«بتمن» نسخهی مت ریوز بهترین بروس وین را به نمایش گذاشته و میتوان گفت که این بهترین بروس وین، و نه لزوما بهترین بتمن تاریخ سینماست.
حالا که همهی طرفداران فیلمهای ابرقهرمانی، طرفداران رابرت پتینسون و کسانی که فیلمهای روز دنیا را دیدهاند به تماشای «بتمن» جدید نشستهاند راحتتر و به دور از جو طرفداران یا مخالفان میشود دربارهاش نوشت.
«بتمن» نسخهی مت ریوز بهترین بروس وینی را دارد که تا به حال دیدهام البته به عنوان کسی که طرفدار فیلمهای ابرقهرمانی نیست. سهگانهی «شوالیهی تاریکی» نولان را دوست دارم، بیشتر قسمت اولش را، اما عاشق تریلرهای جنایی و فیلمهای نوآر هستم. یکی از کارگردانان محبوب معاصرم هم دیوید فینچر است که لابد زیاد شنیدهاید فیلم «بتمن» جدید مت ریوز را با «هفت» فینچر مقایسه میکنند. با این توضیحات طبیعی است که بنویسم: این بهترین بروس وین، و نه لزوما بهترین بتمن تاریخ سینماست.
در اینترنت که بگردید ارجاعات فراوان «بتمن» مت ریوز را به دو فیلم فینچر «هفت» و «زودیاک» پیدا میکنید. برخی از ارجاعات فیلم به صورت کلیتر در شخصیتپردازی رخ داده مثل اینکه ریدلر شبیه قاتل فیلم «هفت» کسانی را مجازات میکند که گناهان بزرگی مرتکب شده باشند یا نامههایی که قاتل زنجیرهای ما به بتمن مینویسد شبیه اتفاقی است که در «زودیاک» میافتد. برخی ارجاعات تصویریاند که باید بیشتر اهل سینما باشید و البته فیلمهای فینچر هم خوب در ذهنتان جا افتاده باشد تا متوجه سکانسهایی بشوید که تحتتاثیر فیلمهای فینچر قرار گرفتهاند. اما هیچکدام از اینها هنوز دلیلی بر اینکه «بتمن» مت ریوز فیلم خوبی شده به شما نمیدهد.
«بتمن» مت ریوز فیلم خوبی است چون دستش را روی نقطهای از داستان بتمن گذاشته که تا به حال کمتر شنیدهایم. شبیه کاری که تاد فیلیپس در مورد دشمن بتمن یعنی «جوکر» انجام داد و اینطوری است که ساخت یک نسخهی دیگر از داستان «بتمن» منطقی جلوه میکند. به علاوه این بروس وین/ بتمن شبیه هیچکدام از قبلیها نیست. به نظر میرسد اینجای قصه هنوز قدرتش تثبیت نشده و هر چند به قول خودش در ادامهی میراث خانوادگیاش مشغول ادب کردن مجرمان گاتهام است اما هیچ انگیزهی والای دیگری برای این کار ندارد و صرفا به چشم یک وظیفهی خانوادگی حتی میشود گفت یک شغل به آن نگاه میکند. نه همدردی با مردم گاتهام دارد و نه هنوز از بحران فقدان خانوادهاش بیرون آمده. حتی نسبت به آلفرد هم به جز در سکانس بیمارستان شفقت چندانی به خرج نمیدهد. احتمالا تنها موجودی که قلبش را به دست میآورد پسربچهای است که شبیه خود بروس وین جنازهی پدرش را پیدا کرده. آن اول پتینسون با آن صدای خستهای که انگار از فرط حرف نزدن و سکوت دورگه شده میگوید: «من سایه و انتقام هستم». این مهمترین تفاوت این بتمن با بتمنهای دیگری است که منجی و حامی عدالت بودند.
رابرت پتینسون گزینهی درجه یکی برای بازی در نقش این بتمن تازه است. نه به اندازهی بن افلک خشک و عصا قورت داده است و نه شبیه کریستین بیل به بتمن ماهیتی کاملا ابرقهرمانی و شیک بخشیده. در معدود صحنههایی که نقاب به چهره ندارد مریضاحوال به نظر میرسد. خسته و درمانده است. تصویر درستی از نسخهای از بروس وینی که این بتمن را شکل داده. بتمنی که خیلی شبیه ابرقهرمانها نیست. بیشتر شبیه آن کارآگاههای فیلمهای نوآر است و بخش زیادی از فیلم مشغول حل کردن معمای ریدلر. وقتی قهرمانت این شکلی است طبعا انتخاب آن فیلتر رنگی زرد غبارآلود برای گاتهام و بارانهای مداوم معنا پیدا میکند. ما مشغول دیدن یک فیلم نوآر ابرقهرمانی هستیم.
از آن طرف شیمیاش با زویی کراویتز هم خیلی خوب از کار درآمده. کتوومن خلافکار که گاهی به کمک بتمن میآید و گاهی اسباب دردسرش میشود و آن سکانس عاشقانهی پایانی، جایی که بتمن اینبار نه فقط از روی اجبار و میراث خانوادگی که بخاطر حس مسئولیت و وظیفه نسبت به گاتهام حاضر به ترک شهر برای عشق نمیشود اما آن موتورسواری دوش به دوش آخر دست کمی از یک معاشقهی درجه یک ندارد.
شباهت «بتمن» ریوز به فیلمهای فینچر به مود و لحنش هم برمیگردد. این بتمن منشی افسرده و جهانبینی تاریک دارد. حتی وقتی مشکلاتش با گذشتهی والدینش حل میشود و نه با نفرت که اینبار با عطوفتی که در قلبش پیدا شده به کمک مردم میرود به لحاظ تصویری باز هم صحنه از روشنایی و نور تهی است. کارگردانی مت ریوز فضای افسردهی یکدستی خلق کرده که شبیه کارگردانی فینچر در «زودیاک» درامش را خیلی آرام پیش میبرد به شیوهای که به تدریج تماشاگر درگیر سیستم فاسد شهر و تباهی پیچیدهی آدمهای آن میشود و پیدا کردن اینکه واقعا شرور اصلی چه کسی است مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاه است. دشمن اصلی گاتهام و بتمن، ریدلر است یا پنگوئن یا فالکون؟ تازه آن آخر فیلم است که در بیمارستان روانی با شنیدن خندههای جوکر لرزه به تن تماشاگر میافتد که وظیفهی بتمن هنوز تمام نشده.
از آن طرف این «بتمن» جدید قرار نیست تبدیل به فیلمی شود که شبیه آثار نولان تاویلهای متفاوتی در باب شناخت خود و رستگاری به دست بدهد. این فیلم همان چیزی است که سوزان سانتاگ دربارهاش میگوید که دربارهی بهترین فیلمهای نوآر هم صدق میکند: «فقط آدمهای سطحی هستند که از روی ظاهر قضاوت نمیکنند». ظاهر چشمنواز این بتمن، وفاداریاش به ژانر نوآر و در عین حال ابرقهرمانی و شخصیتپردازی درست قهرمان آن همهی آن چیزی است که باعث میشود این فیلم شایستگی تحسین را پیدا کند. آخر همهی تاویلها در باب این بتمن و دشمنانش به فساد میان بالا دستیها برمیگردد بدون اینکه تبدیل به فیلمی اجتماعی شود. ماجرای دختر فالکون و همراهیاش با بتمن شبیه یادآور فی داناوی «محلهی چینیها» کنار جک نیکلسون کارآگاه است. شباهتهایش را به فیلمهای فینچر هم که گفتیم. از همینها میتوانیم نتیجه بگیریم که این فیلمی برای خوره فیلمهاست. کسانی که از کشف ارجاعات فیلم لذت ببرند و از تماشای اینکه چطور مت ریوز توانسته در یک فیلم ابرقهرمانی جهانی شبیه دنیای فینچر را تصویر کند، غرق لذت شوند.
به همهی نکات خوب این «بتمن» جدید حاشیهی صوتی درخشان آن را هم اضافه کنید. و وقتی از حاشیهی صوتی حرف میزنیم فقط موسیقی متن گوشنواز مایکل جیاچینو مد نظر نیست بلکه تمام اصواتی که شما در طول فیلم میشنوید به تاثیر عمیقتر داستان و درام بر جان مخاطب کمک میکنند. از جمله انتخاب بخشی از آهنگ «something in th way» (چیزی سر راه) از گروه نیروانا که رابرت پتینسون دست تطاول به خود گشادهی بتمن در ساحتی دیگر یادآور خواننده و مغز متفکر این گروه یعنی کرت کوبین است.
آیا به یک «بتمن» دیگر نیاز داشتیم؟ آن هم بعد از سهگانهی نولان که بتمن را خیلی به روز کرده بود و از یک فیلم ابرقهرمانی صرف خارج شده بود و نولان بخصوص قسمت اول را تبدیل به یک تریلر روانشناختی کرد؟ بعد از دیدن فیلم مت ریوز به این نتیجه میرسیم که کاراکتر بتمن هنوز جنبههایی برای روایت دارد که میتواند برای مخاطب سینما جذاب باشد. این بتمن شبیه فیلیپ مارلوی چندلر است؛ کاراکتری خسته از آدمها و افسرده از شهر و فقط به جای بارانی بلند لباس خفاشی به تن کرده.
منبع: دیجی مگ/ صوفیا نصرالهی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است