سریال «از جانب» یک درام شخصیت است و در پسزمینهای از یک داستان علمی تخیلی و واقعیت تغییریافته بازی میکند.
اگر این را در ذهن دارید که ما در دورانی واقعاً جهنمی زندگی میکنیم، ممکن است به طرز عجیبی با سریال «از جانب» ارتباط برقرار کنید، سریالی که به معنای واقعی درباره زندگی در دورانی واقعاً جهنمی است.
در این مجموعه تلویزیونی که جان گریفین، خالق و تهیهکننده اجرایی آن است، ترس و وحشت، بسیار واقعی و احتمالاً فراطبیعی است: شخصیتها، شهروندان ناراضی شهری هستند که نمیتوانند آن را ترک کنند، شهری که هر شب تحت محاصره هیولاهای تشنه به خون قرار میگیرد.
اما حس کلی فرسودگی و ناامیدی که شخصیتها را فراگرفته است، ممکن است برای کسانی که با تقلای زمینیتر سر و کار دارند آشنا باشد، همینطور نگاه متفاوت آنها به نحوه آماده شدن برای رستگاری در آینده، چیزی که شاید هرگز به دست نیاید. اگر اینطور باشد امکان دارد از کندی همه این ایدهها و ناموزون بودن شخصیتها و دیالوگهای آنها عبور کنید.
داستان «از جانب» – که فصل اول آن در ۱۰ اپیزود از فوریه تا آوریل ۲۰۲۲ از اپیکس پخش شد، در یک شهر کوچک بینام که در نگاه اول بهاندازه کافی معمولی هرچند کمی قدیمی به نظر میرسد، آغاز میشود. پیش از غروب خورشید و فرارسیدن شب، اهالی با عجله از کنار ساختمانهای رنگ و رو رفته و حیاطهای پوشیده از علفهای هرز میگذرند و خود را به خانههایشان میرسانند، درحالیکه کلانتر بوید (هارولد پرینو) در خیابانها راه میرود و با به صدا درآوردن زنگ خود به اهالی یادآوری میکند که به خانههای خود برگردند.
اما قبل از آن که حتی تیتراژ آغازین اپیزود اول به پایان برسد، مشخص میشود یک جای کار کاملاً ایراد دارد و این زمانی است که یک دختر کوچک و مادرش مورد حمله هیولایی قرار میگیرند که در ظاهر مادربزرگ دختر از پنجره اتاقخواب او وارد خانه میشود. عمق فاجعه و قتل عام تا صبح روز بعد مشخص نمیشود، زمانی که پدر داغدیده به خانه میآید و اجساد همسر و دخترش را شکافته شده و خالی از اندامها میبیند، درحالیکه خون روی دیوارها تقریباً تا سقف پاشیده شده است. «از جانب» وقتی صحبت از خون و خونریزی میشود چیزی کم نمیگذارد.
در همین حال، خانواده متیوز – تابیتا، مادر (کاتالینا ساندینو مورنو)، جیم، پدر (ایان بیلی)، جسیکا دختر نوجوان (هانا چرامی) و ایتن پسر کوچک خانواده (سایمون وبستر) – به بدترین شکل ممکن با شرایط عجیب و غریب و وحشتناک شهر مواجه میشوند. وقتی آنها در یک سفر جادهای راه خود را گم میکنند، بهطور تصادفی از شهر سر درمیآورند و خیلی زود متوجه میشوند هرقدر هم که با دقت مسیری را که بوید برای رسیدن به بزرگراه به آنها آدرس داده است، دنبال کنند، جاده دوباره آنها را به شهر برمیگرداند، چیزی که بوید و دیگر اهالی شهر از همان ابتدا میدانستند. خانوادهی تازه از راه رسیده همان چیزی را تجربه میکند که بوید و هر کس دیگری در شهر در مقطعی با آن مواجه شدند، چرا که هر کس که از روی بدشانسی از این شهر سر دربیاورد، برای همیشه گیر میافتد.
این هیولاها کی یا چی هستند، از کجا آمدهاند، ممکن است این آدمها راهی برای خروج از شهر پیدا کنند: اینها معماهایی هستند که «از جانب» طرح میکند و زمان زیادی را برای پاسخ دادن به آنها اختصاص میدهد. به نظر میرسد «از جانب» مانند سریال «گمشدگان»، الگوی معنوی خود – که در یک ستاره (پرینو)، دو تهیهکننده اجرایی (جک بندر و جف پینکنر) و یک عنوان تکهجایی که جستجوی آن را در گوگل دشوار میکند، با آن شریک است – یک بازی طولانی را پیش میبرد. هر پاسخ جدید پرسشهای بیشتری به همراه دارد و مطمئناً تا زمان رسیدن به پاسخهای نهایی، پرسشهای بیشتری مطرح میشود.
«از جانب» یک درام شخصیت است و در پسزمینهای از یک داستان علمی تخیلی و واقعیت تغییریافته بازی میکند. گریفین میگوید: «این سریال برای من واقعاً بهعنوان راهی برای کشف این ایده شروع شد که اگر زندگی شما به معنای واقعی کلمه به یک کابوس تبدیل شود، واقعیت روزمره شما چگونه میشود و به چه نوع آدمی تبدیل میشوید.»
او ادامه میدهد: «ما چیزهایی از زندگی روزمره خود میدانیم که با تکیه بر آن تا حد زیادی روی خودمان سرمایهگذاری میکنیم و خودمان را با زمینه واقعیت اطرافمان شناسایی میکنیم، اما چه میشود اگر همهچیز از بین برود و یک کابوس جایگزین آن شود؟»
خود کابوس مهم نیست. مهم این است که وقتی آغاز شد چگونه رفتار کنید. گریفین اولین بار پس از حوادث ۱۱ سپتامبر به این مفهوم پی برد، زمانی که متوجه شد «اگر واقعاً ندانید چه کسی هستید، وقتی اوضاع به هم بریزد، خودتان را سرگردان میبینید.»
تلفیق درام شخصیت و درام علمی تخیلی به یک تعادل دقیق نیاز داشت که گریفین، پینکنر و بندر اغلب درباره آن بحث میکردند. پینکنر میگوید: «مردم فقط برای پیرنگ یا معماهای بیشتر یا پاسخ به یک معما، تلویزیون تماشا نمیکنند. یکی از دوستان و همکارانم زمانی گفت مردم عاشق تلویزیون میشوند تا عاشق شخصیتها شوند و شاهد زجر کشیدن آنها باشند.»
پینکنر برای توضیح بیشتر به تفاوت بین سریالهای متکی بر رویه و روال که از لوکیشنها (بیمارستانها، دادگاهها، ادارههای پلیس) بهعنوان پسزمینه و از شخصیتها بهعنوان «مجرای» داستانهای روزمره بهره میبرند و سریالهایی که شخصیتها در آن حرف اول را میزنند، اشاره میکند.
پینکنر میگوید او و همکارانش جذب مورد دوم شدند. «شخصیتها و کند و کاو ایدهها از طریق شخصیتها، معما، تعلیق، مکگافینها، جعبه پازل و ماهیت سریال برای ما فوقالعاده سرگرمکننده است. مورد اول واقعاً خیلی مهم است، اما اگر قرار باشد بیشتر از شخصیتها اهمیت داشته باشد، کارمان را اشتباه انجام میدهیم.»
درحالیکه تماشاگران «از جانب» مشتاقانه به دنبال درک اساطیر و اسرار هستند، ممکن است سازندگان سریال کمتر بر آن تأکید داشته باشند، چون دقیقاً میدانند داستان به کجا ختم میشود. لذت آنها در این است که شخصیتها برای ما مهم باشند.
گریفین میگوید: «ما میدانیم سریال دقیقاً به کجا میرود و پاسخ دقیق به معماها چیست. در عین حال کاملاً آگاه هستیم که اگر تماشاگر به شخصیتها اهمیت ندهد، هیچچیز دیگری مهم نیست.»
پینکنر در تکمیل حرفهای گریفین میگوید: «معما تنها تا جایی برای ما اهمیت دارد که بر شخصیتهای سریال تأثیر بگذارد.»
ازنظر گریفین، برنامهریزی برای ژانر «یک روش عالی برای کاوش و صحبت درباره موضوعات کاملاً انسانی است.» او همیشه مجذوب داستانهای انسانی در یک پسزمینه دور از ذهن بوده است. «فکر میکنم خیلی مواقع، وقتی ریسکها بسیار بیشتر میشوند، بعضی از جنبههای پیشپاافتاده یا بعضی از جنبههای ظریفتر آن داستانها خیلی بیشتر اوج میگیرند.»
همچنین مهم بود هیولاهای واقعی سریال شکل انسانی داشته باشند. آنها نه میدوند و نه فریاد میزنند. آنها لبخند میزنند و برای ورود اجازه میگیرند و ابتدا قربانیان خود را مجذوب میکنند. گریفین امیدوار بود به تصویر کشیدن هیولاها با چنین پیشفرضی آنها را ترسناکتر کند.
پینکنر میگوید قضیه کمی بیشتر ادامه دارد «و وقتی درنهایت ریشه داستان عیان شود، وقتی به همهچیز پاسخ داده شود، آشکارتر میشود که چرا باید آنها را دنبال کرد و چرا ظاهری شبیه آدمهای معمولی دارند. کمی شبیه قضیه اول مرغ بود یا تخممرغ است.»
او اضافه میکند: «این فقط یک روش کاملاً مؤثر برای ترساندن و وحشتزده کردن بقیه شخصیتهای ما نبود. این که چرا آنها چنین ظاهری دارند بخشی از ایده کنترلکننده کل این مکان است.»
سریال در اواخر دوران همهگیری در منطقهای دورافتاده در هالیفاکس در کانادا تصویربرداری شد و بازیگران با تکیه بر هم و از طریق گردهماییهای بداههوار به یکدیگر نزدیک شدند. بازیگران باتجربه، دانش خود را با افراد کمتجربه به اشتراک گذاشتند و به گفته تهیهکنندگان نقشآفرینی بازیگران حرفهای باتجربه، همینطور بازیگران نسبتاً تازهوارد در این حرفه برای آنها غافلگیرکننده بود.
پینکنر میگوید: «هیچ کاری نبود که تصور کنیم چون یک بازیگر یا چند بازیگر ما نمیتوانند انجام دهند، به سراغ آن نرویم. دقیقاً برعکس بود. همینکه تولید سریال را شروع کردیم متوجه شدیم میتوانیم به جاهایی فراتر از آنچه در ابتدا فکر میکردیم، برویم.»
و بله، فصل دوم «از جانب» در راه است و سازندگان سریال کاملاً برای آن برنامهریزی کردهاند. گریفین میگوید: «مطمئن باشید، این سریالی درباره سفر و لایهبرداری از رازهاست.»
از همان ابتدا برای سازندگان مهم بود که تماشاگران بدانند سرمایهگذاری در داستان و شخصیتهای آن برای آنها پاداش خواهد داشت. گریفین میگوید: «هر سریالی بهنوعی مثل یک قرارداد با تماشاگر است. مثل این است که میگویید، “هی، با ما در این سفر همراه شو. ما میدانیم که به کجا میرویم و مطمئن خواهیم شد که تو از سفر لذت ببری؛ و چشمانت را باز نگه دار چون قرار است در طول مسیر به تمام سؤالهای تو پاسخ داده شود.”»
منبع: نماوامگ/ علی افتخاری
انتهای پیام/
There are no comments yet