بهرام رادان یکی از آن بازیگرانی است که در نقاطی از کارنامهاش بازیهای درخشانی وجود دارد که غیر قابل کتمان است اما درمجموع ایفای چندین نقش، کارنامه پردرخششی ندارد و گواه این ادعا، عدم تمجید منتقدان در سالهای اخیر از بازی او و همچنین عدم اقبال چشمگیر مخاطب به صرف حضور او در یک فیلم سینمایی است.
نگاهی به کارنامه بهرام رادان و دلایل اینکه چرا ستاره پولسازی نشد
بهرام رادان آنقدر که باید برای بازیگری زحمت نکشید
بهرام رادان یکی از آن بازیگرانی است که در نقاطی از کارنامهاش بازیهای درخشانی وجود دارد که غیر قابل کتمان است مثل بازی او در فیلم شاخص «سنتوری» به کارگردانی داریوش مهرجویی یا حضور در فیلم «بیپولی» به کارگردانی حمید نعمتالله و همچنین پارهای از لحظات بازیگریاش در فیلم «زرد»؛ اما درمجموع ایفای چندین نقش، کارنامه پردرخششی ندارد و گواه این ادعا، عدم تمجید منتقدان در سالهای اخیر از بازی او و همچنین عدم اقبال چشمگیر مخاطب به صرف حضور او در یک فیلم سینمایی است. نکتهای که برخی از تهیهکنندههای سینمایی به آن اشاره میکنند این است که بهرام رادان در گیشه جزو بازیگران پولساز نیست و نمیتوان او را بهتنهایی بهعنوان ضامن فروش یک فیلم قرار داد.
اما قطع به یقین بیانصافی است اگر او را در کنار بازیگران درجهچندم قرار بدهیم یا اینکه بخواهیم بگوییم او در زمینه بازیگری بیاستعداد است، چرا که او نشان داده با یک انتخاب درست میتواند بسیار بااستعداد و خوب هم جلوی دوربین ظاهر شود. پس مشکل کجاست؟ چرا وقتی که فیلمی دیگر با بازی بهرام رادان یعنی فیلم «ایده اصلی» اکران شد، باز هم رادان نتوانست گیشه را همراه خود کند.
علامت سوالی که در گفتوگو با رضا درستکار؛ منتقد، که حالا یکی از اعضای هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر است دلایل و چرایی آن را بررسی کردیم که در شماره دوم ماهنامه صبا منتشر شده است ؛ پرسشهای ما بهعنوان تیتر هر بخش قرار گرفته و در ادامه میخوانید.
بازیگری، بازیگر خوب است که پولساز هم باشد؟
*در بازیگرانی که در حوزه سینما و تلویزیون و تئاتر فعال هستند به عنصر پولسازی آنها نگاه نمیشود و بیشتر به میزان «بازیگر» بودن آنها (به لحاظ توانایی و استعداد) توجه میشود. بازیگران را بهطور کلی به دو دسته میتوان تقسیم کرد: یکی بازیگرانی که جنبه آرتیستیک و هنری کار را در نظر میگیرند که آنها را «بازیگر» تلقی میکنند که تشخص آن صنف را دارند و حفظ میکنند و بالا میبرند مثل عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز، خسرو شکیبایی و…. اینها به معنی واقعی «بازیگر» شناخته میشوند که تشخص هنری را حفظ کردند و الزاما هم کسی برای پولسازی به سمت آنها نمیآمد و نیامده یا کسی صرفا برای تماشای خود آنها به سینما نمیآمد اما کارشان آنقدر واجد ارزش بود که بیننده برای هنرشان جذب آنها میشد. به این دسته «بازیگر» گفته میشود که بازیگران بدنه هنر هستند. دسته دوم «هنرپیشهها» هستند که به چشم «آرت» به کار آنها نگاه نمیشود و درواقع حضورشان بیشتر مثل «آکسسوار» است یا اگر آن را به فوتبال تشبیه کنیم شبیه یک پست در فوتبال میمانند که با بقیه بیشتر دیده میشوند تا به خودی خود.
تفاوت «هنرپیشه» و «بازیگر» در چیست؟
*«هنرپیشهها» جلوهفروش هستند و درواقع برای دردآمدزایی، دیده شدن، مطرح شدن و کارهای ویترینی در خدمت پروژهها هستند و کار میکنند. برای مثال رضا بیکایمانوردی یکی از ستارگان پرکار سینمای قبل از انقلاب، «هنرپیشه» بوده و نگاه آرتیستیک به بازیگری نداشت، چیزی که بهروز وثوقی آن را داشت و به معنای واقعی «بازیگر» بود. فرق بین بعضی از ستارگان فعلی با ستارههای قبل از انقلاب در همین بود که بهدلیل داشتن چهره خاص، باعث رونق حرفه و فروش فیلم میشدند. رضا بیکایمانوردی با این که بیشترین فیلم را در زمان حیاتش بازی کرده و بهنوعی سلبریتی زمان خودش بوده، حتی یک فیلم قابل بحث هم نداشته که ما بهعنوان منتقد بخواهیم در سالمرگش درباره آن مطلبی بنویسیم. اگر بخواهیم از حالحاضریها مثالی بزنیم دوره اول جمشید هاشمپور بوده که ظاهر مناسبش یک پتانسیل جذاب به حساب میآمد و باعث جلب توجه میشد.
*در حال حاضر همه «هنرپیشه» شدهاند و حتی تعدادی «هنرپیشه» هستند که در مورد هیچ موضوعی اطلاعات ندارند، تاریخچه سینما را نمیدانند، اصطلاحات رایج سینمایی را بلد نیستند. مثلا اگر به آنها بگوییم میخواهیم «مدیومشات»، «لانگشات» یا «توشات» بگیریم نمیدانند که منظور چیست.
بین سوسن تسلیمی تا سحر قریشی زمین تا آسمان فاصله است
از نظر من محمدرضا گلزار «هنرپیشه» است. امین حیایی دو نوع فیلم دارد؛ در یکسری فیلمها که به زعم من فیلمهای خوبی هم نیستند در قالب «هنرپیشه» ظاهر میشود اما در فیلمهایی هم تمام تلاش خودش را میکند که خوب ظاهر شود. در خانمهای هنرپیشه میتوانم به سحر قریشی اشاره کنم که بهدلیل داشتن ظاهر مناسب میتوانند به گیشه کمک کنند، البته این موضوع را هم تهیهکنندگان بدنه سینما پررنگتر میکنند و سعی میکنند با آوردن اینها، کاری برای خودشان انجام دهند وگرنه بین سوسن تسلیمی و سحر قریشی از زمین تا هفت آسمان فاصله است و هر کسی این را میداند.
عیار پولساز بودن یک بازیگر با توجه به کستینگهای فعلی باید جلوتر از کیفیت بازی او باشد؟
به نظر من در حال حاضر، ما بازیگری نداریم که مردم بهخاطر حضور او به سینما بروند. سینمای ایران در حال حاضر به این درجه از پولسازی نرسیده است که بهخاطر یک بازیگر مردم را به سینما بکشاند و حتی شاهدیم که با وجود بعضی از ستارگان، فیلمها شکست خوردهاند. میخواهم بگویم که کسی بهخاطر هنرپیشه خاص به سینما نمیرود. ممکن است تعداد خاصی برای دیدن آن بازیگر به سینما بروند. به نظر من عنصر بازیگری در جذب مخاطب تاثیری ندارد.
*کار کردن کارگردانهای بزرگ با «هنرپیشهها» کار اشتباهی است؟
در جواب این سوال میتوانم بگویم که بیشترین چالش در این مورد گریبانگیر «هنرپیشهها» میشود چون ممکن است در یک زمان در چند فیلم بازی کنند اما ممکن است زمان زیادی بگذرد و در فیلمی بازی نکنند و دچار افسردگی شوند. کمتر پیش میآید که «هنرپیشهای» خودش انتخاب کند چون در بیشتر موارد، آنها انتخاب میشوند و زمان انتخاب شدن «نه» نمیگویند، چون قدرت «نه» گفتن ندارند. این موضوع در مورد «بازیگران» صدق نمیکند چون انتخاب میکنند و «نه» میگویند. مثلا علی نصیریان ممکن است در هر فیلمی بازی نکند و یا در فیلمی باشد اما آن فیلم خوب نباشد که باید ببینیم ممکن است کارگردان کار خودش را خوب انجام نداده باشد. این موضوع در مورد «بازیگران» بسیار اتفاق میافتد چون از آنها استفاده میشود.
خیلی کم پیش میآید که «هنرپیشهای» بیاید و مردم او را دوست داشته باشند. معمولا «هنرپیشههای» خوب، جذب فیلمسازها و تهیهکنندگان خوب میشوند تا بتوانند دیده شوند. مثلا در سینمای جهان مسیری که لئوناردو دیکاپریو از «هنرپیشه» شدن تا «بازیگر» شدن طی کرده، مسیری طولانی و طاقتفرسا بوده است و این مسیر در میان «هنرپیشههای» ایرانی طی نشده یا خیلی کم دیده میشود که کسی از این تبار بهدرستی خود را به «بازیگر» شدن رسانده باشد.
چرا «هنرپیشههای» ما «بازیگر» نمیشوند؟
چون اینها توانایی یک «بازیگر» را ندارند و صرفا داشتن یک ظاهر مناسب نمیتواند، جای داشتن توانایی «بازیگری» را بگیرد. داشتن ظاهر مناسب شرط لازم هست اما شرط کافی نیست. بعضی از این «هنرپیشهها» دانش سینمایی ندارند.
انتخابهای گذشتهاش آیندهاش را میسازد یا هر زمان که بخواهد میتواند فرم حضورش در سینما را تغییر دهد؟
هیچ «بازیگری» چه بخواهد، چه نخواهد هیچ کاری نمیتواند انجام دهد، چون «بازیگر» به کار گرفته میشود. «بازیگران» کارگر صحنه هستند و کارفرما، کارگردان است. یکی در سمت فاعلیت در امری هنری است و یکی در سمت مفعولیت هنری است. بهروز وثوقی بهترین مثال برای این موضوع است، البته تا زمانی انتخابهای درست و دقیق داشته است اما علت اصلی ماندگار شدن او، بهخاطر قبول نکردن بعضی از فیلمهایی است که با ارقام بالا به او پیشنهاد میشده و او قبول نکرده است. بیشتر این «هنرپیشهها» فکر میکنند با قبول کردن هر کاری ماندگار میشوند اما اینطور نیست. «هنرپیشهای» که خودش را نگه ندارد مثل آدامسی میماند که آن را میجوند و زمانی که شیرینیاش از بین برود آن را بیرون میاندازند. از یک زمانی به بعد هیچ تهیهکنندهای نتوانسته روی یک چهره جدید سرمایهگذاری کند اما تهیهکنندهها ریسک نمیکنند. کم و بیش چهرههای جدیدی آوردهاند مثل امیر جدیدی که آن هم هنوز عیارش مشخص نشده است. در خانمها هم که اصلا نمیتوانیم نمونهای پیدا کنیم که مثل نیکی کریمی یا هدیه تهرانی باشد.
*بهرام رادان پولساز نیست یا بازیگر خوبی نیست؟
یکسری از بازیگران هستند که نه خیلی خوب هستند نه خیلی بد؛ میتوانیم یک نقطه وسط به آنها بدهیم که به نظر من بهرام رادان در این بخش است. علت این که بهرام رادان خیلی مورد اقبال قرار نمیگیرد این است که در هر زمینهای مثل تبلیغات، موسیقی و کار کردن در خیریه را تجربه میکند. به نظر من وقتی کسی یک خط واحد را در زندگیاش تعریف نمیکند و آن را پیش نمیگیرد و از این شاخه به آن شاخه میپرد، تماشاگران به آن شخص اعتماد نمیکنند. اعتماد کردن را خودش سلب میکند، آنهم زمانی که توانسته دیده شدن را برای خودش بخرد.
اغلب بازیگران به «نارسیسم» گرفتار هستند
معمولا «بازیگران» یا «هنرپیشهها» به یک «نارسیسم» مبتلا هستند و انگار برای دیده شدن خودشان به خودشان بدهکار هستند. دلیل لباس پوشیدنهای عجیب و غریب، آرایشهای عجیب و غریب چه چیزی میتواند باشد جز این که «من را ببینید، من هم هستم»!
این اتفاقها جای ماندگاری و هنر را نمیگیرند، حتی جای پولسازی را هم نمیگیرند. پولساز بودن محترم است. محمدرضا گلزار اگر در سینما پولساز بوده، محترم است. گاهی یک بازیگر تمام ابزار زیبایی را دارد اما خوب نیست. باید جای دیگر را ببیند که چرا و چطور برای او خودشیفتگی شدید به وجود آمده است. برای این دسته از بازیگران نگاه منتقدان ارزشی ندارد چون خود را در معرض دید آنها قرار نمیدهند. اگر کسی در سینمای ایران مانده، بهخاطر همین نگاه منتقدان است، چون آنها هستند که هنوز در مورد ستارگان قبل از انقلاب صحبت میکنند، مردم عادی راجع به این موضوعات صحبت نمیکنند. وقتی یک «هنرپیشه» با منتقدان فاصله دارد و بدون تحلیل و کمک از افراد دیگر راه خودش را میرود باید فهمید جایی از کار ایراد دارد. ما باید این را درک کنیم که هر کسی در هر تاریخی وقتی از او صحبت میشود قبل از اینکه خودش را دوست داشته باشد و دچار خودشیفتگی شود مردم را دوست داشته است، برای اثبات این قضیه میتوانیم از چند ستاره قبل انقلاب نام ببریم چون آنها خود را نماینده مردم میدانستند.
آیا بهرام رادان به حقش نرسیده است؟!
به زعم من بیشتر از حقش را هم گرفته است. درست است که یک فیلمنامه و کارگردانی خوب ممکن است یک فیلم خوب را به وجود بیاورد اما سهم «هنرپیشه» در جان بخشیدن به نقشهایی که میگیرد خیلی مهم است. الزاما هم نمیتوانیم بگوییم چون با کسانی مثل مسعود کیمیایی یا داریوش مهرجویی کار کرده، آن کارها حتما کار خوبی خواهند شد. چراکه میبینیم در کارنامه این کارگردانان هم کارهای بسیار ضعیفی بوده است. البته که بدشانسی هم حتما دخیل بوده و در برخی از نقاط کارنامه همین بازیگر، نمونه واضح بدشانسی را میبینیم. گاهی اوقات شبیه کسی میشویم که «از هول هلیم در دیگ افتاده». وقتی میگوییم داریوش مهرجویی فیلمی ساخته که از چوب خشک هم بازی میگیرد این درست است اما خود بازیگر هم باید زحمت خودش را بکشد.
زحمتی که نوید محمدزاده برای خودش کشیده هیچ کس تجربه نکرده است!
گرفتن مشاورهها و تحلیلهای غلط در روند انتخاب؛ فیلم «شور عشق» در زمان خودش از منتقدان، عنوان زرشک طلایی را گرفت که ارزش هنری نداشت اما فروش خوبی داشت و مهناز افشار و بهرام رادان را معرفی کرد. مهناز افشار همان مسیر را ادامه داد که به زعم من تاثیری در سینما نداشت. بهرام رادان هم دوست داشت در بخش مهمی از سینما جمع بسته شود اما زحمت لازم را برای این موضوع نکشید. زحمتی که نوید محمدزاده برای کسب جایگاه حال حاضرش کشیده، هیچ بازیگری نکشیده است. زحمتی که سعید روستایی در حوزه کارگردانی کشیده، کمتر فیلمسازی را دیدهام که اینطور باشد. بعضی از آنها به ظاهرشان خیلی متکی بودند و فکر میکردند اگر آن ظاهر را داشته باشند تمام است، اما اشتباه بوده است. در مراجعات تاریخی، کسانی که فقط بهخاطر ظاهر مناسبشان آمده بودند، دستشان خالی است. در مورد ستارگان قبل از انقلاب، وقتی کارنامه هنریشان را نگاه میکنیم میتوانیم ساعتها در مورد فیلمهایشان صحبت کنیم اما وقتی به «شور عشق» فلشبک میزنیم فقط میتوانیم بگوییم که زرشک طلایی گرفته، عملا هیچ حرفی نمیتوانیم راجع به آن داشته باشیم.
There are no comments yet