فیلم «حافظه» شروع نسبتا جالبی دارد و باعث میشود به فیلم و ادامه آن امیدوار شویم، اما فیلم رفته رفته روندی گنگ و مبهمی پیدا میکند تا جایی که دو خط داستانی که درنهایت میدانیم قرار است به یکدیگر مرتبط باشند، به شکلی به تصویر کشیده میشوند که انگار شخصی دو فیلم متفاوت را به هم چسبانده است. ما ازطرفی قاتل قراردادی را میبینیم که دچار آلزایمر شده است و میخواهد بازنشست شود، اما گروهی که الکس لوئیس برای آنها کار میکنند نمیخواهند او بازنشسته شود.
در طرف مقابل تلاش نیروهای پلیس را شاهد هستیم که نمیتوانند مانعی برای این گروه جنایتکار و خلافکار باشند. فیلم «حافظه» ایده شاید تازهای نداشته باشد، اما همچنان روی کاغذ جذاب است. بااینحال پیادهسازی آن با مشکلات زیادی همراه است و درکنار روایت گنگش در ابتدای فیلم، سازندگان واقعا نتوانستهاند ریتم و روندی ثابتی را در فیلم شکل دهند و فیلم هر مرتبه با افت و خیز زیادی مواجه میشود. البته فیلم «حافظه» کمی طول میکشد تا هدفش که ارائه یک فیلم انتقامی اکشن باشد، برسد.
داستان فیلم درواقع از جایی آغاز میشود که هدف دو شخصیت اصلی داستان در یک راستا که گرفتن انتقام خون یک دختر بچه است، یکی میشود و حالا هر دو در یک مسیر تاریک قدم بر میدارند. ما ازطرفی ممکن است انتظار یک فیلم سراسر اکشن را داشته باشیم که باتوجهبه محتویات و داستان فیلم تا حدی میتواند منطقی هم باشد، اما ازطرفی فیلم وعده یک اثر مشابه فیلم Sicario را نیز میدهد. بااینحال، درنهایت ما به هیچ یک از این دو مورد قرار نیست برسیم و ظاهرا خود سازندگان فیلم هم واقعا نمیدانستند دنبال چه چیزی هستند.
شاید برداشت اشتباه ما در مورد فیلم «حافظه» باشد که انتظار داشتیم فیلم روندی اکشنتری در ادامه پیدا کند تا اینکه صحنههای اکشن بیشتر خلاصه به پایان فیلم شود. البته فیلم در ابتدا هم با وعده یک فیلم انتقامی ساخته شده است و عجیب نیست که ذهنیت ما نیز به سمت یک فیلم سراسر اکشن برود و حتی شاید میتوانست به راهی برای نجات فیلم از روند یکنواخت و خسته کننده آن تبدیل شود. ماجرا جایی عجیبتر میشود که مارک کمپبل، کارگردان فیلم کازینو رویال روی صندلی کارگردانی فیلم بوده است، اما ظاهرا تنها هدف او ساخت یک جیمز باند تمام عیار است.
کمپبل خارج از فیلم GoldenEye و فیلم کازینو رویال همیشه کارگردان متوسطی بوده و در اینجا هم باز هم این روند را تکرار کرده است و شاید درنهایت او فقط بلد باشد فیلم جیمز باند خوبی بسازد تا اینکه واقعا کارگردان خوبی باشد. در مجموع فیلم «حافظه» پتانسیل بالایی را از خودش نشان میدهد، اما در عمل حرف زیادی برای گفتن ندارد. حتی شخصیتهای مثبت و منفی هم درنهایت شخصیتهای خیلی باهوشی نیستند و با اینکه شخصیت لیام نیسون کاملا بهصورت آشکار سراغ اهدافش میرود، اما میبینیم که پسر شخصیت شرور اصلی فیلم خیلی راحت یک مهمانی برگزار میکند و حتی محافظ زیادی هم ندارد.
درواقع نیروهای پلیس میتوانستند با یک حساب دودوتا چهارتا به سراغ الکس لوئیس بروند و حتی نحوه فاش نشدن مکانی که مخفی شده هم نیز همین موضوع را اثبات میکند. پایان فیلم «حافظه» با اینکه تا حدی قابل پیشبینی است، اما درنهایت شاید بهترین بخش فیلم نحوه به اتمام رسیدن فیلم باشد. جایی که فیلم نشان میدهد برای عدالت شاید همیشه قانون راه چاره نباشد و به نحوی فیلم تا حدی داستان خودش را تکمیل میکند؛ با اینکه روایت و فیلمنامه پر از اشکالی دارد، اما از همان ابتدا هدف فیلم این است که الکس لوئیس به شخصیت اصلی پلیس فیلم بگوید برای انتقام گرفتن یا رسیدن به عدالت همیشه نمیتوان از راه قانون وارد شد.
لیام نیسون با اینکه بازی نسبتا قابل قبولی در طول فیلم «حافظه» دارد و به خوبی توانسته نقش شخصیتی را که دچار بیماری آلزایمر شده است، بازی کند، اما فیلم حافظه درنهایت سرنوشتی مشابه با بسیاری از آثار نیسون در طول چند سال اخیر داشته است. آثاری مثل فیلم Blacklight، فیلم Honest Thief، فیلم The Marksman یا فیلم The Ice Road که بدون شک کمتر کسی انتظار دارد تا نیسون در چنین آثار متوسط و ضعیفی به ایفای نقش بپردازد.
لیام نیسون متاسفانه طی چند سال گذشته روندی تقریبا مشابه بروس ویلیس داشته است که این چند سال بهخاطر بیماری و جمعآوری پول تقریبا حاضر شده در هر فیلمی بازی کند. سؤال اصلی اینجا است که آیا نیسون نیز وضعیتی مشابه دارد؟ امیدواریم که اینطور نباشد و او را در آثار بهتری ببینیم. اگرچه فعلا بهنظر میرسد که باید به دیدن لیام نیسون در آثاری مشابه فیلم «حافظه» عادت کنیم تا شاید روزی او دوباره بتواند در فیلم خوبی بازی کند.
البته فیلم حافظه اثر کم ستارهای نیست و درکنار نیسون شاهد حضور گای پیرس و مونیکا بلوچی نیز هستیم که متاسفانه استفاده خیلی درستی از این بازیگران در طول فیلم نشده است. البته همیشه وجود نامها قرار نیست باعث بالا بردن کیفیت فیلم شوند، اما شاید جالب است بدانید که خود فیلم «حافظه» اقتباس غربی فیلم هلندی The Alzheimer Case محصول سال ۲۰۰۳ است. نکته جالب این است که فیلم اصلی درواقع اثری به مراتب خشنتر، تاریکتر و اکشنتری است.
در مجموع همیشه بازار اقتباس از آثار شرقی یا اروپایی توسط هالیوود داغ بوده است و دیر یا زود هالیوود به سراغ فیلم The Alzheimer Case میآمد، اما در فیلم «حافظه» تغییراتی داده شده تا فیلم بیشتر به یک اثر غربی و آمریکایی شباهت داشته باشد و شاید همین موضوع باعث ضربه زدن به کلیت فیلم شده باشد و شاید بهتر بود سازندگان اقتباسی وفادارانهتری را تولید میکردند. در هر حال همواره شاهد اشتباهات این چنینی بودیم که در طول آن اقتباس هالیوودی آن بیشتر به کلیت و هویت فیلم ضربه زده است.
فیلم «حافظه» در مجموع واقعا اثری ناامید کننده و ضعیفی است. اگرچه این فیلم اکشن شاید درنهایت به اثری تبدیل شود که طرفداران لیام نیسون بدشان نیاید برای یکبار هم که شده به آن فرصت دهند و فیلم حافظه را تماشا کنند. در هر حال فیلم «حافظه» ادامه روند فیلمهای ضعیف لیام نیسون را نشان میدهد که مشخص نیست چرا او چنین آثاری را انتخاب و بازی میکند تا باعث ضربه زدن به کارنامه درخشان گذشتهاش شود.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است