مورد تئاتر چطور؟

من فکر می‌کنم اگر موقعیت مالی و شاید موقعیت اجتماعی مناسبی وجود داشت، ترجیح می‌دادم هیچ‌گاه از تئاتر بیرون نیایم و برای همیشه در تئاتر بمانم. اگر بگویند بین سینما و نمایش خانگی کدام را ترجیح می‌دهی قطعاً می‌گویم سینما و اگر بگویند بین تئاتر و سینما کدام را ترجیح می‌دهی قطعاً می‌گویم تئاتر.

 

سید آریا قریشی

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید