تروفو را بیش از فیلمساز بودن باید بنیانگذار سینمای موج نو فرانسه دانست؛ فیلمسازی که عشق به سینما او را به رستگاری رساند.
شاید در میان فیلمسازان بزرگ تاریخ سینما تنها بتوان آندره بازن را هم وزن فرانسوا تروفو به عنوان فیلمساز نظریهپرداز قرار داد. تروفو را بیش از فیلمساز بودن باید بنیانگذار سینمای موج نو فرانسه دانست. جفری مکنب به او لقب «سلطان موج نو» داده بود. فیلمسازی که عشق به سینما او را به رستگاری رساند. تروفو از کودکی علاقه بسیاری به سینما داشت و با وجود تنگدستی سعی میکرد به هر طریقی شده به سینما برود.
۲۰۰ فیلم نخست زندگی را با فرار از خانه، مدرسه و پرورشگاه و بدون آن که پولی پرداخت کرده باشد، دیده است. وی همچنین علاقه زیادی به خواندن رمان داشت و به نقل از خودش در دوران مدرسه هفتهای سه کتاب یا رمان در خلوت و تنهایی میخوانده است. جالب اینکه او توانست در دوران مدرسه با پولهایی که با کار کردن در فروشگاه خواربار فروشی به دست میآورد فیلمی به نام Cercle cinemanie را در کلوپ و در اکتبر ۱۹۴۸ میلادی بسازد و بدین ترتیب و به تدریج وارد عرصه سینما شود؛ ورودی که تا رسیدن به قله افتخار در سینما منتهی شد. چنانکه تروفو در ۱۹۵۹میلادی برای فیلم «چهارصد ضربه» که یکی از سه فیلم نخست موج نوی فرانسه بود، موفق به کسب عنوان بهترین کارگردان جشنواره کن و در ۱۹۷۳ میلادی برای فیلم «روز برای شب»، نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی و برنده جایزه بافتا شد و در ۱۹۸۱میلادی برای فیلم «آخرین مترو» جایزه سزار بهترین فیلم و کارگردانی را دریافت کرد.
تروفو یکی از موفقترین منتقدان و نویسندگان سینمایی در عرصه فیلمسازی بود که ثابت کرد منتقدان فیلمسازان شکسته خورده نیستند. او پیش از ورود به عرصه فیلمسازی، نویسنده، منتقد و نظریهپرداز نشریه معتبر کایهدوسینما بود. او با حمله به سینمای پاپابزرگها (سینمای پیش از موج نو) و بعد با دوستان منتقد خود در کایهدوسینما موجی را در فیلمسازی راه انداخت که به موج نو معروف شد. او معتقد بود سینمای زمانشان کهنه و پوسیده شده است و باید از تکنیکهای روایی تازه و موضوعات نوتری حرف زد. در همین خصوص فرانسوا تروفو و ژان لوک گدار از فیلمسازان اصلی این جریان، ۲ فیلم «چهارصد ضربه» و «از نفس افتاده» را ساختند و قواعد عصیانگرانه موج نو را شکل دادند. تروفو در ۲۴ سالگی فیلم «چهارصد ضربه» را ساخت تا نبوغ خود را در عرصه فیلمسازی اثبات کند. فیلمی که فارغ از معرف بودن موج نو، یکی از بهترین آثار سینما درباره دوره نوجوانی و بحرانهای آن است که روایتی از تجربه دوران نوجوانی خود او بود. این فیلم به مثابه یکی از شاهکارهای تاریخ سینما در واقع روایتگر سرگذشت پسربچهای ناآرام و طردشده که از مهر خانواده و حمایت جامعه محروم مانده است و برای گریز از تنهایی و بیسروسامانی در ادبیات و سینما پناهی میجوید. او با طبعی سالم و روحیهای حساس حاضر نیست زیر هیچ یوغی برود اما محیط از هر وسیلهای برای درهم شکستن او استفاده میکند.
