مجموعه «اوبی وان کنوبی» سریال جنگ ستارهای است که فرهنگ ژاپنی و آثار کوروساوا همچنان در آن جریان دارد
اولین بار که با «جنگ ستارگان» روبهرو شدم، نه در سالن سینما بود نه در قاب تلویزیونی که به یک دستگاه ویدئو متصل باشد [باورتان نمیشود که حتی پیش از قانون ممنوعیت ویدئو در ایران، دستگاههایش چقدر گران بودند. اولین حضور ویدئو در بازار خرید عمومی ایران (نه برای تلویزیون ملی، که در دهه ۵۰ رایج بود) با قیمتی بود حدود ۵۰ برابر حقوق یک کارمند و با آن مبلغ میشد ۶ تا پیکان جوانان گوجهای خرید!] نه روی پرده کوچک آپارات خانگی [که پیش از ظهور ویدئو، پدیدهای پرهزینه اما رایج بود]، پس کجا بود؟! من هم مثل خیلی از بچههای دهه ۵۰، «جنگ ستارگان» را با کمیکاستریپاش دیدم که در کیهان بچهها به شکل سریالی منتشر میشد؛ تقریباً از نظر نمابندی، تفاوتی با فیلم ۱۹۷۷ نداشت [بعدها البته با دیدن فیلم متوجه شدم] اما خیلی خشنتر بود مخصوصاً در سکانسهایی که هان سولو، سربازان امپراتوری را میکشت و تصور ما، آن موقع این بود که اینها «آدم آهنی» هستند [آن موقع به «رُبات»ها میگفتیم] بنابراین وقتی هان سولو با اسلحهاش، آنها را در نمایی واضح ذوب میکرد، حس بدی نداشتیم! آن موقع و زمانی که کمیکاستریپ را میخواندم، نه برایم هریسون فوردی در نقش هان سولو وجود داشت نه الک گینسی در نقش اوبی وان کنوبی، اما به نظرم جذابترین آدم داستان همین اوبی وان بود؛ حتی جذابتر از دارث ویدر با آن قدرت عجیب و ماسک و پوششِ عجیبترش.
بعدها که فیلم را دیدم، شخصیت اوبی وان با بازی درخشان الک گینس، باز هم جذابترین خاطره من از «جنگ ستارگان» است و واقعاً متأسفم که گینس به دلیل خستگی مدام از بازی کردن جلوی پرده آبی [آن موقع، تا این حد به امری رایج در سینما بدل نشده بود و بازیگران اسم و رسمدار، از مکانی که وجود نداشت، اصلاً خوششان نمیآمد و نمیتوانستند حس بگیرند] به جرج لوکاس پیشنهاد داد که در اواخر فیلم کشته شود! در دو فیلم بعدی، گینس فقط با صدایش حضور داشت و البته در سکانس پایانی فیلم سوم [که بعدها با ساخته شدن گذشته شخصیتها، بدل به فیلم ششم شد] به عنوان «روح» در کنار دو استاد دیگر ظاهر شد [لوکاس، بعدها از آن قاب، دیوید پراوس را که نقش دارث ویدر را بازی کرده بود، حذف کرد و هایدن کریستنسن را جایگزین کرد که در سهگانه گذشتهگرای بعدی، نقش دارث ویدر را بازی میکرد] حالا شخصیت اوبی وان کنوبی، با بازی ایوان مکگرگور بازگشته است تا همان نقشی را که در سهگانه گذشتهگرای «جنگ ستارگان» بازی کرده بود، این بار در مجموعهای تلویزیونی بازی کند.
«اوبی وان کنوبی» یک مینیسریال است که تا الآن که دارم این متن را مینویسم، سه قسمت آن پخش شده است. نمیخواهم درباره مجموعه، قضاوتِ زودرسی داشته باشم به هر حال «جنگ ستارگان» یک “علاقه نسلی”ست؛ به عنوان منتقد، طبیعتاً هنوز فیلم ۱۹۷۷ را بهترین میدانم اما خُب، این هم یک اعتیاد است دیگر، که حتی انیمیشنهایش را هم نگاه کنی!
حضور یک ایرانی در تیم نویسندگان
حسین امینی متولد ۱۳۴۵ در تهران را بیشتر به عنوان نویسنده «بالهای کبوتر» (ئییین سافتلی) میشناسیم که نامزد بهترین فیلمنامه هفتادمین اسکار شد و پس از آن، به عنوان نویسنده «رانندگی» نیکولاس ویندینگ رفن که در شصت و چهارمین فستیوال فیلم کن، جایزه بهترین کارگردانی را نصیب ویندینگ رفن کرد. هر دو موفقیت امینی، فیلمنامه اقتباسی از رمان بودند: اولی بر اساس رمانی از هنری جیمز و دومی بر اساس اثری از جیمز سالیز. فیلمنامه سریال «اوبی وان کنوبی»، البته حاصلِ همکاری او با استوارت بیتیست که او را بیشتر به خاطر حضور در جمع نویسندگان فیلم «وثیقه» مایکل مان میشناسیم [و دو نویسنده دیگر این فیلم هم مایکل مان و فرانک داربونت بودند که اولی به خاطر فیلم «مخمصه» در تاریخ سینما ماندگار شده و دومی هم به خاطر «رستگاری در شاوشنک»] هر دو نویسنده، تخصصشان در نمایشِ آدمها قانونگریز به آخر خط رسیده است، شخصیتی که «اوبی وان کنوبی» این مجموعه، قرار است بعد از گذشت ده سال از به قدرت رسیدن امپراتوری و شکار سلحشوران «جدای» [جدای، از قدرت عرفانی به نام فورس (نیرو)، به منظور کمک و محافظت از کسانی که نیاز به کمک دارند، استفاده میکند.
اعضای جدای، با عنوان شوالیههای جدای شناخته میشوند. این افراد تمام زندگی خود را صرف دفاع همراه با احترام و حفاظت از اشخاص نیازمند میکنند و مانند همتایان خود، سیتها از سلاح سنتی خود یعنی شمشیر نوری استفاده میکنند. این نوع شمشیر که از یک تیغه پلاسمایی مانند یک کریستال ساخته شده است. اعضای جدای به سه گروه اصلی تقسیم میشوند: جدای جمهوری قدیم، جدای جمهوری جدید و جدای دوره مقاومت] و زندگی مخفی، به آن رسیده است. این شخصیت، نه شباهت تام و تمامی به «رونین» فیلم ۱۹۷۷ دارد [رونین، به ساموراییهای بدون ارباب در دوران فئودالی (۱۱۸۵–۱۸۶۵) در ژاپن گفته میشود. رونینها در نتیجه سیاستهای شوگونها، تدریجاً به گروه آشوبگر در تعارض با فرمان شوگون تبدیل شدند] نه با آن «سامورایی» سه فیلم گذشتهگرای «جنگ ستارگان»، نسبتِ چندانی؛ او فقط، یک به آخرِ خط رسیده نومید است که میخواهد همه چیز را اندک اندک فراموش کند اما گذشته، دست از سرش برنمیدارد.
از کارگردان مجموعه چه میدانیم؟
دبورا چاو تا پیش از کارگردانی هر شش قسمت این مجموعه، حضوری نه چندان پررنگ در سینما داشت به خاطر کارگردانی «هزینه بالای زندگی» (۲۰۱۰) و «گلها در اتاق زیر شیروانی» (۲۰۱۴) و حضوری کمرنگتر به عنوان کارگردانِ مهمان در مجموعههای «اسرار مرداک»، «مستر ربات»، «خاطرات خونآشام»، «از مردگان متحرک بترسید» [اسپینآف سریال مشهور «مردگان متحرک» که آدم اصلیاش فرانک دارابونت است]، «گمشده در فضا»، «بهتره با ساول تماس بگیری» [اسپنآف «بریکینگ بد»] و البته «مندلورین» که خودش یکی از اسپینآفهای تلویزیونی دنیای «جنگ ستارگان» است.
کدام بازیگر میدرخشد؟
تا اینجای کار، «ویوین لایرا بلر» در نقش کودکی «لیا»، درخشان ظاهر شده اما بهترین بازی مجموعه، بیتردید متعلق به «خواهر سوم» شخصیت محوری و منفی مجموعه یعنی موزس اینگرام است که پیش از این بازی قابل توجه او را در مجموعه درخشان «گامبی وزیر» دیده بودیم. او اکنون ۲۸ ساله است و پیشبینی آنکه او در آیندهای نه چندان دور، بدل به یکی از ستارگان هالیوود شود، پیشبینیِ چندان دشواری نیست.
امان از دست کوروساوا، امان از دست «یوجیمبو»!
ظاهراً قرار نیست علاقه بیحد لوکاس به فرهنگ ژاپنی و آثار کوروساوا و مخصوصاً فیلم درخشان «یوجیمبو»، دست از سرِ دنیای «جنگ ستارگان» بردارد! صحنه قطع کردن دست که در افتتاحیه «یوجیمبو» به یکی از مشهورترین سکانسهای خشن سینما بدل شده، توسط لوکاس در افتتاحیه فیلم ۱۹۷۷ دوباره اجرا شد [بگذریم از اینکه طراحی لباس دارث ویدر و تضاد فرهنگ «سیت» و «جدای» متأثر از فرهنگ سنتی ژاپنیست؛ خوشبختانه علاقه لوکاس به دنیای کوروساوا باعث شد که با موفقیت مالی فیلم ۱۹۷۷، او به همراه کاپولا، برای پروژه بر زمین مانده کوروساوا منبع مالی جور کند که حاصلاش ساخت «شبح جنگجو» بود] و حالا در مجموعه «اوبی وان کنوبی» هم شاهد چنین سکانسی هستیم که توسط موزس اینگرام اجرا میشود. البته در مجموعه، رد پای آثار زیادی دیده میشود از «لورنس عربستان» دیوید لین گرفته تا «خوشههای خشم» جان فورد و حتی انیمیشن «دلیر» (۲۰۱۲) ساخته مشترک مارک اندروز و برندا چپمن [در سکانسهای فریب دادن نامادری و گریز به جنگل «لیا»].
منبع: مجله نماوا/ یزدان سلحشور
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است