نگاهی به جدیدترین ساخته مرتضی فرشباف؛

«تومان» پیام اخلاقی را در بوق و کرنا نمی‌کند

فیلم تومان جدیدترین ساخته مرتضی فرشباف با بهره‌گیری اصولی از لوکیشن و با تکیه بر فُرمی میزانسن محور، می‌کوشد تا بیان تجربی آثار قبلی‌اش یعنی فیلم سوگ و بهمن را کامل کند.

تومان جدیدترین ساخته مرتضی فرشباف، چهارمین فیلم این کارگردان پس از آثاری هم‌چون سوگ و بهمن محسوب می‌شود. فیلمی که بی‌شک بهترین ساخته این کارگردان خوش‌ذوق است و آن بیان تجربی موجود در فیلم‌های بهمن و سوگ، در تومان به بلوغ خود می‌رسد. فرشباف لوکیشن جدیدترین فیلم خود را به شهرستان گنبدکابوس برده تا با بهره‌گیری از ویژگی‌های اقلیمی این شهر و میزانسنِ بومی از قابلیت‌های مختلف فیلم‌برداری و فضا به خوبی استفاده کند.

روایتِ تومان از الگو‌های کلاسیک تبعیت نمی‌کند بلکه درامی شخصیت‌محور است که مخاطب باید منحنی درونی کاراکتر اصلی‌اش را از ابتدا تا انتها پی بگیرد. دراین‌میان سه واقعه به‌عنوان سه عطفِ فیلم‌نامه، پرده‌های اول تا سوم را از هم متمایز می‌کند. فرم کلی اثر نیز در خدمتِ لانگ‌تیک‌ها و برش‌های درونی به‌جای تقطیع‌های مکرر و نما‌های کوتاه است. برای کارگردان اولویت اصلی برهم نزدن تمرکز مخاطب و ثابت نگه‌داشتن حس او با بهره‌گیری از برداشت‌های بلند است.

بااین‌حال ویژگی بسیار مهم دوربین این است که بدون لرزش و بسیار دقیق وقایع را در قاب می‌گیرد طوری که روی دست بودن آن در بسیاری از صحنه‌ها ابدا حس نمی‌شود. بازیِ بازیگران نیز از دو فیلتر اساسی عبور می‌کند؛ اولی مبتنی است بر شیوه متد که با برونگرایی همراه است و دومی یک بازیِ درونی‌شده و ابراز احساسات به واسطه میمیک‌های جزئی صورت.

فیلم از همان تیتراژ ابتدایی و به واسطه آهنگی که فضایی عاشقانه را انتقال می‌دهد، قدرت این را دارد که مخاطب را درگیر کند. عشقی که گویی تنها به همین تیتراژ محدود می‌شود و داوود (میرسعید مولویان) و آیلین (پردیس احمدیه) سوار بر موتور به سمت تاریکی می‌روند. تیتراژ در لانگ‌شات می‌گذرد و به محض شروع خودِ فیلم به نمای بسته داوود کات می‌خورد. کارگردان با این تهمیدِ کل به جزء، ما را از زندگی پرهرج و مرج شهری، به فضای ذهنی کاراکتر محوری پرتاب می‌کند و متوجه‌مان می‌سازد که زین پس موضوع اصلی چیست. حال ویژگی مهم تومان از همین نما‌های ابتدایی خود را به بهترین شکل نشان می‌دهد و آن استفاده از نما‌های سینمایی به‌جای حجم بالای دیالوگ است.

آیلین و داوود در یک فضای سبزِ فراخ روی یک تخته سنگ نشسته‌اند و داوود از آیلین می‌خواهد به او نگاه کند، اما آیلین انگار در عاشقانه‌هایی که قرار است با داوود بسازد غرق شده است. داوود، اما فکر دیگری در سر دارد، به وسعت زمینی که روی آن حضور دارند اشاره می‌کند و از همین‌جا میخ جاه‌طلبی او کوبیده می‌شود. درمی‌یابیم که او به کم راضی نیست و هرچه داشته باشد باز هم بیشتر می‌خواهد. همزمان شخصیت عزیز (مجتبی پیرزاده) را داریم که دوست وفادار داوود است و روی حرفش حرف نمی‌زند؛ و در پرده ابتدایی فیلم‌نامه شاهد یک رابطه سه‌تایی میان داوود، آیلین و عزیز هستیم.

شرط‌بندی کاری است که داوود در آن تخصص دارد و چه خوب که بالاخره در سینمای ایران حرفه‌ای برای یک کاراکتر انتخاب شد که ارتباط زیادی با ویژگی‌های درونی شخصیت او داشته باشد. کدام شغل می‌توانست داوود را در قامت یک انسان زیاده‌خواه و منفعت‌طلب، تا این اندازه درست و دقیق تصویر کند؟ شرط‌بندی و تبحر در آن، برای داوود برابر با زندگی است و هیچ چیز دیگری در این مسیر برای او از اهمیت برخوردار نیست.

