سینا مهراد در گفتوگو با ماهنامه صبا گفت: فکر نمیکردم «شادروان» تا این حد فیلم خوبی شود. حتی در مورد خودم این فکر را میکردم که خیلی بد بازی کردهام.
در شماره دوازدهم ماهنامه صبا گفتوگوی مفصلی با سینا مهراد، بازیگر فیلم «شادروان»، منتشر شده است. پیش از این دو بخش از این گفتوگو در وبسایت «ماهنامه صبا» منتشر شده بود. حالا میتوانید بخش سوم این گفتوگو را مطالعه کنید.
وقتی فیلمنامه را میخوانی، میتوانی یک سری از سکانسها را برای خودت تجسم کنی؟ بهطور مثال در مورد آن سکانسهای «پدر» و «آقازاده» که سروصدای زیادی بهپا کردند، حاشیهساز شدند و حتی شاید جاهایی مسخره هم شدند، میتوانستی آن اتفاقات و آنجور دیدهشدن و واکنشگرفتن را پیشبینی کنی؟ نمیدانم ماجرا چقدر عامدانه بود اما بههرحال علیرغم حاشیههای ایجادشده، این دیدهشدن باعث همراهی مخاطبان با آن سریالها هم شد. میخواهم بدانم موقع خواندن فیلمنامه، به آن موارد فکر کرده و پی بردی یا هنگام مواجهه با واکنشهای مخاطبان جا خوردی؟
بهطور کلی آدم تصویرسازی هستم. وقتی فیلمنامه را میخوانم، همزمان تصویرسازیاش را هم برای خودم انجام میدهم. خیلی وقتها اجرا شبیه تصویرسازی من نیست اما من تصویر خودم را از زمان خواندن فیلمنامه دارم. اما در مورد اتفاقات حاشیهایِ رخداده در جامعه، سر سریال «پدر» یک مقدار از اجرای آن سکانس ترسیده بودم اما موقع اجرای آن سکانس (سکانس بیرونپریدن شخصیت) و جاهای دیگر، هر چه آقای عنقا میگفت باید اجرا میکردیم. حقیقتاً یک مقدار ترسیدم اما پیشبینی چنین اتفاقی را نمیکردم. در مورد سکانس صیغه در «آقازاده»، با توجه به تجربه قبلی، حدسهایی در این مورد زدم که احتمالش زیاد است که حاشیههای مشابهی برای آن سکانس ایجاد شود و همینطور هم شد.
در مورد «شادروان» چه؟ موقع خواندن فیلمنامه آیا پیشبینی مشخصی از میزان استقبال از فیلم داشتی؟
راستش را بخواهی، در کلّیت فکر نمیکردم «شادروان» تا این حد فیلم خوبی شود. با اینکه پشتصحنه خوبی داشتیم اما نمیدانم چرا توقعم خیلی پایینتر از چیزی بود که در نهایت اتفاق افتاد. حتی در مورد خودم این فکر را میکردم که خیلی بد بازی کردهام. اولین بار که فیلم را دیدم در یک نمایش خصوصی، یک شب قبل از نمایش فیلم در برج میلاد، بود و بعد از آن واقعاً نمیتوانستم تا فردا صبر کنم. البته تحت هر شرایطی در اکران برج میلاد و نشست مطبوعاتی فیلم حاضر میشدم. اما شب قبل بهدیدن فیلم رفتم تا ببینم با خودم چند چندم. در آن نمایش، فیلم از توقعاتم بالاتر بود ولی باز هم انتظار این استقبال را نداشتم. در اکران برج میلاد، انرژی همه آدمهای آنجا را، سکانس به سکانس، مثبت میدیدم. واکنش خاصی هم نمیدیدم. ولی وقتی نمایش فیلم تمام شد با اینکه هیچ نظری را نمیدانستم، حالم خوب بود.
