شموليت گوشهگيری افراد در فيلم «دست خدا» تا آنجا پيش میرود كه میشود گفت این فيلم كارناوالی از آدمهای بیهمدم و صحبت است.
سینمای پائولو سورنتینو ایتالیایی، سینمایی است بر پایه هجوگوییهای اجتماعی که نمیشود آن را جدی نگرفت. سینمایی که در آن انزوای فردی شخصیتها، حتی زیر حجاب پر زرق و برق موقعیتپردازیهای طنازانه آرام و قرار ندارد و تصاویر کلوزآپ مبهوت اشخاص، بیشتر از آنکه جلوهگر درونیات فکاهی شده کاراکترها باشد، بیانگر دردهای اگزیستانسیالیستی مجردی است که بر هر شخص وارد شده است.
سورنتینو، در آخرین اثر سینماییاش نشان میدهد که چگونه میشود در جمعی بود و احساس تنهایی کرد. شمولیت گوشهگیری افراد در این فیلم تا آنجا پیش میرود که میشود گفت «دست خدا» فیلم کارناوال آدمهای بیهمدم و صحبت است که دچار تناقض رفتاری و ناهمسانی جمعی شدهاند. شخصیترین فیلم سورنتینو، آنچنان هم شخصی نمیتواند باشد تا جایی که نوع نامتعارفی از عشق و دلباختن فیلم «مالنا»، سفر ادیسهوار «سینما پارادیزو» و تمسخر طبقه بورژوازی فیلم «آمارکورد» فلینی در آن به چشم میآید.
فیلم «دست خدا» بهسان آثار قبلی این کارگردان چیرهدست وضعیتی خیالپردازانه و شاعرانه با تمی روانشناسانه به خود میگیرد. میتوان گفت تم فیلم عشق است که همان قدر که در قامت تز قد علم میکند، به همان اندازه به صورت آنتیتز عمل میکند و مولف اثر عشق را در برابر عشق قرار میدهد. به زبان دیگر، کاراکترهای فیلم که هر یک به نوعی در پی عشق زندگی خودشان هستند (ازدواج وفادارانه داشتن، فیلمساز موفق بودن، خریدن خانه رویایی، پیشرفت کردن در حرفهای خاص و بازیگر شدن و …) به دلیل پیامدهای حاصل از آن، به یک بیعشقی غیرمتعادل گونهای میرسند، زیرا که عشق با هر تعریفی که دارد، در برابر هجمههای وارد شده بر آن نمیخواهد خاصیتی شهوتانگیز داشته باشد و این را از نگاه تکریمآمیز کارگردان اثر به هر امر بالاخص به زنان حاضر در این فیلم میتوان دریافت کرد.
طنز این فیلم نیز مانند فیلمهای «جوانی» و «زیبایی بزرگ» شاید در ظاهر روشنفکرانه به نظر برسد ولیکن در عمق آن فلسفه و نگاه گروتسک گونهای موج میزند. کارگردانی سورنتینو به خوبی میداند از تعدد و تکثر خرده داستانهای چیده شدهاش، چگونه با کمک دوربین شیطنتآمیزش هم هارمونی بصری و قابهای سیال معماری گونه تشکیل بدهد و هم اینکه از سمبلهایی که در طول فیلم ارایه میدهد، به نحو احسن استفاده کند.
مشخصترین موقعیت پارادوکسیکال فیلم که کلاژهای چندپاره فیلم و روایتگریهای نامنظم فیلم را به هم میچسباند و انسجام میبخشد، سکانس آزرده خاطر شدن نقش پاتریزیا (با بازی لوئیزا رانیری) از حرف زدن با ویبراتور حنجره و پرتاب کردن باتری آن به دریا در ابتدای فیلم و مجددا پرتاب کردن همان باتری به شخصیت فابیتو (با بازی فیلیپو اسکاتی) برای تلقین حرف دل را زدن به او در انتهای فیلم است. بنابراین باتری در این فیلم آبژهای میشود که از موجودیت انسانهای سوبژه شده پیشی میگیرد. در نتیجه اینچنین فیلم آشفتهای، نظمش را در بینظمی یافته است و از وفور کمیتهای داستانکهایش، کیفیتی در خور ارایه کرده است و هیچگاه پرداخت به جزییات را فراموش نمیکند. هیچ مفهومی در فیلم «دست خدا» در سطح باقی نمیماند و در موقعیتی با ظرافتی خندهدار به کار میآید. به عنوان مثال آشنایی فابیتو با شخص قاچاقچی و سیر دستگیری او که فیلمساز از آن در مسیر تغییر [و] تحول شخصیتی فابیتو در دوران جوانیاش و معضلاتش بهره برده است.
تمامی شخصیتهای این فیلم با آنکه در کنار هم خانواده شلوغ و پر جنب و جوشی را تشکیل میدهند، اما به هیچ عنوان با یکدیگر سینرژی ندارند و در پس چشمهایشان خلئی از دوست داشتن و دوست داشته شدن بارز است. دستمایه قرار دادن دهه ۱۹۸۰ میلادی در بندر ساحلی ناپل ایتالیا از این جهت حایز اهمیت است که موعد پیوستن دیهگو مارادونا به تیم این شهر است و هر شهروندی در آن زمان، از جمله کاراکتر ساویرو، پدر فابیتو (با بازی تونی سرویلو) این موضوع را غیر محتمل و معجزهوار قلمداد میکرد. آیا هستی یافتن مارادونا در شهر ناپل میتواند اعجازی برای همه ساکنان آن در برابر تمامی ناکامیهایشان باشد؟ از طرفی دیگر فیلم، محفل آدمهای بیدست و پایی است که مدام در حال کنکاش و سرک کشیدن و تقلا برای مسیر گمشده زندگیشان هستند.
از شخصیت فابیتو که نمیداند چرا باید فلسفه بخواند و چرا با آنکه به فوتبال علاقهمند است، بازی کردن آن را بلد نیست تا مادرش، یعنی شخصیت ماریا شیسا (با بازی ترزا ساپوانجلو) که میخواهد غم و انزجارش از شوهرش را پشت شوخیها و سرکار گذاشتنهای دیگران پنهان کند و حتی کاراکتر ساویرو که حاضر است به خاطر عقاید کمونیستیاش تلویزیون رنگی نخرد ولی ویلایی تجملاتی را خریداری کند. از این رو میتوان گفت فرمول تز و آنتیتز سورنتینو به عنوان یک موتیف تکرار شونده پر طمطراق و اغراقآمیز در لحظه لحظه فیلم مثل یک رود خروشان در جریان است. نتیجهگیری و سنتز فیلم «دست خدا» شاید این باشد که با رخت بستن و کوچ کردن با قطار به سرزمین ناشناختهها میتوان رها شد و آن چیزی نیست جز زیستن در خیال تا واقعیت!
منبع: روزنامه اعتماد/ آریو راقب کیانی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است