کاوه مظاهری، در «بوتاکس»، تقابل دو خواهر را در مرکز موقعیتها قرار میدهد و در جهتی خلاف الگویی مرسوم حرکت میکند.
«بوتاکس» نه روایت جنایت است و نه حکایت مکافات. نه مقال مرگ باوری است و نه محمل داوری. برای همین، نه بر قتل تمرکز میکند و نه بر انگیزه آن. یک اتفاق را تحقق میبخشد و در سایهاش، موقعیتهایی متوالی بر پرده نقش میبندد؛ اتفاقی که به مرگ منجر میشود و مولود عصبیتی آنی است، ناشی از تحقیری دایمی. در نبود پیرنگی پر آب و تاب، موقعیتهایی مبتنی بر تقابل شکل میدهد تا بر تفاوت تاکید ورزد و عرصهای را، فراتر از داستانک نحیفش، در نوردد.
کاوه مظاهری، در «بوتاکس»، تقابل دو خواهر، اکرم (سوسنپرور) و آذر (مهدخت مولایی) را در مرکز این موقعیتها قرار میدهد. او در همان آغاز، دلیلی برای این تقابل میتراشد؛ دلیلی ساده که شاید نیازی آنچنانی به تحلیلهای گوناگون روانشناختی نداشته باشد. اکرم اویی است که جامعه غیرطبیعیاش میپندارد و آذر آن دیگری است که در مقام عضوی طبیعی از جامعه زیست میکند. پس در نگاه اول، به نظر میرسد اکرم اویی است که مسبب مرگ است و آذر آن دیگری است که باید مرده را به دوش بکشد. اکرم آنچه را که به انجام رسانده، از یاد میبرد و آذر آنچه او کرده است را به یاد میآورد. اما پس از آن، مظاهری در جهتی خلاف الگویی مرسوم حرکت میکند. اگر اکرم، در خیال، برادر مقتولش را بر سر کوی و برزن میبیند، آذر در اختفای جنازه میکوشد. گویی کار خواهر کوچکتر همین مخفی کردن است. او همانگونه که مرد مجروح را، جسد بیجان را، ارتباط با بدکاران را، کشت رستنیهای غیرقانونی را، طرح قاچاق مواد افیونی را مخفی میکند، عمری خواهر بزرگتر و کمحواسش را در کنجی پنهان کرده است؛ کنجی که به عنوان حریمی شخصی، خانه نامیده میشود. با این وجود، در عرصه عمومی نیز کار او همان مخفی کردن است. تزریق بوتاکس، به زیر هر مقدار کذب در باب وجوه تاریخی و افسانهای که پنهان شود، باز برای مخفی کردن است؛ برای پنهان نمودن چهره واقعی آدمیانی که در جامعه زندگی میکنند. پس تقابل دو خواهر از جنسی دیگر است: اویی که غیرطبیعی محسوب میشود، در هر لحظه، در مرز نامرئی واقعیت و خیال، آنچه را که حقیقت میداند، میگوید و آن دیگری که طبیعی خوانده میشود، هر دروغ و مفسدهای را زیر نقابی که بر چهره دارد، پنهان میکند. این تقابلهای دوتایی، به شکلی مداوم، باورهایی رایج را به چالش میکشند و تفاوت دنیاهایی موازی را برجسته میکنند؛ تفاوتهایی که در جامعهای، با زیستی دوگانه در خلوت خانه و سطح جامعه، ناگزیر به نظر میرسد. تفاوت دنیای واقع و آنچه بر صفحه تلویزیون دیده میشود، به نحوی آشکار، این تقابل را نمایان میکند. این تضاد در موقعیتهایی مشدد میشود که اکرم در برابر جامعه بیرونی قرار میگیرد: رویارویی او با مشتریان آذر و سوال از ایشان که آیا «مهندس قارچ» را میشناسند (در مقام تنها موقعیت طنزآلود موفق فیلم)، درخواست کمک برای نبش قبر اسباب و اثاثش از زیر خاک، حملهاش به زنی در بازار، حضورش در ماشین پلیس و… هستند که این قیاس را اجتنابناپذیر میکنند.
با این وجود، «بوتاکس» بیش از آنکه اشتیاق به خلق موقعیتهایی متعدد داشته باشد، میکوشد در هر لحظه، با درنگ و تامل، ظرافتهای رفتاری و جزییات دیداری را مشاهده کند. اگر در سادهبینانهترین وجوه، ظاهر، صدا و نحوه گفتار دو خواهر از همان لحظه نخست، خودنمایی میکنند، در لحظاتی، تفاوت دو دنیای موازی آنان، با قوت و قدرت، پدیدار میشود. لحظهای که بیتردید، به بهترین شکل، این نکته را آشکار میکند، به تمهیدی دیداری توسل میجوید که در سینمای ایران هم، پیش از این، در آثار کارگردانانی چون پرویز شهبازی و اصغر فرهادی به کار بسته شده است، اما مظاهری این تمهید را به خلاقترین شکل ممکن، در مقام عملگری بدیع و متفاوت، در متن فیلم خود میگنجاند و آنچه میکند، هیچ رنگی از تقلید نمیپذیرد. در نمایی که به واسطه حضور در دو اتاق در باز، در کنار هم، شاهد حضور دو شخصیت در فضاهایی متفاوت هستیم، در زمانی که اکرم، گویی غرق در عوالم خویش، جوراب از پا در میآورد و آذر به سراغ مرد مجروحی که پنهان کرده بود میرود و با جسد او روبهرو میشود، بحث از واکنش دو شخصیت به یک موقعیت در میان نیست، بل نمایش دنیایی خیالین و دنیایی واقعی روبهروی هم نشان میدهد که آیینه در جامعه امروزی چه غماز است. این تضاد دیداری، پیش از این، در لحظه سقوط مرد از پشت بام روی میدهد و باز در نمایش دو خواهری که هریک در دنیایی خاص خود وجود دارند. صد البته، این تضاد دیداری، تنها به موقعیتهای مرتبط با دو خواهر منحصر نمیشود که حتی تباین رنگ ماشین در مناظر برفی، باز حسی از این تک افتادگی و وجود عنصری غیرطبیعی را در دل طبیعت به بیننده القا میکند. در کنار تمام نقاط قوتی که در موقعیتپردازی، تصویرسازی و پرهیز از نقالی در بسط دنیاهایی موازی به چشم میخورد، «بوتاکس» ایدههایی همچون موضوع مهاجرت هم دارد که ملتهب و روزآمد به نظر میرسند، اما به دلیل آنکه نه در ساختار روایی و نه در ساختار دیداری جایی نمییابند، در بند دیالوگ و موقعیتهایی عاری از خلاقیت میمانند و به هیچ رو، کارآمد نیستند.
منبع: روزنامه اعتماد/ کامیار محسنین
انتهای پیام/
There are no comments yet