«لامینور» بهعنوان جدیدترین فیلم داریوش مهرجویی، نهتنها مانند فیلمهای قبلی سازندهاش جریانسازی نمیکند، بلکه از نظر بسیاری یک سقوط تمامعیار است.
«لامینور»… قرار است حکایت عشق و دغدغههای داریوش مهرجویی درباره موسیقی باشد. فیلمی یادآور «سنتوری» که به نظر میرسد عملاً همان فیلمی است که مهرجویی سالیان سال تحت عنوان «سنتوری ۲» به دنبال ساختش بود که البته در زمان خود به جایی نرسید، جز به همت رضا درمیشیان که آستین بالا زد و جدیدترین ساخته داریوش مهرجویی را روی ریل انداخت.
«لامینور» درباره دختری است علاقهمند به موسیقی که میخواهد کنسرت برگزار کند. فیلم با روایت داستان گذشته این دختر آغاز میشود که نقشش را پردیس احمدیه بازی کرده است. او در این فیلم تعریف میکند که چقدر با جدیت به دنبال موسیقی و برگزاری کنسرت موسیقی است و چگونه نامزد تحمیلی و پدر بازاریاش (مهرداد صدیقیان و سیامک انصاری) با عشق و اشتیاق او به موسیقی و نوازندگی مخالفت میکنند. این چالش بزرگ شخصیت اصلی «لامینور» است. مانعی که قطعاً قرار است در روند رخدادهای فیلم از پیش پای دختر کنار رود. مشکل فیلم هم اما همینجاست.
وقتی در فیلمی قرار است مخاطب شاهد کنار رفتن تدریجی موانع از پیش پای قهرمان باشد، نیاز است که آن موانع و بزرگیشان به تماشاگر شناسانده شوند. این یعنی که در فیلمی مثل «لامینور» شخصیتهای دیگر – و ظاهراً منفی – تقریباً به اندازه خود پردیس احمدیه برای تماشاگر اهمیت دارند. «لامینور» اما در نمایش این موانع و شخصیتها مشکل دارد. در واقع شخصیتهای این فیلم برای تماشاگر قابل باور نیستند و همین مسأله باعث میشود چالش اصلی قهرمان هم برای او باورپذیر نباشد. مثلاً پدر با بازی سیامک انصاری که دقیقاً تکرار کلیشه پدر ظاهراً مذهبی سنتی فیلمهایی از جنس همین «لامینور» است، نهتنها هیچگاه در فیلم شخصیت نمیشود که حتی از نظر نمادین هم جایگاه منطقیاش را نمایندگی نمیکند و در فیلم لابهلای سنت و مدرنیته سرگردان است. نکته مهمتر این است که این سرگردانی را در مورد دختر هم میبینیم و همین مسأله باعث میشود مسأله اصلی فیلم برای تماشاگر جا نیفتد. به خصوص که موجودیت عظیم موسیقی هم در فیلم جا نیفتاده و این مایه که قرار بوده مهمترین عنصر فیلم به شمار آید، گم است و دغدغه تماشاگر نمیشود!
نتیجه اینکه «لامینور» بهعنوان جدیدترین فیلم داریوش مهرجویی که با هر متر و معیاری بخش مهمی از تاریخ سینمای روشنفکری ایران محسوب میشود، نهتنها مانند فیلمهای قبلی سازندهاش جریانسازی نمیکند، بلکه از نظر بسیاری یک سقوط تمامعیار است. سقوط فیلمسازی که در فیلم آخرش تنها و تنها برای بیان یک دغدغه پشت دوربین رفته، اما در اجرا نهتنها در ارائه و انتقال دغدغهاش موفق نبوده که حتی میتوان گفت آن را لوث هم کرده است.
منبع: روزنامه شهروند
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است