• کد خبر: 3976
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:21 خرداد 1401 ساعت: 10:00

«بدون قرار قبلی»؛ نقطه اوج نمایش هویت فرهنگی ایران

شعیبی در «بدون قرار قبلی» تلاش دارد تا از هویتی ایرانی-اسلامی که در باطن هر ایرانی وجود دارد حرف بزند، حتی اگر در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران زندگی کرده باشد.


 

بهروز شعیبی یکی از معدود کارگردانان سینمای ایران است که عقاید خاص خودش را دارد و همواره سعی می‌کند در راستای اعتقادات خود که به آ‌ن‌ها باور قلبی دارد، فیلم بسازد. اگر از این زاویه به «بدون قرار قبلی» نگاه کنیم، با همه تفاوت‌هایی که این فیلم نسبت به آثار قبلی این کارگردان دارد، یک ادامه منطقی برای کارنامه کاری بهروز شعیبی به حساب می‌آید. فیلم «بدون قرار قبلی» تمام المان‌های فرمی و مضمونی [مدّ نظر] شعیبی به‌عنوان کارگردانی که دل‌بسته سنت‌های اسلامی است را درون خود دارد. در ادامه به نقد و بررسی این فیلم می‌پردازیم.

به دنبال فرهنگ بومی

بهروز شعیبی در تمام کارهایی که تا به امروز ساخته (حتی درام تاریخی مانند «سیانور») به‌دنبال تصویری کردن فرهنگ بومی ایرانی است؛ فرهنگی که با تکیه بر میراث غنی اسلامی، هویتی تاریخی به نام ایران را شکل داده‌اند. از «باغ آلوچه» به‌عنوان یک سیاه مشق در کارنامه کاری بهروز شعیبی که بگذریم؛ از «دهلیز» به این‌سو ما با کارگردانی مواجه هستیم که به فراخور داستان می‌کوشد، عقاید خود را در فیلم‌هایش به نمایش بگذارد.

در «دهلیز» شعیبی با یک رویکرد اخلاق‌مدارانه که ناشی از باورهای دینی مردم ایران است به موضوع قصاص پرداخت و بر لزوم بخشیدن به‌عنوان یک اصل اصیل ایرانی-اسلامی تاکید کرد. نقطه تفاوت «دهلیز» با سایر فیلم‌هایی که درباره قصاص ساخته شده‌اند نیز در همین است. «سیانور» داستان یک تغییر تاریخی در سازمان مجاهدین خلق را روایت می‌کند. تغییر فاز این گروه سیاسی از عقاید اسلامی به سمت عقاید مارکسیستی. شعیبی در این درام تاریخی از گرایش‌های سیاسی خود که باز هم نشأت گرفته از اسلام سیاسی است، پرده برمی‌دارد.

او در این فیلم نشان می‌دهد که چیزی که در نهایت مجاهدین خلق را به نابودی کشاند، عدم پیروی از توصیه‌های آیت‌الله خمینی در باب مبارزه مسلحانه بود. «پرده‌‌نشین» و «روز بلوا» دو فیلم شعیبی درباره روحانیت است که او در آن‌ها می‌کوشد تا تصویر دیگری از روحانیت را برای مخاطب به تصویر بکشد. او می‌خواست به مخاطب نشان دهد که بدنه اصلی روحانیت، قهرمان‌های اخلاق‌مدار و مردم‌دوست فیلم و سریال او هستند. «دارکوب» هم یک درام اجتماعی بود که داستان آن حول محور موضوع مادر بودن می‌چرخید.

شعیبی با همان نگاه اخلاق‌مدار و اسلامی خود در این فیلم سعی داشت تا نشان دهد که چرا مادری کردن حق تمام زنان جهان است، حتی اگر اعتیاد داشته باشند. اما «بدون قرار قبلی» نقطه اوج کارنامه شعیبی به‌لحاظ هماهنگی داستان با جهان‌بینی این کارگردان است. در این فیلم او تلاش دارد تا از یک هویت درونی و باطنی حرف بزند؛ هویتی ایرانی-اسلامی که در باطن هر ایرانی وجود دارد، حتی اگر در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران زندگی کرده باشد.

مشهد در فیلم «بدون قرار قبلی» مفهومی فراتر از یک شهر دارد و عصاره‌ و چکیده فرهنگ بومی ایرانی است که به‌واسطه حضور حرم مطهر امام رضا (ع) ابعادی عرفانی هم پیدا کرده است. در واقع مشهد همان شهری است که به یاسمین (پگاه آهنگرانی) این فرصت را می‌دهد که متحول شود و به خویشتن خویش که به‌واسطه زندگی در غرب مغفول مانده بود، بازگردد. این فیلم در واقع یاسمین را تبدیل به همان زنی می‌کند که در فرهنگ ایرانی سراغ داریم. در ادامه با بیانی روشن‌تر به نقد فیلم «بدون قرار قبلی» می‌پردازیم.

داستان یک سفر

«بدون قرار قبلی» داستان یک سفر است، سفری که دو وجه دارد؛ وجه بیرونی و وجه درونی. وجه بیرونی سفر همان سفر یاسمین از آلمان به ایران برای اجرای وصیت‌نامه پدر است. وجه درونی سفر اما طی طریق شهودی و باطنی یاسمین در طول این سفر است که در نهایت به تحول او منجر می‌شود؛ تحولی که او را از یک زن ناآشنا به فرهنگ ایرانی تبدیل به زنی ایرانی می‌کند.

شعیبی برای روایت این سفر از تکنیک‌های خاصی برای روایت داستان خود استفاده کرده است. در فرم بصری فیلم، میان تصاویری که شعیبی در آلمان گرفته با تصاویری که در ایران فیلمبرداری کرده، تفاوت‌های بسیاری وجود دارد. تصاویر فیلمبرداری شده در آلمان سرد و کدر هستند و رنگ غالب در این تصاویر خاکستری است. یک خاکستری افسرده و مرده که بیانگر تنهایی و وضعیت آشفته زندگی یاسمین است. اما زمانی که یاسمین به ایران و خصوصاً مشهد سفر می‌کند، جنس تصاویر عوض می‌شود و ما با تصاویر گرمی مواجه می‌شویم که دقیقاً بیانگر گرمای موجود در زندگی ایرانی است.

یک زرد طلایی خوش‌رنگ که به تصویر خانواده ایرانی، حرم مطهر و شهر مشهد گرمای خاصی می‌بخشد. شعیبی در موقعیت‌های داستانی هم همین رویه را استفاده می‌کند. به‌طوری‌که ما در آلمان با مردم و جامعه سرد و دل‌مرده‌ای مواجه هستیم که محبت و شور در آن مرده است. همچنین همه‌چیز برمبنای یک نظم آهنین اداره می‌شود و مردم کوچک‌ترین توجهی به هم ندارند. برخلاف آلمان ما در ایران با مردمی گرم و پُرشور مواجه هستیم که نه‌تنها به یکدیگر توجه دارند بلکه می‌کوشند که یاور و غمخوار یکدیگر نیز باشند و با تمام مصائب و مشکلاتی که شاید خودشان داشته باشند، برای مصائب و مشکلات دیگران هم راه‌حل پیدا کنند.

مضمون‌زدگی

فیلم بهروز شعیبی گرما و ریتم خوبی دارد و تماشاگر را در اکثر دقایق فیلم با خود همراه می‌کند. اما مشکل اصلی فیلم نه در نحوه روایت داستان بلکه در خود داستان است چراکه در بسیاری از دقایق فیلم ما سایه سنگین مضمون مدنظر کارگردان را بر روی فیلم احساس می‌‌کنیم. کارگردان برای نشان دادن گرمای ایرانی فقط بر روی یک زندگی خانوادگی تاکید می‌کند و مدرن بودن آدم‌ها را به کارکردن با لپ‌تاپ فرو می‌کاهد. این نگاه بعضاً سطحی برای کارگردانی که می‌خواهد یک فیلم تحلیلی در ستایش فرهنگ ایرانی بسازد، یک آفت به حساب می‌آید.

با تمام تلاش به بار نشسته، شعیبی برای هرچه جذاب روایت کردن داستان اقتباسی‌اش (فیلم برگرفته از رمانی نوشته مصطفی مستور است) نتوانسته مشکل مضمون‌زدگی داستان را حل کند. مضمون‌زدگی سطح موضوعی به این مهمی را تا حد مثال‌های ساده و پیش‌پا اُفتاده پایین می‌آورد. نتیجه چنین رویکرد غلطی این می‌شود که «بدون قرار قبلی» با تمام مزیت‌هایی که به‌عنوان یک فیلم سینمایی دارد تبدیل به یک فیلم کامل نمی‌شود.

اما در همین شکل فعلی «بدون قرار قبلی» فیلمی قابل‌تامل از کارگردانی توانمند است که علاقه دارد تا مطابق عقایدش فیلم بسازد. به‌طورکلی هیچ فیلمی در سینمای ایران به‌اندازه این فیلم در نمایش هویت فرهنگی ایران موفق نبوده است. این موضوع برای بهروز شعیبی، کارگردانی که علاقه دارد بیش‌ از هرچیز فیلم‌هایش شبیه عقایدش باشند، یک دستاورد بسیار بزرگ به حساب می‌آید.

 

منبع: مجله سینماتیکت/ سهراب صباغیان

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است