• کد خبر: 3427
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:24 اردیبهشت 1401 ساعت: 09:45

«افسون»؛ خودت را بپذیر

فیلم افسون به سراغ رگه‌های درونی انسانی، صلح با خود و پذیرش آنچه که هستیم رفته است.


یکی از مهم‌ترین رگه‌های همیشگی داستان‌های دیزنی، که غالبا در انیمیشن‌های این استودیو قابل ردیابی است، مسئله انسجام خانوادگی و البته اهمیت و محوریت قدرت فردی برای سربرآوردن از دل خاکسترهای خود است. در واقع یافتن هویت و چفت شدن با واقعیت، در کنار نادیده نگرفتن ویژگی‌ها و توانایی‌های فردی که در دل همکاری و همراهی گروهی حاصل می‌شود، به‌عنوان خط اصلی داستان‌های دیزنی و اصلی همیشگی همچنان برقرار است؛ اثبات این مدعا را می‌توان انیمیشن افسون دانست.

چرا که تمام این ویژگی‌ها را در خود جای داده است. انیمیشن افسون را می‌توان و باید موفق‌ترین انیمیشن سال دانست. اثری که به طور مشترک توسط «بایرون هاوارد» و «جرد بوش» کارگردانی شده است. اما چرا موفق‌ترین پویانمایی سال؟ به این دلیل که توانسته جوایز بهترین انیمیشن اسکار، گلدن گلوب، بفتا و… چندین و چند جایزه معتبر سال از آن خود کند. پس دست‍کم به‌عنوان موفق‌ترین انیمیشن جریان اصلی و پرمخاطب سال موفق بوده است. اما اهمیت این اثر جایی دو چندان می‌شود که نام دو کارگردان آن را در نظر داشته باشیم.

«بایرون هاوارد» به‌عنوان یکی از موفق‌ترین کارگردانان و نویسندگان یک دهه اخیر کمپانی دیزنی می‌شناسیم، کسی که کارگردانی آثاری همچون Bolt، انیمیشن گیسو کمند و انیمیشن زوتوپیا را در کارنامه دارد. از دیگر سو باید به «جرد بوش» اشاره کرد که نویسندگی و کارگردانی مشترک انیمیشن «زوتوپیا» در سال (۲۰۱۶) را بر عهده داشته و همچنین نامش به‌عنوان نویسنده انیمیشن موآنا (۲۰۱۶) و چندین چند انیمیشن مهم دیگر ثبت شده است.

اما از منظر طراحی شخصیت و فیلمنامه، انیمیشن افسون بر محور یک جادوی خانوادگی و خانه‌ای که محور برقرار ماندن این جادوست بنا شده است. جادویی که در حال زوال و نابودی است و حالا یک دختر قهرمان (از جنس دختران قهرمان همیشگی دیزنی) باید دست به کار شود، بلکه بتواند گره از کار داستان باز کند. به سیاق بسیاری از دیگر آثار انیمیشنی مطرح سینمای جهان و به طور خاص هالیوود، این اثر هم بر پایه روایت یک داستان فانتزی و تخیلی سرخوش و پر فراز و فرود با بهره‌گیری از رگه‌های جذاب سینمای موزیکال، در زیر متن سراغ یک مفهوم انسانی و هویت‌ساز رفته است.

«میرابل» تنها عضو خانواده کلمبیایی «ماریگال» است که از قدری جادویی و فرا انسانی برخوردار نیست. در اثر همین ویژگی هم او را وصله ناجور خانواده می‌دانند. چرا که «آلما» بزرگ خانواده طی فرایندهایی حدس می‌زند که این دخترک باعث و بانی از بین رفتن قدرت جادویی خانواده خواهد شد. استخوان‌بندی داستان در دل همین تعارضات نهفته است. یکی اینکه در دل خانواده‌ای به ظاهره منسجم یک وصله ناجور پیدا شده است. پس نظم موجود در حال به هم خوردن است و داستان باید این بی‌نظمی و بحران را طی فرایندی به نقطه امن و آرامش و ثبات ثانویه برساند (بازشناخت). دیگری این سوال محوری که قدرت از آن کیست؟ کسی که توانایی‌های فرا انسانی دارد؟ یا کسی که بر محوریت قدرتمندترین ویژگی انسانی یعنی عشق و تعهد دست به کار می‌شود؟ این دو رگه اصلی دو قطبی‌های داستانی که منجر به ایجاد گره و پیشرفت داستان می‌شود را رهبری می‌کنند.

طبیعتا با بررسی جریان داستان‌پردازی در انیمیشن‌های جریان اصلی در طول چند دهه اخیر می‌توان به پاسخ این سوالات رسید. انیمیشن افسون خارج از جریان اصلی حرکت نمی‌کند و بر مبنای اصل همیشگی و انسانی محور داستان‌هایی از این دست جانب انسانیت خالص، ویژگی‌های جامعه‌سازی مثل خانواده و عشق را می‌گیرد. مهم‌ترین نکته برای رسیدن به این مقصد هم اشاره به این اصل است که «ترس برادر مرگ است». با این توضیح که خانواده مادریگال از ترس نابودی قدرت‌های فراطبیعی‌شان و البته مهم‌تر از آن ترس از اینکه در چشم اهالی شهر چگونه دیده خواهند شد، به شکلی ناخواسته خودشان باعث و بانی به خطر افتادن قدرت خانواده شده‌اند.

اصل ماجرا این است که ترس مادربزرگ از نابودی خانواده و بی‌نقص نبودن شمایل‌شان در نگاه اهالی شهر، خود منجر به ترک خوردن خانه (به شکلی نمادین) و فراهم آمدن مقدمات نابودی خانه و خانواده شده است. خانه‌ای که با ضرب و زور مدیریت دیکتاتورمآبانه مادربزرگ زیبا به نظر می‌رسد، اما از درون در حال پوسیدن است، توسط دختری که رگه‌های عشق و سرزندگی در او زنده است، نجات داده می‌شود. در واقع دخترک در قدم نخست برای اثبات توانایی‌های خودش به مادربزرگ و خانواده پای در مسیری ناشناخته می‌گذارد، اما در دل این مسیر دچار تحول می‌شود و همین تغییر در نگاه باعث نوسازی خانه، خانواده و یافتن قدرت اصلی یعنی عشق و همراهی می‌گردد.

نکته ظریفی در داستان این اثر جاری است و آن پذیرش خود به‌عنوان کلیتی از نقاط مثبت و منفی، کلیتی از توانایی‌ها و نواقص که اگر به جای تلاش برای بی‌نقص بودن که راه به جایی جز نابودی نمی‌برد، تلاش برای بهترین خودمان بودن و پذیرش آنچه که هستیم را پیشه کنیم، در نهایت بهترین اتفاق‌ها را پیش رو خواهیم دید. فیلم حرکتی است در جهت جریان جهانی بهترین و بی‌نقص بودن (پرفکت بودن) که توسط رسانه‌ها و در دل تبلیغات به شکلی شبانه‌روزی به مخاطب تحمیل می‌شود. فیلم افسون سراغ رگه‌های درونی انسانی، صلح با خود، سراغ توانایی‌ها رفتن و نترسیدن از جست‌وجو و تغییر رفته است. ماجرای انیمیشن افسون آن است که هریک از ما انسان ها افسون خودمان را داریم و این است که ما را منحصربه‌فرد کرده است.

افسون جایی بیرون از روح و روان ما نیست. کافی است به جای تلاش برای جلب نظر و تایید افراد و اجتماع، سراغ خودمان برویم و در مسیر کشف خودمان، افسون خاص خودمان را هم پیدا کنیم. در این مسیر است که ترس به‌عنوان عامل مزاحم کنار می‌رود و همه همانی می‌شویم که هستیم و در نهایت می‌توانیم در کنار هم، بهترین‌های خودمان را نمایان کنیم. در این مسیر است که «برونو»‌ها به جای انزوا پیشه کردن و شماتت خودشان، درک درستی از توانایی‌هایشان می‌یابند، «ایزابل» ها به جای تلاش برای ارائه نمایش بی‌نقصی از خودشان، به واسطه درک درستی از خودشان بیش از پیش می‌درخشند و «آلما» ها به جای کنترل‌گری ناشی از ترس زوال، تن به تازگی می‌دهند و زاویه دید و نگاهشان واقعی تر می‌شود و… البته «میرابل»ها به خودشکوفایی می‌رسند.

منبع: فیلیموشات/

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید