«پوست» در تعبیری هنرمندانه و تو در تو، ایهام دلپذیری ارائه میدهد از جهانِ آینهگونِ ما؛ جهانی که عملکرد و رفتارهایمان را در بازتابی غیرقابل پیشبینی به سمتمان منعکس میکند.
«آنا حقی، تانری حقی…» (حق مادر با حق خدا یکی است…)
این تک جملهی خارقالعاده بارها و بارها در لابهلای داستانهای کتاب ددهقورقوت که مجموعهای است از افسانهها و اسطورهها و به نوعی شاهنامه (خاننامه) منظوم به زبان ترکی، تکرار شده. بیگمان اگر چنین جملهی منصفانه و پُرمغزی جزء خاستگاههای یک فرهنگ، قاموس و قومیت باشد جای ستایش و تمجید دارد.
از سوی دیگر در همین گنجینهی فولکلوریکِ باقیمانده از دوران کهن، تعریفی تقریبی از ماهیت و کاراکتر خودِ این پیر فرزانه داده شده، مثلاً «دده قورقوت از اولیاء بود و دعایش مستجاب میشد…» یا «دده قورقوت مشکل قوم را حل میکرد. هر امری پیش میآمد تا با دده قورقوت در میان نمینهادند بر آن اقدام نمیکردند. هر آنچه میفرمود میپذیرفتند و سخن او را آخرین کلام میگرفتند.» و جایی دیگر «به خاطر احترام به قوپوز دده قورقوت به تو حمله نمیکنم. اگر آن قوپوز در دستانت نبود تو را به دو نیم میکردم.» (قوپوز آلت موسیقی که عاشیقان ترک در منطقهی آذربایجان مینوازند.) که اینها نیز تا حدودی میزان احترام به این افراد -یعنی عاشیقها- را در معرفت تُرک زبانان و در منطقهی آذربایجان نشان میدهد و تاثیر و اعجاز موسیقی را در نفوذ سخن به دل و جان مخاطب خاطرنشان میکند.
و اما فیلم سینمایی «پوست» (دَری)، اثری نوظهور، بدیع و مبتکرانه است که به شکلی شگفتآور و مدرن، مفاهیم فوق و بسیاری دیگر از پِندارهها و دریافتههای کهنه و نو در فرهنگِ این اقلیم از سرزمین ما -و حتی برخی کهنالگوهای دیگر را- به روز و بومی کرده و درون یک داستان اگزوتیک و تا به اکنون گفته نشده -و دیده نشده- بیان میکند. احترام به مادر را میستاید و در عین حال اذعان دارد که باید در مقابل تفکر پوسیده و اشتباه ایستادگی کرد. و جالب که این پیغامهای ضروری و بایسته برای گفته شدن را در قالبی سنتی از زبان عاشیق، شیرین و دلنشین یادآوری میکند.
عاشیق، همآهنگ با نواختن ساز خوشنوای خود داستانی عاشقانه را بازگو میکند. (سئوگی نقیلی) عاشقانهای میان آراز و مارال. سوی دیگر مادر است که در جایجای داستان حضور و وجودش اهمیت دارد. او حسادت و رشکی عیان به این عشق بروز میدهد و آنجا ناگواری بیشتر میشود و قصه بغرنجتر میشود که مادر باورهای نابهجای از گذشته آمدهاش را که اهم این عقاید و گمانها خرافی و کهنهاند وارد ماجرا میکند؛ مثل مددگیری او از اورادِ باطل و سحر و جادو یا اعتقادِ راسخش به حضور اجنه و امثالهم.
«فرافکنی: خوی و خصلتهای خود را ناآگاهانه به دیگران نسبت دادن، تعارضها و ستیزهای درونی خود را به دنیای خارج نسبت دادن.» (فرهنگ فارسی معین)
فیلم به شکل درخشانی مسالهی «فرافکنی» را مستور در داستانی فولکلوریک بیان میکند. و آنچه ریشهی دیرینهای در رفتارهایی چون کنشها و واکنشهای مادر دارد را در متن و فرامتن بروز میدهد؛ مبتذل و دمدستی یا صرفاً برای ترساندن جماعت یا رقص و آواز و ادا و اطوارهای بیمزه یا حتی حرفهای پرطمطراق و سانتیمانتالیزمِ کلیشهای سراغ ماجرا نمیرود و اتفاقاً با ایدهپردازی درست و ساخت و پرداخت حسابشده و مدلل روایتش را نقل میکند؛ افرادی با ذهنیات شبیه مادرِ این فیلم که تلاش میکنند برای اشتباهات، تفکرات غلط و بداقبالیهای ناشی از جهالتشان تحت تاثیر یقینی کور، سرمنشاءای موهوم و غیرواقعی بیابند و انگار تمام بدکردهها، قصور، خوی و خصلتهای نادرستِ خویش را -اصولاً ناآگاهانه- به دیگران نسبت میدهند و خود را و عملکردشان را در ادبار و شوربختی که بر سرشان میآید نادیده میگیرند، در این فیلم با دقت و موشکافانه مورد نقد قرار میگیرند. (در این فیلم دیگران اجنه هستند، مردم شهر یا کشور دیگری نیستند!)
«بر اساس نظریهٔ فروید، پسران در آغاز مادرشان را موضوع عشق میدانند؛ ولی کمکم ، پی میبرند که او مسئلهی عشق پدرشان هم هست؛ به این ترتیب، پدر در تصاحب مادر، به رقیب پسر، بدل میشود. پس، پسر با چشمپوشی از مادر بهعنوان مسئلهی عشق، و همانندسازی خود با پدر، از این تنگنا میرهد. وی به جبران چشمپوشی از مادر، در آینده، قادر خواهد بود که زنان دیگر را در مقام موضوع عشق برگزیند.
عقده اُدیپ اصطلاحی است که نخستین بار فروید آنرا مطرح کرد…»
موضوع ذکر شده به اشکال و عناوین مختلف در علوم و معارف گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گرفته، در ادبیات و هنر هم التفاتات زیادی به این نظریه شده است؛ اینجا در فیلم «پوست» هم این قضیه در قصه دخیل میشود منتها قصهگوها -برادران ارک- اندیشمندانه این امر را درون داستانی مردمی و فولکلوریک قرار میدهند و با پیوند حکایتی از سرزمین مادری، با فضاسازی وهمانگیز، تصاویر آشکار در پسزمینههای تار، مهآلود و خیالگونه درون طبیعتی سرد و ناپویا ولی واقعی و قابل فهم، در کنار موسیقی افسونکننده اما موجز، وابستگیِ افراطی و گزاف مادر و پسر به یکدیگر را مورد تشکیک قرار میدهند.
البته بیش از هر اسطورهی دیگری، کهنالگوی «پارسیفال» در این فیلم به ذهن تماشگرِ علاقهمند به قصهها و افسانههای کهن متبادر میشود؛ هر چند اسطورهی پارسیفال، حکایتی غیربومی و اساساً غربی است ولیکن به خاطر اشاره به ماجرای مقاومتِ مادر در مقابل کنده شدن بندهای وابستگیِ فرزند و استفاده از نماد پوشش و پوست که اساساً از نام فیلم هم برمیآید، تشابه و همگونی بیشتری با این اسطوره میتوان در آن یافت. برای روشن شدن مطلب به بخشی از کتاب «عقدهی مادر و روابط زن و مرد» اثر رابرت جانسون اشاره میشود: «…وقتی پارسیفال اعلام میکند که میخواهد خانه را ترک کند و به دنیای بیرون برود و مانند پدرش شوالیه شود، مادر یک لباس یکسرهی خانگی برای او میدوزد. این لباسِ یک تکه در شکل نمادین و اسطورهایاش همان «عقدهی مادر پارسیفال» است. هر مرد جوان با این عقدهی مادر که به دورش پیچیده شده از خانه بیرون میرود و تا وقتی که این لباس را به تن دارد در تعامل با جهان شکست خواهد خورد.
این عقده با مادرِ واقعیِ او مرتبط نیست هرچند مادری که از گوشت و پوست و خون درست شده اگر بخواهد پسر را برای خودش نگه دارد یعنی مادری که مُسخر کهنالگوی مادر باشد میتواند بذر شکست را در درون او قرار دهد یا برعکس مادر آگاه میتواند آزادی و شهامت مرد شدن را به او ببخشد. اگر پسر این لباس حمایتکننده را به مثابهی ابزار سازگاریاش با جهان تلقی کند درواقع به عقدهی مادر خود پناه برده است و با مردانگی خود بیگانه خواهد شد…»
«پوست» در تعبیری هنرمندانه و تو در تو، ایهام دلپذیری ارائه میدهد از جهانِ آینهگونِ ما؛ جهانی که عملکرد و رفتارهایمان را در بازتابی غیرقابل پیشبینی به سمتمان منعکس میکند و درون این معنا از ترسها و بیمها، کینهها و بدسگالیها، دروغها و ناراستیها و از طرف دیگر نکات مثبت و روشنی چون توجه و اقرار به نیروی جلیل و خطیر دین -که در مفاهیمی مثل عزاداری و شبیهخوانی برای امام حسین(ع) در فیلم نمایش داده شده- یا سر زدن به مفاهیمی چون «معجزهی عشق» و قدرت والای آن حکایت میکند.
«پوست» پیغامها و مضامین زیادی را در خود پرورده که بعضی روشناند و آشکار و اتفاقاً بسیاری هم پنهان و محجوب و مستور؛ یکی از پیامهای امیدبخش و قابل ستایش اثر که کمی پیدا و بیشتر نهان میتوان آن را ادراک کرد این اندیشهی راستین و حقبینانه است که تفکر غلط و اشتباه هر چند قدیمی و کهنه و جاافتاده باشد شایستهی گرامیداشت و تکریم و تجلیل نیست و معقول و روا هم نیست که بر ماندگاری آن اصرار ورزیم، اتفاقاً آنجا که لازم است باید به پا خیزیم و در مقابل فرسودگی و ناصوابی یک تفکر بایستیم و تلاش کنیم برای جلوگیری از تسلسل و تداوم آن.
و اینچنین است که پوست با یک پایانبندی واقعبینانه و نه صرفاً خوشبینانه تصویرگر این ماجراست که در عین سختی و دشواری و با احترام و تکریم، شدنی است نسل نوتر در مسیری قدم بردارد که -لااقل تا حدی- گمراهیها و لغزشهای نسل قبل را رفع و رجوع کند و ذهنیات و اندیشههای قدیمی را سامان ببخشد.
فیلم از زبانِ پیری خوش سخن برای ما نقل میکند که حق مادری والاست اما از سوی دیگر گوشزد میکند که در مقابل تفکر باطل هر چند از سوی والدین و آبا و اجداد رسیده باشد، باید ایستاد و این پیام را آنقدر جذاب و دیدنی به ما میرساند که هیجان و لذت تماشای پوست (دَری) ممتد و طولانی در دلمان میپاید.
منبع: نماوامگ/ ندا قوسی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است