نبود توازن زيباييشناختي در «جنایت بیدقت» بزرگترين آسيبي است كه در مخاطره جديد مكري قابل مشاهده است
از همان نقلقولهای متفاوت از پرونده آتشسوزی سینما رکس در پروندههایی مختلف که بر پرده نقش میبندد، راه برای دو روایت تو در تو هموار میشود: روایتی از ملتی که برای هر اتفاقی افسانه میسازد و روایتی از ملتی که گویی در دل افسانههایی خودساخته در دل تاریخ، خود را تکرار میکند. پس شهرام مکری در «جنایت بیدقت»، عامدانه و آگاهانه، درصدد آن برمیآید که روایتی نامنسجم و سیال در زمانها و مکانهایی برآمده از ذهن تصویرپرداز خود را، در دل تکرارهایی هدفمند، گسترش دهد و این روایت را با افسانههایی متفاوت معنا بخشد. از افسانههایی نخنما و مبتذل که در باب عنوان «گوزنها»، وجه انقلابیگری آن و آتشسوزی سینما رکس ساختهاند تا داستانکهایی بدیع و برآمده از رئالیسمی جادویی در باب آینه بغل خودرو، دریاچه بدون انعکاس و ریسمان در آسمان که همه حکایات عدهای دل بریده و دلباختهاند. در این مخاطره بزرگ، مکری چالشی نو را برگزیده و در روایتی نامنسجم، از عواملی که در ساختاری دیداری باعث انسجام فضای فیلم شود، چشم پوشیده است. به همین دلیل، تنوعی از سبکهای دیداری، بدون تکیه بر شخصیتی مرکزی، به کار بسته شده است.
شاید در غیاب وحدت زمانی، مکانی و دیداری، انتظار برود که وحدت مضمونی روایت را پیش ببرد. اما از بخت بد، در اثری که مبتنی بر خودکارسازی ذهن کارگردان تکوین نشده و رویکردی سوررئالیستی در آن تبیین نشده است، آشفتهگویی و پراکندهگویی، امکان تمرکز بر مضامینی را که در این حلقه تکرار به دفعات مطرح میشود، از بین برده است. گویی همهچیز، از نمایش گوزنها در دورههای مختلف زمانی یا امکان تاثیر بیمسوولیتی و سودجویی در آتشسوزی سینما رکس، بهانهای بوده است که مضمون اصلی در هزار لفافه پیچیده شود و تا لحظات نهایی، پوشیده و مکتوم بماند. به این ترتیب، مضمونی مهم و روزآمد در باب نظراتی که از دیرباز سینما را تهدید کردهاند و تحدید نمودهاند، در پیشبرد روایت، نقشی شایسته را ایفا نکرده است. در اهمیت مخاطراتی که مکری در فیلمهایش پذیرفته و نقشی که در گشایش عرصههای جدید در ساختار روایی و دیداری در سینمای جهان ایفا کرده است، شکی نیست، اما برای این نگارنده هیچ تردیدی نیست که او هنوز فیلم عمرش را نساخته است.
از بخت بد، به نظر میرسد در این فیلم هم، باز کارگردان، بیش از آنکه به روح اثری سینمایی بیندیشد، درست مثل دخترانی که در دل طبیعتی ناشناخته، در کنار موشکی کار نکرده و در فضایی امنیتی، به دنبال برگزاری سالگرد نمایش «گوزنها» هستند و در جذابیت شعبدهای که کردهاند، مغروق شدهاند، دل به جادوها و شعبدههای خویش در دکوپاژی سنجیده و پیچیده بسته که پیش از این، در «ماهی و گربه»، نمونهای دشوارتر و هیجانانگیزتر از آن را ارائه داده است. به مفهومی دیگر، حلقه تسلسل و تکرار که در صحنه پرسش درباره نقش مریم و نعیمه در «گوزنها» شکل میگیرد، به نمونهای کوچک از «ماهی و گربه» مبدل میشود که اینبار صرفا بر انگاره تکرار تاکید میورزد و هیچ افق معنایی جدیدی را در فیلم نمیگشاید.
مکری در آزمایش جدیدی که در «جنایت بیدقت»، به دقت به انجام رسانده، در پی دو دستاورد جدید بوده است: نحوه بهرهگیری از تقطیع (کات) و نحوه بهرهگیری از نمای نزدیک (کلوزآپ) از صورت بازیگران در فرمی برگرفته از نمای متداوم تعقیبی در مسیری مدور. اما به واقع، راهکارهایی که ارائه داده است، به هیچ رو، به اندازه آنچه میکلوش یانچوی مجار، در طول کارنامه کاری خود، به ویژه در دهههای شصت و هفتاد میلادی به نمایش گذاشته بود، حایز ارزشهای زیباییشناختی به نظر نمیرسد. در فیلم مکری، نه تقطیع و نه نمای نزدیک، به این دلیل کوبندگی ندارند که توازنی زیباییشناختی را به همراه ندارند. تقطیع، در بیشتر اوقات، به عملگری خنثی برای انتقال به فضا و زمانی دیگر مبدل شده که هیچ قابلیت مهمی در تغییر زاویهدید، تلقین هیجان آنی و … ندارد و نمای نزدیک، مانند نماهای دور ثابت، نمیتواند با ترکیببندیهای سنجیده و بهرهگیری از بازیگران در مقام مدلهایی انسانی، بر مخاطب تاثیر بگذارد. نبود این توازن زیباییشناختی بزرگترین آسیبی است که در مخاطره جدید مکری قابل مشاهده است: توازن میان فضای رئالیستی و رئالیسم جادویی، میان فضای طبیعی و انتزاعی (برای مثال در فضای تاریک موزه یا ساخت شخصیت آمر به نابودی سینما)، میان فیلمهای قدیم و فیلمی که ساخته شده است، میان کارگردان تجربهگرا و فیلمسازی که اصرار دارد نام خود، عنوان فیلم خود و حتی صدای خود را در مقاطع مختلف به بیننده تحمیل کند، میان معدودی نقشآفرینی خوب و قابل تقدیر و تعداد قابل ملاحظهای بازیهای ناشیانه و تحملناپذیر… آنچه اینبار تجربه مکری را، به لحاظ دیداری، دیدنی کرده است، توازنی است که در تقطیع موفق تصاویری با بافتهایی متفاوت (جز در تلفیق با فیلمهای قدیم و آن صحنه فضای تاریک موزه) برقرار کرده و خلاقیتی که در آفرینش صحنههایی منفرد و باورپذیر با بار رئالیسمی جادویی به خرج داده است؛ صحنههایی که به مراتب از دو حکایت جادویی کنار دریاچه در «ماهی و گربه» گامها فراتر رفتهاند.
منبع: روزنامه اعتماد/ کامیار محسنین
انتهای پیام/
There are no comments yet