فیلم «ترور سرچشمه»، شبیه یک فیلم مستند چهرهنگار، میکوشد تا بر آیتالله بهشتی، بهعنوان شخصیتی تاثیرگذار در انقلاب تمرکز کند.
شاید پُر بیراه نباشد اگر بگوییم که محمدحسین مهدویان را با وجود ساخت فیلمهای سینمایی قابل اعتنایی چون «ایستاده در غبار» (۱۳۹۴)، «ماجرای نیمروز» (۱۳۹۵) و «لاتاری» (۱۳۹۶) هنوز هم باید یک مستندساز خوشقریحه و نکتهیاب به حساب آورد. مستندسازی که حتی در ساخت مجموعه چند بخشی «آخرین روزهای زمستان» در تلویزیون نیز نشانههای آشکاری از این خلاقیتها را در نگاهش میتوان شاهد بود.
در مستند «ترور سرچشمه»، از تولیدات مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، مهدویان به سراغ موضوعی آشنا و صد البته تلخ از رخدادهای تاریخ انقلاب رفته است که به لحاظ زمانی، به ماجرایی مربوط میشود که به سه، چهار دهه اخیر تاریخ سیاسی ایران مربوط میشود. چیزی که درنگاه اول، بهعنوان یک امتیاز، شاید از نظر دسترسی به برخی اسناد و شاهدان عینی که هنوز در قید حیات هستند، بسیار مثبت باشد، اما از این نظر که به یکی از حوادث نزدیک به زمان امروز میپردازد، تا حدودی کار مستندساز را دشوار میکند، چراکه به دلیل زنده بودن همان شاهدان عینی و ثبت و ضبط دقیق اسناد و مدارک مربوط به این واقعه، همواره امکان راستیآزمایی ابعاد مختلف چنین رخداد مهمی از سوی کسانی که از آن حادثه جان سالم به در بردهاند، یا در جریان جزئیات آن قرار داشتهاند، وجود دارد و از این نظر، کار فیلمساز دشوارتر میشود.
در چنین مستندی، استفاده از دستاورد یک یا چند پژوهشگر زبده از نخستین ضرورتهای کار فیلمساز است که بتواند پیش از طراحی ساختار کلی چنین فیلمی، اطلاعات و مدارک و مستندات اطمینانبخشی را در اختیار داشته باشد و از آن پس با طراحی و فضاسازی مناسب و خلاقانهای کارش را به انجام برساند.
فیلم در موضوع اصلی خود، به ماجرای شهادت آیتالله بهشتی – رئیس وقت دیوان عالی کشور- و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهرههای برجسته سیاسی ازجمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب – در روز هفتم تیر ۱۳۶۰ – میپردازد و ضمن پرداختن به این موضوع، به گونهای ظریف به برخی افراد و جریانهای سیاسی آن سالها نیز اشاره دارد.
اگر نام فیلمی از محمدعلی سجادی با عنوان «بازجویی یک جنایت» را برای این نوشتار برگزیدهام، بیشتر به این خاطر است که مهدویان در طراحی و تدوین شکل نهایی فیلم خود، از یک فضاسازی شبه بازجویی در یک اتاق بزرگ و پر از قفسههای کتاب و اسناد و مدارک دیداری و شنیداری سود میجوید و از ابتدا تا انتهای فیلم، یکایک شاهدان عینی این حادثه تلخ را در مقابل خود مینشاند و از آنها چیزهایی میپرسد که گاه با نگاهی شوخطبعانه، ما را با برخی از تناقضها و اختلاف روایتهای آنان نیز آشنا میکند. در عین حال، با تاکید بر مشابهتهایی در نقل قولهای برخی از همین شاهدان عینی، بر درستی گفتههایشان هم تاکید میشود. برای مثال، وقتی چند شاهد عینی، از انفجار دو بمب بسیار قوی – حدود ساعت ۲۱- در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی سخن میگویند، مخاطب فیلم نیز بر پایه همین گواهیها میپذیرد که با مستندی واقعنما روبهرو است. در عین حال، فیلمساز در مقام پرسشگر و بازجو، به سراغ کسان دیگر نیز میرود تا برخی تضادهای گفتاری یا روایتهای متفاوت آنها از یک رویداد را به رخمان بکشد. مثلا وقتی از لودر موجود در محل انفجار برای برداشتن آوارها سخن به میان میآید، یکی از شاهدان عینی، وجود آن را بهکلی انکار میکند! کارگردان در جریان برخی پرسشها نیز با وجود دانستن پاسخهای مورد نظر، به گونهای سوال خود را مطرح میکند که انگار میخواهد نقد خود را از کارهایی چون هجوم خیل بیشماری از آدمهای عادی بهعنوان امدادگر و ایستادن آنها روی سقف بتنی فروریخته که افرادی نیمهجان، در زیر آن قرار داشتند، یا ناتوانی جرثقیلی که بخشی از سقف بتنی فروریخته را بالا برده و به دلیل عدم استقامت سیمهای مهارکننده، سقف بتنی سنگین، یکباره رها میشود و بر زمین میافتد – در صحنه امداد و نجات – برای ما آشکار کند!
با وجود همزمانی و نزدیکی این رویداد تلخ با حوادثی چون عزل بنیصدر از ریاستجمهوری و اظهارات جواد قدیری، عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر، که مسئولیت طراحی و برنامهریزی چنین انفجاری را بر عهده میگیرد، بااینحال، کارگردان فیلم میکوشد تا از لابهلای گفتههای چند تن از شاهدان عینی، بهویژه کسانی که در کار حفاظت فیزیکی و محافظت از مقامهای رسمی و دولتی تجربه داشتهاند، بر این نکته تاکید کند که نفوذ فردی چون کلاهی در میان سران حزب جمهوری اسلامی، نتیجه مستقیم، سادهانگاری و غیرحرفهای عمل کردن مسئولان گزینش اینگونه نیروها بوده است.
مهدویان از بسیاری نقل قولها و بهویژه گزارش برخی روزنامهها، که اطلاعات مشابه و همگونی ارائه میدادند، بهخوبی سود میجوید تا پایههای اصلی اطلاعات و مستندات خود را بر روایتها و نقل قولهای درستی استوار سازد.
فیلم «ترور سرچشمه»، در عین حال شبیه یک فیلم مستند چهرهنگار، میکوشد تا بر یکی از شهدای این حادثه بزرگ- یعنی آیتالله بهشتی، بهعنوان شخصیتی تاثیرگذار در انقلاب – نیز تمرکز کند و ابعاد کمتر شناختهشدهای از این روحانی روشنفکر و جهاندیده و مخالف با هرگونه تنگنظری و محدوداندیشی مرتجعانه را نیز به مخاطبان خود معرفی کند.
فیلم مهدویان، با وجودی که از امکانات رسمی و همکاریهای مثبت، بهویژه برخورداری از شرایط مناسبی برای استفاده از اسناد و مدارک و گزارشهای طبقهشده و محرمانه بیشماری، سود میجوید، با این همه، این امتیاز بزرگ را نیز دارد که تبدیل به اثری سفارشی نشده است و به القای تفکری خاص که آشکارا با واقعیتهای عینی و مسلم تاریخی درتقابل باشد، نمیپردازد و برای علاقهمندان به تاریخ سیاسی اجتماعی ایران، بهویژه برای برخی از جوانان متعلق به نسلی که بعد از حادثه هفتم تیر سال ۱۳۶۰ به دنیا آمدهاند، میتواند سودمند باشد.
ترکیب ساختاری اثر به دلیل تنوع جلوههای ویژه دیداری و شنیداری، انتخاب تصاویر کلیدی از عملیات امداد و نجات، استفاده از چهرههای پرشماری از شاهدان عینی، از نمایندگان مجلس گرفته تا برخی از اعضای حزب جمهوری اسلامی و فرمانده و نیروهای عملیاتی ایستگاه آتشنشانی تا مشاور رئیسجمهور و سخنگوی دولت، موجب شده است این کار مستند با طراحی مناسب و تدوین پرکشش آن (کار حسین جمشیدی گوهری) به کاری تاثیرگذار بدل شود.
فیلم، درعین حال، اثری بیطرفانه نیست و در طرح پرسشها و نوع انتخاب تصاویر مستند مربوط به اصل حادثه، میکوشد تا ضمن رعایت امانتداری و وفاداری به تاریخ، برداشتهای خود از تاریخ انقلاب در آغاز دهه ۶۰ را به تصویر بکشد.
منبع: ماهنامه هنر و تجربه/ عزیزالله حاجیمشهدی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است