• کد خبر: 3870
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:13 خرداد 1401 ساعت: 11:08

«آتابای»؛ یادآور آثار چخوف

شاید برگ برنده «آتابای» در نگاه طنزآلود و چخوفی، حتی به موقعیت‌های خطیر و مخوفی که شخصیت‌ها با آن رویارو می‌شوند، نهفته باشد.


«آتابای» از آن دست فیلم‌هایی‌ است که نه در گسترش پیرنگی داستانی، بلکه در تصویر مردانی خاطره‌باز در موقعیت‌هایی گوناگون شکل می‌گیرد؛ موقعیت‌هایی که نشان از خاطره‌بازی‌های نیکی کریمی کارگردان و هادی حجازی فر فیلمنامه‌نویس با سینما و ادبیات داستانی دارد. آنچه به فیلمی اینچنین اصالت می‌بخشد، بازتعریف چنین موقعیت‌هایی در دل فرهنگ، جغرافیا و زبانی بومی است که مسببی می‌شود تا این موقعیت‌ها – چه به لحاظ روایی و چه به لحاظ دیداری – در اغلب اوقات بدیع به نظر رسد و در بافتی کاملا متفاوت به کار رود.

اما حکایتی که در قالب مردان بدون زنان آغاز می‌شود و با گسترش سایه زنان غایب بر حیات مردان حاضر قدرت می‌گیرد، در زمان حضور زنان، کارآیی خود را از دست می‌دهد؛ گویی زیبایی عشق محجوبانه میان آتابای و سیما در برابر والایی خودسوزی فرخ لقا (خواهر آتابای و عشق یحیی)، مرگ همسر مریض یحیی و غیاب همکلاسی دانشگاه آتابای که عشق زندگی او بوده است، از کوبندگی و توفندگی لازم بی‌بهره است.

آنچه در بخش‌های اول به خوبی خودنمایی می‌کند و نمایی تمام‌عیار از این خاطره‌بازی را به بیننده منتقل می‌سازد، در سرفصل‌های زیر قابل بررسی است:

۱- نماهای ملهم از آثار مولفان سرشناس سینمای  معاصر

کم نیستند صحنه‌هایی که به سادگی ترکیب‌بندی قاب و رنگ آثار نوری بیلگه جیلان، عباس کیارستمی، تئو آنگلوپولوس، آلفونسو کوارون و دیگران را به یاد می آورند، اما تنها در دو مورد – خواب آغازین آتابای و حضور شبانه فلامینگوها در دریاچه – جایی در بافت دیداری فیلم پیدا نمی‌کنند. یکی از نقاط قوت «آتابای» همین است: این نماهای آشنا در حد ارجاعی به متونی بیرونی محدود نمی‌مانند و در قیاسی ناخواسته با نسخ اصلی رنگ نمی بازند که به راحتی، کاربردی نو در متنی جدید پیدا می‌کنند و ارزش‌های دیداری فیلم را برجسته می‌سازند. آنگاه که آتابای و یحیی، چون دو کودک خندان، به سمت بالای تپه می‌دوند و به سمت خاطراتی دورتر می‌روند، وقتی تایر آتش‌گرفته‌ای را که خود رها کرده‌اند، در میان بته‌ها می‌بینند، ناخودآگاه تصویری که بیننده را به یاد خاطره نادیده خودسوزی فرخ‌لقا می‌اندازد، کشف می‌کنند. آنگاه که باد کیسه پلاستیکی را از دست آتابای می‌رباید و می‌برد، جستجوی مرد در دل باد، انگاره‌ای درباره این شخصیت را خلق می‌کند. به این ترتیب، به نظر می‌رسد کارگردان این توفیق را پیدا کرده است که به مثابه آنچه تی‌اس‌الیوت می‌گوید تقلید نکند، بلکه بدزدد. «آتابای» از آن دست فیلم‌هایی است که می‌داند چگونه منابع الهامش را از آن خود کند، یا به تعبیر الیوت بدزدد.

۲- روایت‌های رئالیسم جادویی

در «آتابای»، هر کجا که سخن به حوزه قصه‌های مادربزرگ و ساخت افسانه‌های کوچک نو کشیده می‌شود، لاجرم رگه‌هایی از رئالیسمی جادویی در تار و پود روایت تنیده می‌شود. اگر از بسیاری از ظرفیت ها – مثل سرنوشت کیسه‌ای در باد – بهره‌گیری نمی‌شود، غور در شکل‌گیری افسانه ماهی‌های قرمز درون برکه بالای کوه که عمری ایرانگردان را فریفته خود کرده است، نقبی می‌زند به اندرون افسانه‌هایی غیر‌قابل باور که مردم دوست دارند به مثابه معجزه‌ای باورشان کنند. خواب یحیی که با خروج او و آتابای از مجلس ترحیم همسر اولی و بازگشت به کودک سر کوفته درون در کنار مقبره شمس با پک‌هایی عمیق به سیگار تعبیر می‌شود، از همان دست معجزه‌هایی است که باید باورش کنند.
چنین فضایی، با اتکا به جذابیت‌های بومی، به دور از خطر مدام انطباق‌دهی با واقعیت ملموس بیرونی، قدرت ساخت ناکجاآبادی برای بروز معجزه را به سازندگان می‌دهد.

۳- موقعیت‌های چخوفی

مرد با دوچرخه می‌رسد و آتابای می‌گوید که «خوش‌خبر باشی.» مرد پاسخ می‌دهد که همسر یحیی مرده است و چون بهت آتابای را می‌بیند نام دیگرانی را که مرده‌اند، پشت هم ردیف می‌کند. موقعیتی مشابه آنچه که شاید بیننده به تفصیل در قصه «دیپلمات» چخوف با آن روبرو شده باشد. شاید برگ برنده «آتابای» در همین نگاه طنزآلود و چخوفی، حتی به موقعیت‌های خطیر و مخوفی که شخصیت‌ها با آن رویارو می‌شوند، نهفته باشد. توضیح آتابای و پدرش برای آیدین درباره تبارشناسی دیوانگی در خانواده مادری و پدری، حکایت دلبرانه جیران از بیماری سیما نزد آتابای، تکرار شوخی توقف اتومبیل با فاصله از عابرین با دو نیت متفاوت و تاثیرپذیری کلیه مسافرین حاضر در ماشین از ترانه لیدی گاگا، به آسانی چنین موقعیت‌هایی را شکل می‌دهند؛ موقعیت‌هایی که فیلم را به مرزهایی فراتر از آنچه انتظارش می‌رود، هدایت می‌کنند.

«آتابای» فیلمی است که از صحنه‌هایش قدرت می‌گیرد: از صحنه‌ای چون شادنوشی آتابای و یحیی در کنار دریاچه خشکیده که به حقیقت و تلخکامی می‌انجامد؛ از همان صحنه‌ای که یحیی آتابای را خاطره‌باز خطاب می‌کند. چه خوب که این خاطره‌بازی در حد غرق در خاطرات فرخ‌لقا و همکلاس محبوب باقی نمی‌ماند و در هر چه به آتابای مربوط می‌شود، حتی در ماشینی که سوار می‌شود، تجلی پیدا می‌کند.

فقط کاش در دل فیلمی که با اتکا به روایتی نامنسجم بر ساخته شده و از همین موضوع، بیشترین نفع را برده، تمهیداتی چون عدم نمایش خشونت و بسندگی به نتیجه آن مد نظر قرار می‌گرفت تا شکل دیداری، انسجامی بیشتر بیابد.

 

منبع: روزنامه اعتماد/ کامیار محسنین

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید