فیلم صحنه زنی از ابتدا تا انتها در حال حرکت در عرض برای نمایش خشونت و سنگدلی است، این اصل اما در تضاد با مضمون تک خطی و گمشده در بطن فیلم است که سخن از انسانیت میگوید.
نکته اساسی در مورد فیلم صحنه زنی که تلاشی درخور توجه کرده تا جنسی از تنوع بصری و شکلی را در سینمای به شدت تخت ایران رقم بزند این است که آیا صرف چرخش نهایی در داستان و ایجاد یک توئیست (اگر بتوان رخداد نهایی را توئیست نامید)، میتوان تماشاگر را قانع کرد که همه چیز آنطور رقم خورده که فیلم میگوید؟
نقش مقدمه چینی و ترسیم لایه لایه ابعاد شخصیتهای اصلی فیلم چه نقشی در باورپذیر بودن یا نبودن چرخش نهایی در فیلمنامه دارد؟ آیا میتوان بیشترین دلبستگی را صرف کارگردانی و نگارش صحنههای باجگیری و درگیری کرد و از بکاستوری و پیشینه شخصیتها و ارائه اطلاعات در مورد پیچیدگیهای شخصیتی آنها غافل شد و در نهایت انتظار داشت مخاطب به جای صحنههای زد و خورد، حواش را معطوف به تحولات درونی شخصیتها و مضامین مورد نظر فیلمنامه کند و در نهایت کاتارسیس رقم بخورد؟
پاسخ قطعا منفی است. همین این پاسخ منفی باعث شده فیلم صحنه زنی به چیزی بیش از یک اثر سرگرم کننده برای علاقهمندان این جنس از سینما که در سالهای اخیر و بعد از سعید روستایی، روی بورس آمده است، تبدیل نشود. فیلم موفق نشده از ترسیم درونی دوقطبی سبزواری (با بازی مجید صالحی) و اسد (با بازی بهرام افشاری) برآید و کار به درونیات آنها نکشیده که چرخش موقعیتی آنها در فیلم منطقی و منطبق بر روابط علی و معلولی خود فیلم باشد.
پس این رودست زدن صرفا تمهیدی شده برای فیلمنامهنویس که سروته داستان را هم بیاورد و توجیهی پیدا کند برای اینکه مخاطب یک «خب که چی» بزرگ در انتهای فیلم نگوید. این نقص بر فرآیند انتقال معنای کلی فیلم هم اثر گذاشته است. مسئله اصلی در فیلم صحنهزنی که زیر حجم غلیظ عصبیتهای موجود در فیلم مدفون شده، مسئله کار درست و کار غلط است. محور کلی فیلم که در نهایت هم پاسخ دقیقی برای آن مطرح نمیشود، این است که برای رسیدن به یک هدف خوب آیا میتوان هر کار غلطی را انجام داد؟ آیا صرف داشتن وجوه انسانی محدود میتوان شخصیتی دوستداشتنی خلق کرد؟
اسد (بهرام افشاری) هیبتی ترسناک و خشن دارد اما در بطن این ظاهر عصبی و بیرحم یک هدف لطیف را دنبال میکند و آن چیزی نیست جز دیدن دوباره دخترش که از کشور خارج شده است. تمام بیرحمیهایی هم که به خرج میدهد با هدف ساختن شرایطی است که دخترش در آن زندگی بهتری را تجربه کند. اما فیلم هیچ پاسخ شفافی برای این دوگانگی ارائه نمیکند. مشخص نمیشود که تمام رفتارهای غیر قابل دفاع «اسد»، «سبزواری» و دیگران برای پول درآوردن از راه اجیر کردن افراد برای صحنهزنی و دریافت پول بیمه که طبیعتا اخلاقی و مورد تایید هیچکس نیست، در کجای فیلم باید منجر به تقاص پس دادن شود.
شاید این گزاره مطرح شود که اسد به سبک خودش تقاص پس میدهد. اما اگر این اصل را هم بپذیریم این سوال مطرح میشود که داراییهایی که از راه غیراخلاقی حاصل شده چگونه میتواند بهعنوان یک میراث مطهر و در راستای ادای دین به دختری که بزرگ شدنش را ندیده به کار آید. همه سوالها در پایان تماشای فیلم مطرح است و شاید تنها یک رگه نه چندان شفاف در فیلم وجود داشته باشد که توان پاسخ به این ابهامات را داشته باشد و آن این دیالوگ در بیمارستان است که خانم به «لیلا» (با بازی مهتاب کرامتی) پس از معاینه زن صحنهزن در حال تمارض برای دریافت حق بیمه بیشتر میگوید که «نمی دونم بین سوگند پزشکیم و درک کردن حال اینا (صحنهزنهای نیازمند) کدومو انتخاب کنم».
اما این تک دیالوگ به خط سیر اصلی اثر بدل میشود؟ آیا اشارات گهگاهی به رگههای انسانی اسد میتواند کار به کاتارسیس نهایی برای تماشاگر ختم کند؟ پاسخ منفی است.
فیلم صحنه زنی علیرغم اینکه در ظاهر تلاش میکند جریان آسیبزای ورود اسد به جهان تبهکاری را ترسیم کند و تا حدی به آسیبشناسی جریانات اجتماعیای بپردازد که منجر به باز تولید بزه میشود و نقش «سبزواری» هایی که از نیازهای افراد بهرهجویی میکنند و از آنها در جهت منافع شومشان استفاده میکنند را، پر رنگ کند، عمده انرژیاش را صرف پرداختن به موقعیتهای خشن فیلم میکند و از ابتدا تا انتها در حال حرکت در عرض برای نمایش خشونت و سنگدلی است با این هدف مشخص که نظر مخاطب را جلب کند و حجم هیجانهای فیلم را بالا نگه دارد.
این اصل اما در تضاد با مضمون تک خطی و گمشده در بطن فیلم است که سخن از انسانیت میگوید و در جهت ایجاد درک و همدلی میان تماشاگر و شخصیتهای آسیب خورده فیلم مطرح شده است. اگر تلاشی پررنگتر برای ترسیم دنیای درونی شخصیتها و پرداخت عمیقتر تمایلات و احساساتشان در کار بود، اگر شخصیت «اسد» و دوگانگیهای درونیاش پررنگتر ترسیم میشد، اگر گذشته شخصیتها به شکلی متوازن در طول روایت تصویری صحنههای پر از عصبیت و خشم، برای مخاطب روایت میشد، اگر دو قطبی میان اسد و سبزواری رنگیتر و قوام یافتهتر پرداخت میشد و… مجبور نبودیم به چرحش و طغیان نهایی سبزواری دل خوش کنیم و به اجبار سر و ته تحول و دگردیسی شخصیت اسد را با یک نریشن نهایی خطاب به «لیلا» هم آورده شده تلقی نمیکردیم. در آن صورت تلاشهای کارگردان که به حق توان بالایی در ترسیم و اداره سکانسهای درگیری و خشونت ورزی دارد بیش از اینها به چشم میآمد. حتی بازی مبتنی بر تلاش «مجید صالحی» و «بهرام افشاری» بهتر از اینها دیده میشد و البته فیلم صحنه زنی اثری در خورتر لقب میگرفت.
منبع: فیلیموشات
انتهای پیام/
There are no comments yet