«مغز استخوان» فیلمی است که خود را با عنوان یک درام اجتماعی معرفی میکند اما اتفاقاتی که طی آن رخ میدهد از فیلمهای علمی تخیلی عجیب هم عجیبتر است.
مهمترین سوالی که در حین تماشای فیلم «مغز استخوان» به ذهنم میرسید این بود که چگونه کارگردان به این نتیجه رسیده که بیان این موضوعات میتواند یک اتفاق سینمایی جذاب باشد و چگونه اصلاً بازیگران و تهیهکننده بعد از خواندن فیلمنامه رضایت دادهاند تا در چنین فیلمی بازی کنند؛ فیلمی که با به عنوان یک درام اجتماعی خودش را معرفی میکند اما اتفاقاتی که طی آن رخ میدهد از فیلمهای علمی تخیلی عجیب هم عجیبتر است!
داستان فیلم در مورد زن و شوهری با نامهای بهار (پریناز ایزدیار) و حسین (بابک حمیدیان) است که در حال تلاش برای درمان بیماری سرطان فرزند خود هستند. در این میان دکتر به آنها پیشنهاد میکند که با استفاده از سلولهای بند ناف فرزند جدیدشان، برای درمان این کودک اقدام کنند. حال مشخص میشود که در واقع این کودک مریض فرزند حسین نیست و بهار برای درمان و به دنیا آوردن بچه جدیدی که بندنافش کاربرد دارد، باید به همسر قبلی خود که خیلی عجیب به خاطر قتل و تجاوز در زندان است، نزدیک شود.
مهمترین نکته در مورد فیلمهایی در ژانر درام اجتماعی یا حداقل فیلمهایی که ژست این ژانر را میگیرند این است که سعی کنند دغدغههای قابل درک برای بخش وسیعی از جامعه را به تصویر بکشند. این اولین ضعف بزرگ «مغز استخوان» است. البته پیچشهای عجیب داستانی دیگری هم در ادامه فیلم رخ میدهند که برای لو نرفتن داستان آنها را نگفتهام.
برای مثال کافی است سینمای وودی آلن را در نظر بگیرید. آثار او سادهترین داستانهای ممکن را دارند اما آلن همیشه هنرمندانه و با وسواس فراوان وقایع و روابط افراد را طوری طراحی میکند که بیننده تا انتهای کار مجذوب داستان فیلم باقی میماند. از سوی دیگر در «مغز استخوان» نویسنده که در ساخت یک درام مستحکم ناکام مانده، سعی کرده تا با قرار دادن اتفاقات عجیب و غریب و پیچشهای داستانی غیر قابل انتظار که هیچ منطقی ندارند، هر جور که شده بیننده را تا انتهای فیلم در سالن سینما نگه دارد.
موضوع عجیب این است که در این فیلم از موقعیتهای دراماتیک عجیبی که خلق شده هم هیچ استفادهای نمیشود. برای مثال در ابتدای فیلم شخصیت مادر تحت تأثیر هیچ تنش عاطفی خاصی قرار نمیگیرد و بسیار ساده و بدون هیچ فکری (حتی ده ثانیه!) تصمیم میگیرد که از همسر فعلی خود جدا شده تا برای باردار شدن با همسر قبلی وارد رابطه شود.
این موضوع در مورد تمام کاراکترها صدق میکند. یعنی بر خلاف انتظاری که از هر شخصیت درست و حسابی داریم، هیچ تغییر خاصی در وضعیت کاراکترها و طرز فکر آنها رخ نمیدهد و انگار فقط شاهد دیالوگ کردن یک سری آدم لجباز هستیم که روی عقیدهای که دارند پافشاری میکنند. در این میان تنها کاراکتر حسین با بازی بابک حمیدیان کمی دچار چنین اتفاقاتی میشود که او هم سریعاً نظر خود را تغییر داده و در واقع هیچ چالشی سر راه شخصیت اصلی ایجاد نمیکند.
از نیمه دوم فیلم هم شاهد رو شدن یک موضوع اصلی دیگر هستیم که اصلاً ارتباط آن را با خط اصلی داستان درک نخواهید کرد. این موضوع بهگونهای توسط کارگردان اهمیت پیدا میکند که بحث سرطان کودک و تلاشهای مادر برای نجات جان فرزندش به حاشیه میرود. این اتفاق بسیار ناراحت کننده است زیرا این حس را به تماشاگر میدهد که کارگردان که در جذاب نگه داشتن سوژه اصلی با مشکل روبرو شده، قصد داشته تا با ارائه یک بحث جدید که واقعاً هم ربطی به داستان ابتدایی فیلم ندارد، همچنان جذابیت فیلم را نگه دارد.
نکته خاصی در مورد ارزش فنی فیلم هم وجود ندارد و حمیدرضا قربانی با وجود سابقه زیادش در زمینه تدوین کار سینمایی خاصی در «مغز استخوان» انجام نمیدهد که از لحاظ بصری تحسین برانگیز باشد. کارگردانی حرکت بازیگر هم به بدترین شکل صورت گرفته. برای مثال در یکی از صحنهها که بابک حمیدیان از دست پریناز ایزدیار عصبانی می شود، حرکات او کاملاً کنترل نشده و عجیب هستند و چنین قضیهای در مورد رفتارهای شخصیت مجید (با بازی جواد عزتی) و کاراکتر برادر او (با بازی نوید پورفرج) هم وجود دارد.
مشکل اصلی در مورد بازیها در این فیلم و متأسفانه در اکثر فیلمهای فجر امسال که معمولاً بازیگران مشترکی با هم دارند این است که بازیگران دارای نقشهای تقریباً یکسانی هستند و بازیهای کاملاً یکسانی را ارائه میدهند.
واقعا نمیدانم که تا چه زمان جواد عزتی میخواهد همیشه در نقشهای جدی خود اینگونه بازی کند و این خشم عجیبی که وارد سینمای ایران در چند سال اخیر شده و نوید پورفرج هم نماینده آن در این فیلم است تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد. در این بخش شاید تنها پریناز ایزدیار است که میتواند حس و حال یک مادر نگران میانسال را به تصویر کشیده و مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد.
«مغز استخوان» بیشتر از آن که یک فیلم سینمایی باشد اثری نزدیک به تله فیلم و حتی سریالهای تلویزیونی آبکی است. فیلم نه در قامت یک اثر اجتماعی تأثیرگذار ظاهر میشود و نه هیچ نکته سینمایی خاصی دارد. در واقع این اثر در کنار تعداد زیادی از آثار فجر امسال ثابت میکند که سینمای ایران در سالهای اخیر اصلاً حال و روز خوشی ندارد.
منبع: ویجیاتو/ شایان کرمی
انتهای پیام/
There are no comments yet