کارگردان فیلم سینمایی «گربه سیاه»معتقد است بهرام رادان یک تهیه کننده تمام عیار است.
«گربه سیاه» فیلمی است که به دهههای هفتاد و هشتاد میپردازد؛ نسلی که به گفته خود کارگردان تا کنون فیلمهای کمی در مورد آنها ساخته شدهاست. این فیلم داستانی اجتماعی را روایت میکند و کارگردان تلاش کرده تا به خصوص دهه هشتادیها را به عنوان مخاطب با خود همراه کند و علاوه بر این نسل، والدین را نیز مخاطب قرار دهد. «گربه سیاه» فیلمی به کارگردانی کریم امینی است که اولین تجربه تهیهکنندگی بهرام رادان نیز محسوب میشود؛ رادان به عنوان بازیگر نیز در این فیلم حضور دارد و نقش خودش را بازی میکند. کریم امینی کارگردان جوانی است که سعی کرده تا در این فیلم دغدغههایش را به تصویر بکشد. او پیشتر فیلمی به نام «دشمن زن» را در ژانر کمدی ساخته و این دومین فیلم سینمایی او در مقام کارگردان محسوب میشود. درباره چالشهایی که برای ساخت این فیلم پیشرو داشته و همچنین جزئیات کارگردانی و دغدغههایش با او به گفتوگو نشستهایم که در ادامه آن را میخوانید.
شما در این فیلم به دهههای هفتاد و هشتاد پرداختهاید. این نسل به چه دلیل برای شما جذاب بوده است؟ از این جهت که یک مقدار نسل بی پرواتر و رهاتری هستند و تضادهای روحی با دهه شصت دارند یا دلیل دیگری داشتهاست؟
من فیلم «نفس عمیق» را دوست داشتم و در آن زمان وقتی که این فیلم اکران شد فضای آنارشیستی آن دهه را نشان میداد. الان با توجه به پیشرفت تکنولوژی، فضای مجازی و مواردی از این دست ناخودآگاه یک عریانی در فضای مجازی در جوانهای این دههها اتفاق افتاده و این اتفاق باعث شده تا خیلی چیزها ناخودآگاه در معرض دید قرار بگیرد. یعنی فیلمساز دیگر نمیتواند یک فیلمی بسازد و یک چیزی نشان بدهد که آن را در فضای مجازی ندیده باشند و در واقع همهچیز خیلی بیشتر رو شده و کار فیلمساز خیلی سختتر است و دستش هم سریع خوانده می شود. یعنی اگر کارگردان بخواهد یک فیلمی عقبتر از نسل خودش بسازد موفق نمیشود، مگر اینکه قصهای متفاوت باشد و یک فضایی در یک فیلمی خارج از فضای روز جامعه باشد وگرنه اگر بخواهیم مطابق با اجتماع امروز فیلم بسازیم دهه هفتاد و هشتادیها از طریق فضای مجازی همه نوع فضایی را دیدهاند. من این نسل را دیدهام و بین آنها چرخیدهام. در حال حاضر شرایط جامعه یک مقدار فرق میکند. فشاری که به لحاظ اقتصادی به مردم آمده و علیالخصوص جوانهایی که دوست دارند یک شبه ره صد ساله را بروند ولی با این تفاوت که همینطور نمیشود این کار را کرد یعنی برای مثال میبینیم که یک جوانی از همین دهه هفتاد و هشتادیها مهندسی خوانده ولی دارد در یک شغل دیگری کار میکند. سعی کردم که این فیلم تأثیرش را روی این دههها بگذارد به دلیل اینکه به آنها حق انتخاب بدهد و در واقع مواردی را جلوی آنها بگذارد که شاید رویه آنها در زندگی عوض شود. الان فضای مجازی فضای الگو گرفتن است، یعنی کافی است که افراد یک چیزی را ببینند و از آن الگو بگیرند و اما اینها کاملا ویترین است و اصل ماجرا چیز دیگری است. من سعی کردم که در فیلمم اینها را نشان بدهم و علاقهام بود. چون فیلمی که درباره جوان ها باشد نداریم و اینطور فیلمها کم ساخته میشود. برای مثال از فیلمهایی که در همین ده سال اخیر ساخته شده شاید دو، سه فیلم راجع به این دههها بوده و برای این جوانها ساخته شده است و ترجیح من این بود که این مسائل را نشان بدهم.
یک نقدی که به فیلم وارد شده این است که بهرام رادان در فیلم نقش بسیار مثبتی دارد و حتی او را خاکستری هم طراحی نکردهاید. اینکه یک بازیگر آنقدر ارتباط خوبی با طرفداران داشته باشد و در پشتصحنه هم خوب و کمککننده ظاهر شود و در اجتماع هم همینطور باشد، دلیلش صرفا تهیهکننده بودن رادان بود یا دلیل دیگری هم داشتید؟
بهرام رادان در ابتدای فیلم یک سری تصمیمات اشتباه میگیرد و این تصمیمات اشتباه او را به آن مسیر میکشاند و اینطور نیست که ما بخواهیم یک نفر را کاملا خوب نشان بدهیم و یک قشری را بد نشان بدهیم. کاراکتر وحید هم سیاه نیست و او هم خاکستری است، بهرام رادان هم خاکستری است به دلیل اینکه زمانی که اینها به خانهاش وارد میشوند به پلیس زنگ نمیزند. اگر این کاراکتر مثبت باشد همان لحظه با پلیس تماس میگیرد. چرا به دستیارش میگوید که به پلیس زنگ نزند؟ چه چیزی در زندگی او بوده که باعث شده تا این شخصیت به پلیس زنگ نزند؟ یعنی این مسائل و تصمیم اشتباه باعث میشود تا کاراکتر به سمت خاکستری برود. برای مثال درباره آن اتفاقاتی که با اینفلوئنسر افتاد و به پشتصحنه رفت و همه دنبالش کردند، اگر برخورد به یک شکل دیگری بود شاید این آدم برای رادان حاشیه درست نمیکرد، یعنی شاید رادان به یک شکل دیگری میتوانست این موضوع را حل کند. رادان خواست که این مسأله را با روش خودش حل کند و روش خودش اشتباه بود. اگر بخواهیم اینطور حساب کنیم پس خیلی از فیلمهایی که درباره بازیگران است همه مثبت هستند. برای مثال شهاب حسینی در فیلم «سوپر استار» عصبی برخورد میکند اما در نهایت آدم مثبتی به نظر میرسد اما در اینجا اینطور نیست. در اینجا بهرام رادان با آدمهای اطرافش و با تصمیمات نادرستی که میگیرد و با انتخاب پسری به نام پیام که این دختر را برساند درگیر این مسائل شد، در صورتی که خودش میتوانست به شکل دیگری این ماجرا را حل کند و مجبور هم شد که در آخر به پلیس زنگ بزند چون کار دیگر خیلی بیخ پیدا کرده بود. در واقع او محافظهکارانه برخورد کرد و این محافظهکاری شاید به ضررش تمام شد. ما در فیلم قضاوت را بر عهده مردم گذاشتیم که شما ببینید چه کسانی را داریم دنبال میکنیم و چه آدمهایی را داریم از دست میدهیم، در واقع منظور ما بهرام رادان نوعی است.
بهرام رادان انتخاب اصلی شما برای این نقش بود؟
ما در یک فضایی قرار گرفتیم که یکی از هنرمندان باید این نقش را بازی میکرد و رادان بازی کرد. در اصل بهرام رادان با اینکه میخواست این کار را تهیه کند گفت که من بازی نمیکنم اما مسیر طوری پیش رفت که در نهایت مجبور شد بازی کند. تعداد محدودی بازیگر بودند که بتوانند این نقش را بازی کنند و ما گزینههایی بابت این نقش داشتیم که نشد. در واقع یا درگیر بودند، یا نمیتوانستند بیایند و یک نفر اصلا نقش را دوست نداشت، یک نفر میگفت که این منفی است و مثبتش کنید! یعنی اینطور نبود که ما بازیگران را تحویل بگیریم؛ ما آنها را قدیسه نمیکنیم. انتخاب قطعی ما بهرام رادان نبود و او اصلا نمیخواست که این نقش را بازی کند. قرار بر انتخابهای دیگری بود و بزرگان دیگری قرار بود که آن را بازی کنند و فیلم داشت شکل دیگری هم پیدا میکرد. در هر صورت ما جنبه و وجهی از زندگی رادان را نشان دادیم که به واقعیت نزدیکتر باشد و اگر این اتفاقات رخ میداد رادان همین کار را میکرد ؛ در واقع ما کاری را کردیم که خود رادان میکرد حتی من دلیل اینکه به پلیس زنگ نزده را از او نپرسیدم و این را در فیلم گذاشتیم. نمیشود گفت که رادان کاراکتر سفید است و به نظر من او یک کاراکتر خاکستری است؛ حتی با وحید به لحاظ رنگ تم کارش هیچ تفاوتی نیست. یعنی قطعی نمیتوانیم بگوییم که رادان مثبت است، اگر اینطور باشد پس وحید هم مثبت است و کاراکتر رها و خواننده هم مثبت هستند. اینها همه با مسیرها و انتخابهای اشتباه که زندگیشان را تحتالشعاع قرار داد از بین رفتند.
گفتید که گزینههای دیگری هم داشتهاید که در نهایت به هر دلیلی میسر نشد و در نهایت بهرام رادان این نقش را بازی کرد. میتوانید به نام آن بازیگران اشاره کنید؟
مهران مدیری، رضا عطاران، امیر آقایی و جواد عزتی از آن جمله بودند.
از وجه دیگری هم میشود به این مسأله نگاه کرد. شما دفاع تمام قدی از قشر هنرمند کردید و در مقابل با اینفلوئنسرها آنها را بسیار اهل مطالعه، اهل تعامل و مظلوم نشان دادید. احساس نمیکنید که کمی نگاه یک سویه به این ماجرا داشتید؟ آیا همه بلاگرها بد و همه سلبریتیها خوب هستند؟
خیر، برای مثال در فیلم «قهرمان» اثر اصغر فرهادی، شخصی که از زندان میآید و با ماجرای سکهها مواجه میشود را در نظر بگیرید، آیا همه به این شکل هستند؟ ما داریم راجع به یک فرد خاص صحبت میکنیم و هیچ وقت نمیشود آن را به همه آدمها اجماع داد. قطعا در اینفلوئنسرها کسانی هستند که تحصیلات داشتهاند که شاید در ده درصد آنها این اتفاق افتاده ولی یادتان باشد کسی که صاحب سواد، علم و صاحب مطالعه و درجهای باشد اینفلوئنسر نمیشود. اینفلوئنسری اینطور است که وقتی شما شغلی را پیدا نمیکنید که از آن درآمدی کسب کنید، وقتی لذتی از جهان پیرامون به لحاظ مطالعه و هر چیزی نمیبرید، این کار را پیش میگیرید. حالا اینکه ما از مطالعه میگوییم باید بگویم که خود من مگر چقدر باسواد هستم؟ مگر خود من چقدر کتاب خواندهام؟ همهی کتابهای جهان را نخواندهام و همه فیلمهای جهان را ندیدهام. اگر کارگردان هستم دلیل میشود که همه سواد دنیا برای من باشد؟ خیر، من خودم را از همه کارگردانها بیسوادتر میدانم ولی برای فیلمم تحقیق کردهام. ضمن اینکه من اینفلوئنسری را شغل نمیدانم. در واقع اینفلوئنسری یک راه میانبری برای رسیدن به خواستههای مادی است و من آن را به این شکل میبینم و تأیید نمیکنم. اگر به اینفلوئنسری به لحاظ بازاریابی یا اتمسفر بازاری بخواهیم نگاه کنیم شاید کار باحالی باشد چون به هر حال یک سری محصول تبلیغ میشوند ولی موضوع اصلی من الگو گرفتن از این افراد است. من با این مسأله مشکل دارم وگرنه ما در دنیای آزادی زندگی میکنیم و هر کسی محصول خودش را دارد و خودش بابت هر چیزی جواب پس میدهد. در واقع ما نباید در جایگاه قضاوت نسبت به افراد قرار بگیریم و هر کسی خودش میداند. اگر اینفلوئنسر است به خودش مربوط است، او هم مشکلات و جهان خودش را دارد و قطعا او هم از چیزهایی رنج میبرد. به هر حال وقتی پیه این را به تنت میمالی که اینفلوئنسر بشوی باید پیه این را هم به تنت بمالی که چطور طرفدار جمع کنی و این فضا به چه شکلی جلو میرود که قرار است برای مثال یک میلیون طرفدار جمع کنی. بنابراین باید یک کارهایی را انجام بدهی و حتی باید یک کارهایی که دوست نداری را انجام بدهی. روی صحبت من اصلا با اینفلوئنسرها نیست، ما یک پسری را نشان دادیم که به تهران آمده و میخواهد یک شبه ره صد ساله را برود و از طریق حاشیههایی که پیرامون افراد مختلف ایجاد میکند دارد بزرگ میشود. این شخص نماینده یک قشری از اینفلوئنسرها است و من نمیگویم که نماینده همه آنهاست. در واقع وحید نماینده یک قشری از اینفلوئنسرها بوده که به نظر من فقط و فقط مردم او را بزرگ کردهاند.
یعنی شما مردم را در این ماجرا مقصر میدانید؟
مردم هم خودشان انتخاب میکنند و شاید واقعا دوست دارند که دنبال میکنند ولی من به عنوان یک فیلمساز وظیفهام بوده تا نشان بدهم که اگر به دنبال این قشر از اینفلوئنسرها هستید دارید اشتباه میکنید. بازیگر فیلم ما میتوانست خواننده، فوتبالیست و هر کسی باشد و این را در نظر بگیرید که دستمان هم باز نبود. برای مثال اگر من به سراغ یک پزشک میرفتم حاشیهای برای او ایجاد نمیشد. من به سراغ یک قشری رفتم که در درجه اول به خودمان نزدیک باشد و بتوانیم با او بازی کنیم و کسی ما را اذیت نکند؛ دوم اینکه نشان بدهیم حاشیهای که برای زندگی او به وجود میآید باعث بزرگ شدن آن آدم (اینفلوئنسر) میشود. برای مثال این شخص میتوانست بهترین خواننده ایران یا یک فوتبالیست باشد و برای اینها هم حاشیه هست؛ منتها قشری که به من نزدیک بود و من راحت آن را لمس کرده بودم را انتخاب کردم. خیلی چیزها هم راجع به بهران رادان نشان داده شده که به نظر من خود این مسألهساز است و شخصیت را خاکستری کردهاست. همانطور که گفتم اصلا فرمت روابطش در این کار و حاشیههایی که پیرامونش است باعث میشود تا این کاراکتر سفید نباشد و او هم با یک اشتباهاتی دارد مسیر خودش را جلو میبرد. او هم اشتباه کرده که در نهایت این اتفاق میافتد ولی همانطور که گفتم روی صحبت ما با مردم است که به آنها میگوییم انتخاب کنید. یک سؤالی در فیلم مطرح میشود که میگوید اگر گوشی را از شما بگیرند و پست نگذارید آیا باز هم همین است؟ او هم در پاسخ میگوید که شما هم اگر بازی نکنید بعد از یک مدت فراموش میشوید. در صورتی که اینطور نیست. مگر ما خسرو شکیبایی را فراموش کردهایم؟ مگر عزتالله انتظامی را کسی فراموش کرد؟ مگر بهروز وثوقی که چهل سال است که بازی نکرده را کسی فراموش میکند؟ ما فراموش نمیکنیم چون اینها هنرمند واقعی هستند. مگر محمدرضا شجریان را فراموش میکنیم؟ مگر او لایو گذاشته و بزن و برقص کردهاست؟ خیر، او اصلا در فضای اینستاگرام نبوده اما مگر فراموشش میکنیم؟ خیر. منظور من از بهرام رادان، رادان نوعی نیست منظور من یک هنرمند است که در هر رشتهای مثل موسیقی، سینما، تئاتر و نقاشی میتواند باشد. مگر کیهان کلهر را کسی فراموش خواهد کرد؟ اینها تا ابد میمانند و هر چه قدیمیتر میشود زیباتر میشود.
پس با این اوصاف قهرمان شما در این فیلم کیست؟
در اصل قهرمان من کاراکتر آرمان است که با تمام هنر و استعدادی که در زمینه موسیقی دارد و آدم عاشقی است فنا میشود و از بین میرود. کاراکتر قهرمان من به عنوان کارگردان و همچنین تبادلنظری که با نویسنده داشتیم کاراکتر آرمان بوده و من عاشق این کاراکتر هستم. او کسی است که موسیقی زیرزمینی را دنبال میکند و استعداد فراوانی دارد و او خود کیا رکنی است، یعنی آن کاراکتر هم به کیا رکنی شباهت دارد. در واقع آن کاراکتری که در فیلم میبینید تقریبا هفتاد، هشتاد درصد خود کیا رکنی است. قصه او را به سمتی برده که آن اتفاق برایش بیفتد ولی کیا رکنی دارد نقش خودش را بازی میکند.
آیا میتوانیم بگوییم این حملههایی که این روزها به سلبریتیها میشود دلیلی بود برای اینکه با این قشر همراهی و از آنها حمایت کنید؟
خیر، اگر به کسی حمله میشود و اشتباهی کرده حقش است و اگر سوءتفاهمی بوده و ناجوانمردانه است امیدوارم که حل شود. به نظر من هر کسی- چه سلبریتی و چه بازیگر باشد- مسئول رفتار خودش است و من اصلا به این مسأله توجهی نمیکنم. ما در بازیگرانمان هم کسانی را داریم که به دنبال حاشیه هستند و حاشیه ایجاد میکنند تا دیده شوند. یعنی با یک جمله نمک بر زخم آدمها میپاشند و از این طریق باعث میشوند که دیده شوند. مردم ما هم متأسفانه با همان جمله که نمکی بر زخم است باز فالو میکنند و میبینیم که تعداد فالوورهای آن آدم نسبت به قبل از آن جملهای که ناسزا بوده تا بعد از آن، حتی بیشتر شدهاست. این چه مسألهای را میرساند؟ فقط هم اینها نیستند و در خواننده و فوتبالیست هم وجود دارد. مگر ما چند قشر سلبریتی داریم؟ سلبریتی که فقط بازیگر نیست، فوتبالیست و خواننده هم سلبریتی است. یک نوازنده دورهگرد هم زمانی که معروف میشود یک سلبریتی است. اینکه عنوان سلبریتی را فقط برای بازیگر در نظر بگیریم ناجوانمردی است. هر کسی مسئول اعمال خودش است و به نظر من وحید قصه ما یک پسری است که به تهران آمده و به دنبال آرزوهایش است که او میتواند حتی یک بازیگر باشد. ما الان یک بازیگر بیسواد داریم که یک دفعه یک چیزی میگوید و سر و صدا میشود و نمونه همین ماجرا وحید است. بازیگران ما حتما همه با سواد نیستند؛ نوازندهها، خوانندهها و فوتبالیستهای ما لزوما همه با سواد نیستند. در واقع میخواهم بگویم که همه اینطور نیستند و یک قشری از آنها اینطور هستند. خود من مهندسی صنایع در دانشگاه آزاد خواندهام ولی در مورد مهندسی بسیار بیسواد هستم و اصلا درکی از مهندسی ندارم ولی برای مثال یک شخصی در دانشگاه امیرکبیر مهندسی خوانده و شما لذت میبرید و از آن طرف دنیا هم جذبش میکنند. حرف من این است که استعدادهای ما دارند از بین میروند و ما به دنبال پوچگرایی هستیم و پوچگرایی رواج پیدا کرده است. استعدادهای این مملکت دارند تکتک از بین میروند یعنی همین آرمان قصه ما با این هنرش میتواند از ایران برود، کمااینکه خود کیا رکنی هم میخواست برود؛ یا فلان دکتر از فلان دانشگاه میرود چون آن سوی مرزها وضعیت برای او خیلی بهتر است و ما به دنبال چه کسانی هستیم؟ به دنبال دکتر و مهندس بیسواد هستیم و به دنبال آن کارگردان و آن بازیگر بیسواد میرویم. یک زمانی در سینما باب شده بود که هر کسی فالوورهای بیشتری داشت را به لحاظ بازیگری بهتر جذب میکردند اما خدا را شکر الان دوباره شعور برگشتهاست! یعنی در سینما هم شعور کاملا از بین رفته بود و به دنبال فالوور بودند. فالووردارهای ما چه آدمهایی هستند و چه شکلی هستند و برای مثال علی نصیریان چه شکلی است. دیگر شما وقتی که بند این موبایل و فضای مجازی بشوید سواد تمام است.
فیلم چند دغدغه مهم را مطرح میکند اما انگار برای هیچکدام داستان عمیقی را طراحی نمیکند که بیننده با آن گره بخورد؛ نه داستان رادان و نامزدش، نه گربه سیاه و گره عاطفی که با رادان برقرار نمیشود و نه ارتباط جهان با نامزدش و حتی آرمان و خانوادهاش؛ اما همگی دغدغههای پررنگ شما را نشان میدهد. آیا این نقد را وارد میدانید؟
به هر صورت یک فیلم یک سری حسنها و یک سری مشکلاتی را دارد. اگر کسی چیزی را متوجه نشده این اشکال من است و یقیناً من الان نمیتوانم توضیح بدهم که فلان مسأله چطور بودهاست. اگر فیلم گویای چیزی باشد، موفق بوده و اگر اشتباهی در روایت وجود داشته باشد در نهایت من مقصر هستم و باید درستش میکردم. من سعی کردم این مفهوم را برسانم که تکلیفمان با آدمهای قصه چیست و هر کدام در نهایت یک پایانی دارند و ما داریم برای آنها پایان تعریف میکنیم. به هر صورت این فیلم ضد قصه است و یک قصه کلاسیک ندارد. این فیلم یک فیلم کاراکتر محوری است که ما داریم چهار کاراکتر را جلو میبریم، ضمن اینکه ما به دنبال طرح مسأله نیز هستیم. من به دنبال این نیستم که مخاطب را گریه بیندازم و یا او را در لحظه عاطفی قرار دهم. لحظه عاطفی بین دختر و رادان وجود ندارد چرا که رادان وارد لحظه عاطفی با او نمیشود. اینها طرح مسأله است و ما با یک فیلم اجتماعی روبهرو هستیم و صحبت از ملودرامی که قرار است از مخاطب گریه بگیرد، نیست. من در این فیلم اصلا سعی نکردم که این کار را انجام بدهم. در واقع من نمیخواستم مخاطب را گریه بیندازم و میخواستم بگویم که اشتباه قضاوت نکنید. من میخواستم که این فیلم حرف داشته باشد و نمیخواستم فیلم هندی بسازم که کسی را درگیرش کنم. سریالهای ترک آنقدر خوب دارد مردم را به گریه میاندازد که من هم اگر بخواهم آنها را به گریه بیندازم، همان است.
شما در فیلم قبلی فضای کمدی و سینمای تجاری را تجربه کردید و حالا سینمای جدی را تجربه کردید. تعلق شما بیشتر به سمت کدام نوع از سینماست، جدی یا طنز؟ و آیا از ساخت «دشمن زن» کماکان راضی هستید؟
من میخواستم یک فیلم بلند اجتماعی بسازم که شرایطش پیش نیامد و فیلم کمدی ساختم که الان هم از آن دفاع میکنم. به هر صورت وقتی که آدم یک فیلمی را میسازد آن را به یک قصدی میسازد. قصد من از ساخت آن فیلم کمدی، فقط شادی و سرگرمی مردم بود و به دنبال چیز عجیب و غریبی هم در آنجا نبودم. آن فیلم را ساختم و هنوز هم از آن دفاع میکنم. هنوز هم وقتی خودم آن را میبینم لحظاتی را میخندم و دوستش دارم و به هر حال فیلم من مثل فرزند من است. گرایش من به سمت فیلم اجتماعی بوده منتها باید دید که خاستگاه مردم چیست. به هر حال ذائقه مردم مهم است و قرار نیست که من فیلم بسازم و آن را روی طاقچه خانهام بگذارم! در حال حاضر هم انتظاری که داشتیم برآورده نشد؛ نه تنها فیلم من که فیلمهای اجتماعی دیگری که در کنار فیلم من اکران شد نیز همین مسأله را داشتند و سالن زیادی به آن ندادند. برای مثال یکی از آن فیلمها «بی همه چیز» فیلم محسن قرایی است که من در گذشته دستیارش بودهام. در واقع خواسته تهیهکننده و سرمایهگذار را برآورده نکرده است، دلیلش هم این است که سبد خرید مردم ضعیف شدهاست. مردم ترجیح میدهند که اگر قرار است ماهی یک فیلم ببینند یک فیلم کمدی باشد که بخندند. سانسهای بدی به فیلم دادند، سالن ندادند و شرایط برای فیلم من خیلی بد است و دلم برای این فیلم میسوزد چرا که زحمات زیادی کشیده شد.
اما جریانی معتقد است که فیلمساز در حوزه کمدی به جز چند اسم شاخص اگر کار کند روشنفکر نیست و سطحی است. شما درباره سینمای کمدی چه نظری دارید؟
فیلمسازی به نام بیلی وایلدر را داریم که او در سراسر زندگی خود فیلمهای کمدی ساخته و اسم او در تاریخ سینمای جهان جاودانه مانده است، وودی آلن هم فیلمهای دغدغهمندی ساخته که کمدی هم بودند. خیلی از فیلمسازها بودند که فیلمهای کمدی ساختند و هنوز هم اسمشان در تاریخ سینما ماندگار شدهاست چه بسا خیلی بیشتر از کسانی که فیلمهای جدی و اجتماعی ساختهاند. کمدی ساختن هم خودش یک تخصص است و کسانی که این حرف را میزنند جرأت ساخت فیلم کمدی را ندارند. فیلم کمدی جرأت میخواهد و ابوالحسن داوودی آدمی است که جرأت ساختن فیلم کمدی دارد و فیلمهای کمدی او میفروشد؛ برای مثال «نان، عشق و موتور هزار» که آدم از دیدنش لذت میبرد. مگر کسی جرأت دارد که آن فیلم را بسازد؟ مگر در توان هر فیلمسازی هست که آن فیلم را بخواهد بسازد؟ و یا مگر در توان کسی هست که «اجاره نشینها» را بسازد؟ کسی که نمیتواند «اجاره نشینها» بسازد میگوید که فیلم کمدی اینطور است. مگر داریوش مهرجویی در طبقه روشنفکران تاریخ سینمای ایران نیست؟ وقتی که این فیلم را ساخته به این علت که کمدی است باید زیر سؤال برود؟ خیر. اتفاقا «اجاره نشینها» یکی از بهترین فیلمهای داریوش مهرجویی است. اگر فیلمهای او را لیست کنید یکی از فیلمهایی که دوستش داریم «اجاره نشینها» و دیگری «آقای هالو» است، یعنی جزو صدر فیلمهای کمدی است. به نظر من اینکه در این وضعیت سانسور شما بتوانید حرفی بزنید که تماشاچی سختی کشیده ایرانی بخندد واقعا باید دست آن کارگردان، تهیهکننده و بازیگر را بوسید که توانستهاند مردم را بخندانند. به همین خاطر است که همیشه بازیگران کمدی ما موفقتر بودهاند. برای مثال رضا عطاران که چندین سال هست که در صدر فروش است، چون بازیگری نداریم که بتواند تماشاگر ایرانی را آنطور بخنداند. به نظر من دست کسی را که بتواند مردم ایران را-که این روزها دارند آنقدر سختی میکشند- بخنداند باید بوسید.
بهرام رادان به عنوان یک تهیهکننده چقدر روحیات مرسوم تهیهکنندهها را دارد؟
بهرام رادان اگر بازیگر نبود و اگر او را نمیشناختم، میگفتم که چه تهیهکننده درجه یکی وارد سینما شده است. به نظر من او خیلی مدیریت خوبی دارد. ما از ابتدا خیلی با ظرافت با هم و با علی اصغری نویسنده خوب سینما در مورد سناریو حرف زدیم و آن را جلو بردیم و رادان در مورد همهچیز نظراتش را -چه کارآمد باشد، چه به درد کار نخورد ولی از نظر او خوب باشد- میگوید. در مورد فیلمنامه، ساخت و پروداکشن همه نظراتش را میدهد و همیشه تمام تلاشش را کرده که فیلم خوبی شود و در اینجا هم تلاشش را کرد. به هر صورت ما با بودجه شخصی داشتیم فیلم را میساختیم و از این جهت شرایط خیلی سخت بود. باید مواظب بودجه میبودیم، چرا که بودجه شخصی بود و با سختی هم این فیلم ساخته شد؛ به همین خاطر رادان به خوبی از پس آن برآمد. به نظر من تهیهکنندهای که بتواند با بودجه شخصی یک فیلمی را تمام کند تهیهکننده شریف و کار درستی است.
به نظر شما آیا بهرام رادان ویژگیهای یک ستاره را دارد؟ یعنی ضامن فروش شما شدهاست؟ چون برخی از تهیهکنندهها معتقد هستند که رادان ستاره بفروشی نیست. از طرفی انتخاب ترلان پروانه هم احتمالا ریسک زیادی برای شما داشت، از این جهت که بازیگر پرحاشیهای است. درست است؟ ترلان پروانه انتخاب شما بود یا بهرام رادان؟
یک دسته از بازیگران هستند که به کار اعتبار هنری میبخشند. در مورد ضامن فروش بودن همانطور که گفتم مگر ما چند بازیگر را داریم که ضمانت فروش میکنند؟ رضا عطاران اینطور است، جواد عزتی هم زمانی که فیلم کمدی بازی میکند اینطور است. اگر نه فیلم جدی او الان در حال اکران است ولی به سی، چهل میلیارد رسیده است؟ خیر. در حال حاضر ضمانت فروش یک فیلم بازیگر نمیتواند باشد و به نظر من فیلم خوب ضامن فروش است. زمانی که «ابد و یک روز» اکران شد نوید محمدزاده هنوز بازیگر بفروشی نبود ولی در یک فیلم خوب درخشان بازی کرد و فیلم هم فروخت. میخواهم این را بگویم که اول اینکه فیلمِ خوب مهم است، دوم اینکه بازیگر یک وجهه هنری دارد. بهرام رادان یک وجهه هنری خوبی دارد و به هر حال جزو دو، سه بازیگری بوده که دو سیمرغ دریافت کرده است و قطعا اعتبار هنری دارد. من روی اعتبار هنری او بیشتر حساب باز میکنم و برای من ملاک انتخاب یک بازیگر فقط فروش نیست. در مورد ترلان پروانه باید بگویم که بازیگرانی که در این رِنج سنی باشند خیلی کم هستند و ترلان پروانه هم بازیگر خوبی است، حاشیه هم برای خودش است و به من مربوط نمیشود و خیلی از بازیگران دیگر هم حاشیه دارند. من هم بر اساس توانایی، یک بازیگر را انتخاب میکنم. ترلان پروانه در فیلم «فراری» رضا داوودنژاد درخشان بازی کرد و به نظر من در آنجا حقش سیمرغ بود. چون به نظر من نقش اصلی بازی کردن برای یک بازیگر در سن هفده، هجده سالگی به این تر و تمیزی، آن هم برای یک فیلمساز بزرگ به اسم داوودنژاد کار خیلی سختی است. در اینجا هم ترلان پروانه کاملا همراه بود و من در بازیگران کسی را ندیدهام که سالهای سال و از بچگی در سینما کار کند و آنقدر ساده و همراه باشد. ترلان پروانه جزو بیحاشیهترین بازیگران این فیلم بود، یعنی در طول فیلمبرداری و در طول کار هیچ حاشیهای ایجاد نکرد و همراه بود. سر ساعت میآمد و میرفت، تمرین میکرد و به نظر من یکی از همراهترین بازیگران پروژه بود.
به نقدهای فضای مجازی اشاره کردید و میخواهیم بدانیم که به نظر شما در دوره اکران چقدر فضای مجازی برای فروش شما مهم بوده است و خودتان چقدر به این فضا تعلق دارید؟
من تا قبل از اینکه این فیلم اکران شود اینستاگرامم را بسته بودم. حس خوبی به فضای مجازی ندارم ولی از آنجا که ما مجبوریم تا در این فضا باشیم و حداقل من دوست داشتم که نظرات مردم را بدانم بنابراین به این فضا وارد شدم. به هر حال در حال حاضر حضور مردم در فضای مجازی بیشتر است و مثل قدیم نیست که یک اجتماعی باشد و مردم دور هم باشند و آنها را ببینی و حرف بزنی. الان فضای مجازی است و در حال حاضر همهچیز آنلاین شده است. به همین خاطر دوست داشتم که اکران فیلمم را از نزدیک حس کنم. من هیچوقت اعتمادی به فضای مجازی نداشتم. باید بگویم که به نظر من از زمانی که درون آن قرار گرفتم تا همین الان، متناقضترین فضای زندگی بشر است و برای مردم چیزی بیشتر از یک تناقض نیست. یعنی این فضا ضدونقیض است و شما هیچوقت نمیتوانید به فضای مجازی اعتماد کنید. اسمش هم مجازی است و حقیقی با مجازی فرق دارد.
There are no comments yet