«اورسن ولز» مجنونِ بیمارِناکامِ سربه هوایی بود که با اجرای رادیویی واقعنما و خلاقانهاش از «جنگ دنیاها» کشوری را به هم ریخته بود.
وقتی اورسن ولز ۲۵ساله در حال ساخت اولین و بهترین فیلمش بود، نمی دانست دارد با همراهی و یاری گرگ تولندِ فیلمبردار و هرمن منکیهویچِ فیلمنامهنویس – که سهمی همپای او در خلق این شاهکار داشتند – یکی از بهترین آثار تاریخ سینما را میسازد. پیش از این، البته، اجرای رادیویی واقعنما و خلاقانهاش از «جنگ دنیاها» کشوری را به هم ریخته بود اما هنوز اینکه چگونه کمپانی معظمی چون RKO در آن زمان به جوانی بیستوچندساله وبدون سابقه فیلمسازی اعتماد میکند تا با قراردادی هنوز بینظیر در تاریخ سینما با «اختیار تام » و «کنترل خلاقانه کامل» فیلمش را بسازد، هنوز در پردهای از ابهام است.
وسواس بیمارگونه اما، تنها بخش کوچکی از کلکسیون بیماریهای ولز بود؛ بیماریهایی از دیفتری و سیاهسرفه و مالاریا گرفته تا آسم و کف پای صاف و تبعاتش، کمردرد و پادرد مزمن.
میگفتند بداخلاق، متفرعن، غیرقابلتحمل و بالاتر از همه «بودجهخوار» است ؛ موجودی مورد تنفر تهیهکنندگان و سرمایهگذارها و دلالها و همیشه لنگ بودجه و امکانات و گلهمند از طمع تهیهکنندهها ( روایت دست اول بهمن فرمانآرا از بازیهای ولزی شنیدنیست). اما نابغۀ خود ویرانگر، به رغم همه اینها، برایمان نیمدوجین اثر درخشان به جای گذاشته که در بالاترین رتبههای همۀ پانتئونها قرارمیگیرند، هرچند کمی آنسوتر چند پروژۀ ناکامل یا شکستخورده (دنکیشوت، تاجر ونیزی) و انبوهی فیلمنامه و طرح ساختهنشده خودنمایی میکنند که دیگر نه توان و حوصلهای برای ساختنشان داشت و نه دیگر کسی پول بیزبانش را دودستی تقدیمش میکرد تا جاهطلبیهایش را تکمیل کند. از جایی به بعد به خاطر یک مشت دلار در فیلم این و آن بازی میکرد یا با آن صدای قوی و پرطنین برای آگهیهای تجاری، نریشن میگفت.
اورسن ولز، این مجنونِ بیمارِناکامِ سربه هوا، سینمارفتن را اصلا دوست نداشت.
منبع: فیلم امروز/ مهران آرین
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است