بهسراغ سؤالاتی کلیتر برویم. فکر میکنید تغییر نام خانوادگی در روند کاریتان تا امروز چه تأثیری داشت؟
صددرصد تأثیر داشته است و این تأثیر فقط برای خودم بود. الآن که چند سال از آن تصمیم گذشته، به این فکر میکنم که آن موقع حتماً این تصمیم را گرفته بودم که همین مسیر را بیایم. حسوحال آن موقع را خیلی دقیق یادم نیست و نمیدانم چرا آن تصمیم را گرفتم.
یکجا گفته بودی که آن موقع بچهتر بودی و شاید اگر الآن میخواستی تصمیم بگیری این کار را نمیکردی.
بله. فکر میکنم که اگر الآن قرار بود چنین کاری بکنم جور دیگری عمل میکردم. آدم که پختهتر میشود، کمی محتاط هم میشود. [تغییر نام خانوادگی] تصمیم بزرگی بود. شاید الآن این کار را نمیکردم. ولی آن موقع کسی من را نمیشناخت. خودم بودم و خودم. نمیدانم نگاه آدمها به این تصمیم چیست. اگر ده نفر در این باره با من حرف زده باشند همه گفتهاند «دمت گرم. چه کار خوبی کردی». ولی در مورد کلیت جامعه و اهالی سینما نمیدانم. شاید دارند من را مسخره میکنند. شاید میگویند «این دیوانه است. مثلاً که چه؟ همه ما که میدانیم تو پسر سعید سهیلی و برادر ساعد سهیلی هستی». ولی خودم راضیام.
شاید نزدیکان و اهالی جدی سینما این نسبت خانوادگی را میدانستند اما خیلیها زمان پخش سریال «پدر» این را نمیدانستند. فکر کنم این خبر اواسط پخش «پدر» منتشر شد.
بعد از قسمت سه یا چهار بود. باور کنید که بهرنگ توفیقی در دو هفته اول پیشتولید [سریال «پدر»] نمیدانست من پسر سعید سهیلیام. قبلاً ساعد را میشناخت و به او پیشنهاد کار داده بود. ولی من را نمیشناخت. من را در سریال «سایهبان» و بهطور گذری سر یک صحنه فیلمبرداری دیده بود و از من دعوت کرده بود. همان روز اول انتخاب شدم و بعد از دو هفته بهرنگ تازه فهمید که من پسر سعید سهیلی هستم. خیلی از مردم هنوز هم نمیدانند اما اینقدر این خبر پیچید که خیلیها فهمیدند.
بهنظرم در کارهای اولیهات، از نظر جزییات بازیگری، میمیک صورت و اَکتهایت اغراقشدهتر بود. الآن خیلی راحتتر و رئالتر بازی میکنی. انگار خودت را رها میکنی و میمیکهایت زیرپوستیتر شده است. در این مدت تمرین خاصی برای این تغییر انجام دادهای یا گذشت زمان باعث شده که جلوی دوربین راحتتر باشی؟
تجربه! در مورد همین «شادروان» مطمئن باش اگر به شبکه نمایش خانگی بیاید و دوباره ببینم پیش خودم میگویم چقدر بد بازی کردهام. همهاش دارم خودم را نقد میکنم. خودم هم از این موضوع خسته شدهام! اسم نمیآورم ولی الآن که سکانسهای فیلمهای قبلیام را در فضای مجازی میبینم، نمیتوانم تحملشان کنم و از آنها رد میشوم. خیلی جاها از بازی خودم بدم میآید. بهخاطر همین مطمئنم که کار بعدیام از «شادروان» خیلی بهتر خواهد بود. وقتی مدام خودت را نقد کنی، ایرادات خود را میفهمی. خیلی جاها حسّ بازیام قوی بود و تماشاگر عام با آن ارتباط برقرار میکرد. اما بعد که از نظر تکنیک بازیگری نگاه میکردم، میدیدم خیلی خوب نیست.
از طرف دیگر، اوایل کار با دوستانم پلاتو میگرفتیم و تمرین میکردیم. من و دوستانی که دغدغه همهشان مثل خودم سینما بود، یا در پلاتو یا در خانه دور هم جمع میشدیم، حرف میزدیم، نقد میکردیم، بازی میکردیم، سربهسر هم میگذاشتیم. در دو – سه سال اول این پلاتو رفتنها و تمرین بیان و بدن خیلی خوب بود. الآن مشغله کاری این اجازه را نمیدهد. اما اگر کاری برایم جدی شود و بگویم سر این کار میروم، دیگر هر کاری را که خارج از آن فیلم داشته باشم میگذارم کنار و صددرصد تمرکزم روی آن کار خواهد بود. پروسه پیشتولید موقع خوبی برای تمرین بازیگری است. قشنگ میتوانی تمرین کرده و خودت را برای ورود به رینگ گرم کنی. چون پلان اول که شروع شود وارد رینگ شدهای و هیچ تکراری برایت وجود ندارد.
پس خودت هم این فکر را میکردی که مدام داری بهتر میشوی؟
صددرصد. میگویند یکی از سکانسهای خوب بازی من در «شادروان» همان مونولوگی است که راجع به مارادونا میگویم. دیروز ۷ یا ۸ بار آن سکانس را در گوشیام نگاه کردم و با دوستانم صحبت میکردم که بازیام در این سکانس خوب است یا نه. و بعد میگفتم «در این یک ثانیه از حس بیرون آمدهام». همینجور که کارهای دیگری انجام میدهم، دارم خودم را تحلیل میکنم.
خانوادهات چه؟ خیلی نقدت میکنند؟
اعضای خانواده ما اینجوریاند که وقتی سکوت میکنند یعنی تو بد کار کردهای. چون اگر خوب باشی از تو تعریف میکنند. سر «پدر»، «آقازاده» و «ژن خوک» نه پدرم کار مرا نقد (یا از آن تعریف) کرد و نه ساعد. اما سر اکران فیلم «شادروان» در برج میلاد، پدرم بعد از اتمام فیلم از برج میلاد رفت. من هم آنجا درگیر بودم. اما وقتی توانستم تلفنی با او صحبت کنم، بیست دقیقه داشت تعریف میکرد.
کلاس بازیگری هم رفتهای؟
یک سال شاگرد خانم آزیتا حاجیان بودم و بعد از آن که خانم حاجیان باید به یک سفر طولانیمدت میرفتند، زیر تظر آقای علی صلاحی – مدیر آموزشی کلاسهای آقای تارخ – حضور داشتم. فکر کنم مجموعاً چیزی حدود دو سال آنجا شاگرد بودم و یاد میگرفتم.
آن موقع با نام خانوادگی مهراد در کلاسها حضور داشتی؟
نه. آن موقع سهیلی بود.
پس همه به چشم پسر سعید سهیلی به تو نگاه میکردند! فکر کنم نام خانوادگی را از همانجا عوض کردی.
دقیقاً از همان موقعها بود.
هم در سریال «آقازاده» بازی کردی و هم در فیلم «ژن خوک» که بهنوعی طعنه به آقازادگی بود. خودت هم نوعی آقازاده در عرصه هنر بودی که سعی کردی از آن فرار کنی؛ هم با توجه به تغییر نام خانوادگیات و هم حتی با توجه به آنچه از قول تو مبنی بر این خواندهام که زمانی بدون معرفی خودت به مؤسسات و دفاتر سینمایی میرفتی و تست میدادی. خودت چه نگاهی به آقازادهها داری؟
نگاهم به آقازادهبودن از مسیر حرکتم مشخص است. جوری حرکت کردهام که مثل آنها نباشم. دقیقتر بگویم: مثل نمونههای بدش نباشم. چون ما نمیتوانیم بگوییم همهچیز بد است یا صددرصد یک چیز را بزنیم. من فکر میکنم آقازاده خوب هم وجود دارد. اما شاید آنقدر کمتعدادند که ندیدهایم. ولی ما سعی کردیم یک یا دو بار آقازاده خوب را از طریق سریالساختن نشان دهیم. بهخاطر همین آن کاراکتر حالتی اسطورهای و افسانهای پیدا کرده بود و میگفتند چنین شخصیتی وجود ندارد. واقعیت هم این است که این شخصیتها خیلی کمتعدادند. ما بازیگران بهخاطر شغلی که داریم، با افرادی از صنفهای مختلف (تجار، سیاسیون و…) برخورد میکنیم. آقازاده معروف هم زیاد به پست من خورده است. شخصاً اینگونه نیستم که اگر بدانم فردی آقازاده و در کار سیاست است، به او فحش بدهم یا با او ارتباط برقرار نکنم. با یک مکالمه یا ملاقات اول، میفهمم که آن آقازاده خوب است یا بد؛ ژن خوک است یا ژن خوب. اگر بد باشد، سریع ارتباطم را قطع میکنم. نمیدانم. شاید کسانی باشند که پز بدهند که با پسر فلانی رفیقاند و میتوانند از او پوئن بگیرند. ولی در مورد خودم پیش آمده که یک آقازاده ده بار به من زنگ زده و چون متوجه شخصیت او شدهام جواب ندادهام. اما آقازادههای مذهبی خوبی هم میشناسم که میدانم آدمهای پاکیاند.
خودت هم پلهپله بالا آمدی و از آنها نبودی که بخواهی از آقازادگی استفاده کنی. از مکمل تلویزیون شروع کردی و پلهپله آمدی تا نقش اول سینما.
در مورد این پلهپله بودن میتوانم شاهد بیاورم. حتی از نقش مکمل هم شروع نکردم. شروع کار من قبل از حضور در نقشهای مکمل بود. من در یکی از فیلمهای جمشید و نوید محمودی یک پلان ده ثانیهای بازی کردم. اگر کسی آن فیلم را ببیند و من را نشناسد میگوید این آدم هنرور بوده است. در فیلم بعدی برادران محمودی یک نقش چهار سکانسی گرفتم. بعد یک نقش مکمل بهدست آوردم و همینطور جلو آمدم. واقعاً این مسیر را پلهپله طی کردم.
در ادامه به چه فکر میکنی؟ هنوز به تلویزیون فکر میکنی یا فقط سینما؟
اصلاً اینگونه نیست که به تلویزیون فکر نکنم. اتفاقاً دوست دارم اتفاقی که یک بار با سریال «پدر» برای تلویزیون افتاد، دوباره رخ دهد. یادم است آن موقعها میگفتند ده، پانزده سال بود که سریالی از تلویزیون پخش نشده بود که بتواند، بهقول معروف، خیابان خلوت کند. شبکه دو هم در آن دوره از دیگر شبکهها عقب افتاده بود، نسبت به آنها پایین رفته بود و چند سالی میشد که نتوانسته بود کار خیلی پربینندهای تولید کند. ناگهان «پدر» آمد و بیننده عجیبوغریبی به تلویزیون تزریق کرد و همه دنبالش میکردند. الآن اینطوری نیست. در حال حاضر، متأسفانه، کار خوب در تلویزیون ساخته نمیشود. باید این قوانین بیمنطق را کنار بگذارند، سناریوی خوب تصویب کنند، و کاری کنند که عوامل خوب (چه افراد پشت دوربین و چه بازیگر) به تلویزیون بیایند. آنوقت من پایهام که یک سریال خوب و منطقی و پربیننده بازی کنم که مردم دوستش داشته باشند. واقعاً اگر چنین اتفاقی رخ دهد، من آمادهام.
ناراحت نیستی که همان یک سریال پربینندهای هم که بازی کردی دیگر امکان بازپخش (در شبکه آیفیلم یا هر شبکه دیگری) ندارد؟
چرا. ناراحتم. بالاخره آدم یاد خاطرات و دوران خوب میافتد. بهخاطر اتفاقاتی که افتاد ناراحتم. دوست داشتم همه کنار هم بودیم و سریال پخش میشد و آن را همراه با مردم دوباره میدیدیم.
«پدر» بهقول تو سریالی «خیابانخلوتکن» بوده است. الآن سریالهای کمبینندهتری مجدداً پخش میشوند و آنقدر کار خوب وجود ندارد که بازپخش قدیمیها بیننده بیشتری از سریالهای جدید دارد. حالا اگر، بعد از «پدر» و «آقازاده»، نقش مثبت سومی به تو پیشنهاد شود بازی میکنی؟
صددرصد. الآن که در «شادروان» بازی کردم با خیال راحت بازی میکنم.
اما قبل از آن رد میکردی؟
بله.
به کارگردانی علاقه داری؟ نمیخواهی راه پدر را ادامه دهی؟
نه. نمیخواهم کارگردانی کنم. اما در ادامه راه پدر شاید تهیهکنندگی کنم.
اما فیلم کوتاه هم ساخته بودی.
بله. فکر کنم دو – سه تا فیلم کوتاه ساختم و دو – تا هم با دوستانم راه انداختیم و ساختیم. ولی فعلاً بههیچوجه دغدغه کارگردانی ندارم.
الآن پروژهای در دست کار داری؟
الآن نه. درگیر اکران و اکران آنلاین «گشت ۳» بودیم که تمام شد. امسال سر یک پروژه خواهم رفتم. یا سریال است یا سینمایی. احتمالاً تا یکی – دو ماه آینده درگیر خواهم شد.
در بیش از یک دههای که در این عرصه فعالیت میکنم، به این نتیجه رسیدهام که حدود چهل – پنجاه درصد موفقیت هر بازیگری وابسته به فیزیک، استیل و چهره است. زمانی بخشی در مجله «دنیای تصویر» با عنوان «چهرهها» داشتم که در آن با بازیگرانی که تازه بازیگری را شروع کرده بودند صحبت میکردیم. آن زمان یادم است دو نفر را دیدم که بهنظرم آمد پتانسیل سوپراستار شدن را دارند. یکی تو بودی که در «سایهبان» دیده بودم و دیگری امیر جدیدی که اگر اشتباه نکنم در «۱۳» بازی کرده بود. فکر میکنم پیشبینیام ثابت شده است. خودت فکر میکنی مسائلی همچون فیزیک و چهره در سوپراستار شدن تأثیر دارند و چقدر به این سوپراستار شدن یا بودن فکر میکنی؟
بهنظرم نمونههای گذشته در دنیا این را نشان داده است که سوپراستار شدن یعنی یک پکیج کامل: یعنی آدم بازیگر خوبی باشد، استیل داشته باشد، چهره داشته باشد، چشم داشته باشد، صدا داشته باشد، کاریزما (بهقول خودمان “آن”) داشته باشد و… یک آدم باید اینها را داشته باشد و بهنظرم خودش هم باید آدم خوبی باشد. یعنی فکر میکنم اگر یک آدم ذات خوبی نداشته باشد مردم کاملاً میفهمند و نمیتوانند او را بهعنوان یک سوپراستار قبول کنند. اگر یک بازیگر همه اینها را داشته باشد، سوپراستار است. من به این مسائل فکر نکردهام. مسیری است که دارم میروم. اصلاً به آن اعتمادبهنفس نرسیدهام که بگویم «این پکیج در مورد من کامل است پس من سوپراستار میشوم یا هستم». این را باید بقیه ببینند و در موردش نظر بدهند.
البته در کنار اینها، انتخابها هم تعیینکننده است.
بله. انتخاب هم خیلی مهم است. خدا را شکر من بهواسطه زندگی در سینما، تجربیاتی که دارم و دو مشاور اعظم که بالای سر من هستند، سعی میکنم انتخاب اشتباهی انجام ندهم. امیدوارم چنین اتفاقی پیش نیاید و همیشه انتخابهایم درست باشد.
احسان دبیروزیری
انتهای پیام/
There are no comments yet