عدم پیوستگی واضح (در روایت) در «تصور» حس عدم انسجام اختیاری میدهد و میتوان این فیلم را یک عاشقانه مردد نامید.
فیلم در شب آغاز می شود. راننده تاکسی (صدیقیان) زن (حاتمی) را که به تازگی تشریفات پراکندن خاکستر برادر متوفی خود را انجام داده، سوار میکند. آنها در مورد زندگی و روابط خود شروع به صحبت می کنند، که الگویی را برای ادامه فیلم «تصور» تعیین میکند. زن بارها و بارها سوار تاکسی مرد می شود و به مرد از اتفاقات زندگی خود خبر میدهد. مدت زمان بین رویاروییهای دو شخصیت اصلی هرگز مشخص نمیشود. همچنین مشخص نیست که آنها بیشتر از این تاکسیسواریها چقدر در مورد یکدیگر میدانند – یا حتی نام همدیگر را میدانند.
بهراد در اولین فیلم بلند خود بسیاری از سؤالات را بیپاسخ میگذارد و شرایط را به گونهای فراهم میکند تا رویدادهای دیرهنگامِ شب حس و حال فیلم را القا کنند. در واقع، لحنی رؤیایی در روند اجرای سکانسها وجود دارد که این حس متبادر میشود که برخی (یا شاید، بسیاری از) آنچه ما در حال تماشای آن هستیم واقعاً اتفاق نمیافتند. چند سکانس فانتزی آشکار بر این ویژگی صحه میگذارد، اما در بخشهای دیگر بهراد عامدانه از قراردادهای روایی متداول که به جهتدهی تماشاگر در داستان کمک میکند، دوری میگزیند. در یک برخورد، زن بخشی از گروهی موسیقی است که دوباره دور هم جمع شدند. در برخورد دیگر، او به فرودگاه میرود تا برای مسابقه تیراندازی با کمان اعزام شود. یک بار، او داماد را شب عروسی رها میکند. دفعه بعد، او با ترس از بارداری روبهرو است. این عدم پیوستگی واضح (در روایت)، هرگز توسط شخصیتها یا فیلمساز تأیید نمیشود، که به این فیلم مینیمال، حس عدم انسجام اختیاری میدهد.
بهراد در مصاحبههایش در مورد آنچه قرار است در «تصور» اتفاق بیفتد صحبت کرده است، اما به مخاطبان توصیه میشود از این توضیحات اجتناب کنند، زیرا چیزی که در مورد اثر او جذاب است، فرصتی است که خودتان پاسخ سؤالات را پیدا کنید. دو بازیگر نقش اصلی با ایفای ملموس شخصیتهایشان به پیریزی روایتهای منطقگریز کمک میکنند.
حاتمی سودازدگی زیرپوستی را به نقشآفرینی خود میآورد، زنی که پشت تاکسی همیشه دور از دسترس راننده تاکسی (صدیقیان) است، رانندهای که به حرفهای او گوش میدهد و بازخورد دارد و هرگز به طور کامل با دنیای زن ارتباط برقرار نمیکند. میتوانید «تصور» را یک عاشقانه مردد بنامید، با این تفاوت که حتی چنین توصیفی فرضیاتی درباره این تعاملات ایجاد میکند، تعاملاتی که تقریباً همه در داخل تاکسی اتفاق میافتند. دو غریبه در تهران ماشینسواری میکنند، [و] چهرههایشان با چراغهای خیابان روشن میشود.
«تصور» مطابق با ماهیت تجربی و ۷۸ دقیقه زمان آن، چیزی بیش از یک افسوس ملایم نیست – بالا انداختن شانه از فرط ناامیدی درباره عدم امکانِ یافتن جفتِ خود.
اولین فیلم بلند بهراد تماماً فضاسازی است و ماهیت تکراری روایت میتواند صبر و شکیبایی تماشاگر را بسنجد و مقدار کمی از شکیبایی تماشاگر برای درک داستان باقی بگذارد. اما فیلم به عنوان تلاشی برای تجسم برخوردهای تصادفی و روح ناامیدکننده ماجراجوییهای شبانه، به اندازه کافی لذتهای زودگذر را ارائه میدهد – «تصور» یک سواری بهیادماندنی است، حتی اگر بهراد در طول مسیر هیچ علامتی ارائه نکند.
تیم گریرسون/اسکرین دیلی
ترجمه:ارغوان اشتری/ دنیای تصویر آنلاین
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است