تروفو به عنوان یکی از پایهگذاران نظریه و سینمای مؤلف، با نوشتن سیاست مؤلفان، عملاً یک مانیفست برای فیلمسازان موج نو نوشت. برپایه این رساله، باید فیلمسازان مؤلف را از فیلمسازان مقلد جدا کرد و از این جهت تروفو بسیاری از فیلمسازان زمان خودش را مقلد، دنبالهرو و بسیار محافظهکار میخواند، سینمای آنها را کهنه و پوسیده میداند و پیدایش یک سینمای نو را نوید میدهد که در آثار موج نو تبلور مییابد. از تروفو و اندرو ساریس به عنوان پدیدآورندگان نظریه مؤلف یاد میکنند. بنابراین باید گفت تروفو از پیشگامان موج نو فرانسه و همراه با اندرو ساریس نظریه مؤلف را در موج نو فرانسه مطرح کرد [توضیح ماهنامه صبا: در واقع تروفو و همفکرانش سیاست مؤلفان را در فرانسه پایهریزی کردند و اندرو ساریس با برگرداندن آن نگرش به زبان انگلیسی، و با گسترش و تئوریزهکردن آن، تئوری مؤلف را به نظریهای مشهور و بحثبرانگیز در عالم سینما بدل کرد]. جریانی که با حمایت آندره بازن و هانری لانگلوا و در بستر فرهنگ سینمایی غنی سینماتک پاریس شکل گرفت.
تروفو در طول زندگی خود، ۲۵ فیلم ساخت که بسیاری از آنها از شاهکارهای مسلم سینمای نو به شمار میروند: از جمله مهمترین فیلمهای تروفو میتوان به «چهارصد ضربه»، «به پیانیست شلیک کنید»، «عروس سیاهپوش»، «کودک وحشی»، «فارنهایت ۴۵۱»، «اتاق سبز» و «آخرین مترو» اشاره کرد. جالب اینکه او در عین اینکه یکی از فیلمسازان اندیشمند و مؤلف در سینماست اما سویه و کارکرد سرگرمکنندگی سینما را نفی نمیکند و در این باره میگوید: «برای من سینما قبل از هر چیز سرگرمی است، یعنی تعریف یک داستان جمع و جور و معرفی آدمهایی که کارها و احساساتی را تجربه میکنند. سینما برای من به جریان هنر برای هنر ربطی ندارد، بلکه نمایش جنبههایی از زندگی است که ابعاد گوناگونی به خود میگیرد. سینمای دلخواه من به برداشت هیچکاک نزدیک است: سرگرمی همراه با طنز و فروتنی».
همانطور که خودش گفته سینمای او به نگاه هیچکاک از سینما نزدیک است و این یعنی توجه به روایت داستانی ساده و جذاب که بیش از هر چیز به روابط انسانی و عواطف درهم تنیده آن ارجاع دارد. او در این باره در گفتوگو با مجله نیویورکتایمز در ۱۹۶۹ گفته بود: «من نسبت به کشمکشهای عاشقانه اطرافم به شدت حساس بودم. به روابط زوجها، به روابط آشکار و نهان میان آدمها و البته خیانتها و بیمهریها. بنابراین زمانی که «مادام بواری» را خواندم، او را بهطور کامل باز شناختم. او برایم به شدت آشنا بود، زیرا آن زن نیز همچون من مشکل مالی داشت، همچنین مخفیانه به دیدار معشوق خود میرفت؛ درست شبیه من که مخفیانه به سینما میرفتم».
با این حال نباید هویت منتقد بودن او را فراموش کنیم. فرانسوا تروفو پیش از آنکه یک فیلمساز باشد یک منتقد و نظریهپرداز مؤلف و جریان ساز سینماست. خودش درباره اینکه آیا منتقد خوبی بوده یا نه میگوید: «چیزی که نسبت به آن مطمئن هستم این است که همیشه طرف کسانی بودهام که هو شدهاند و علیه کسانی بودهام که دیگران را هو کردهاند و اینکه لذت من اغلب هنگامی شروع میشد که لذت دیگران تمام شده بود». بسیاری تروفو را منتقدی میدانند که شور و اشتیاق و هیجان تماشای فیلمها را با لذت تحلیل و نوشتن درباره آنها آمیخت.
منبع: فیلیموشات/ رضا صائمی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است