داوود نخستین موفقیت‌اش را پس از برد بیست میلیون تومانی کسب می‌کند. مبلغی که باعث می‌شود او با آن یک پراید بخرد. این نخستین نقطه عزیمت داوود است. گویی زین پس معادلات به شکل دیگری رقم خواهد خورد و اولین کارکرد آن زمانی است که او با ماشین جدید خود به‌دنبال آیلین می‌رود. در این سکانس دو صحنه کلیدی وجود دارد. اولی یک صحنه کوتاه است که در آن داوود و آیلین کنار ساحل ایستاد‌ه‌اند و سایه‌شان روی آب متبادرکننده عشقی است که به یکدیگر دارند، اما فقط سایه‌ای از عشق. در صحنه‌ی بلند بعدی باز تاکید کارگردان بر سایه به شکل دیگری اتفاق می‌افتد. دوربین دو شخصیت اصلی را که در ماشین نشسته‌اند در نمای لوانگل در قاب می‌گیرد، سایه‌ای که روی شیشه جلوی ماشین می‌افتد و درختانی که به‌جای چهره دو شخصیت اصلی می‌نشینند، نوع نگاه داوود به آیلین و پس زدن ضمنی او گویای این نکته است که به‌زودی همه چیز میان داوود و آیلین شکراب خواهد شد و این موضوع، زمانی‌که داوود برای چند لحظه آیلین را از ماشین پیاده می‌کند، زیرمتن موجود در صحنه را به خوبی منتقل می‌کند.

شرط‌بندی باید تمام زندگی داوود را در بر بگیرد. طوری که او همه چیزش را فدای آن کند. این مضمون اصلی اثر است؛ بنابراین اولین چیزی که باید از دست بدهد، عشق زندگی‌اش است. عشقی که مدت‌ها است دیگر در وجودش اثری از آن نیست و علاقه بیش از اندازه به قمار جای آن را گرفته است. داوود هنگامی‌که با آیلین در ارتباط است و ظاهرا هنوز او را دوست دارد با نیازناخودآگاه خود آشنا نیست، اما به مرور متوجه می‌شود که عشق به ثروت و مال‌اندوزی می‌تواند تمام کمبودهایش را جبران کند.

البته فیلم‌نامه در چرایی این نیاز از سوی کاراکتر داوود اطلاعات چندانی به مخاطب نمی‌دهد، اما می‌توان حدس زد که این نیاز او از فقر ناشی می‌شود. در این‌باره صحنه ساخت خانه را داریم که بخش عمده‌ای از آن با برداشت بلند و بدون کات برگزار می‌شود. عزیز به سراغ داوود می‌آید و داوود به او می‌گوید که محل اتاق‌اش را مشخص کند. در این صحنه دیالوگی گفته می‌شود که مفهوم‌اش را می‌توان به‌طور ضمنی، بن‌مایه شخصیت داوود دانست: «می‌خوام اینجا یک استخر بسازم که از طبقه دوم مستقیم شیرجه بزنم توش»

از وقتی‌که داوود روی نوار پیروزی می‌افتد تا زمانی‌که دیگر از آن لذت نمی‌برد، فاصله زیادی نیست. او در بدو امر از برد‌هایی با مبالغ کم خوشحال می‌شود، اما هر چقدر مبلغ برد‌های او بالا می‌رود رضایت‌اش از زندگی کمتر می‌شود. در این‌باره می‌توان به دو صحنه شاخص اشاره کرد. اولی زمانی است که داوود روی برد ایران در مقابل مراکش شرط می‌بندد. دوستان او به خاطر این برد خوشحال می‌شوند، ولی او عمیقا خوشحال نیست. او در حال خوشحالی ظاهری است، اما این شادی، رضایتی درونی را در برندارد. به خاطر همین هم است که کارگردان به‌تن‌هایی او دربرابر جمع تاکید می‌کند.

در صحنه دیگر، تقابل بازی واقعی فوتبال و بازی فوتبال پلی استیشن را شاهد هستیم. در این صحنه با اینکه داوود برنده شرط‌بندی می‌شود، اما انگار در پی اندک خوشی‌ای است که زندگی برایش فراهم کرده و آن بازی با پلی استیشن است. تا جایی که او از دوستش بابت متوقف کردن بازی شاکی می‌شود و با او دعوا می‌کند.

یکی از عطف‌های فیلم‌نامه تومان متعلق به شخصیت یونس است. سوارکاری خبره که چرایی بهره‌گیری از فضای بومی، با او بیشترین ارتباط را می‌یابد. یونس نیز در ارتباط با شخصیت داوود بهتر شناخته می‌شود. او نیز طعمه‌ای است که داوود آن را برای آینده کنار گذاشته است. اما چه چیزی یونس را به داوود نزدیک می‌کند؟ یکی طمع و میل به کسب سود بیشتر و دیگری تخلیه عقده‌های حاصل از جوانی درکنار داوود. حال تفاوت یونس با داوود این است که او خیلی زود سزای طمع‌اش را می‌بیند و این یکی از همان کانسپت‌های اخلاقی طراحی شده به واسطه فیلم‌نامه‌نویس است. این صحنه مصادف می‌شود با نخستین عطف فیلم، یعنی ترک داوود توسط آیلین. قبل از اینکه رابطه آن‌ها به‌طور کامل به پایان برسد، در صحنه‌ای که داخل قایق می‌گذرد، آیلین از داوود شکایت می‌کند که چرا داوود دیگر به او توجه نشان نمی‌دهد. با دوربینی مواجه‌ایم که داخل قایق همانند الّاکلنگ بالا و پایین می‌رود و این در تناظر با حالی است که داوود دارد. همچنین دوربین با یک تیلت از پایین پای آیلین شروع می‌کند و به آرامی بالا آمده و روی صورت او مکث می‌کند. موضوع این صحنه بی‌شک آیلین است. مشابه چنین حرکتی از دوربین، پیش از این در صحنه‌ای که داوود، عزیز و آیلین به قهوه‌خانه می‌روند نیز دیده می‌شود، چرا که در آن‌جا نیز موضوع اصلی، آیلین بوده و تعامل‌اش با استبداد درونی داوود مطرح است.

حال نکته مهمی که در خصوص شخصیت آیلین وجود دارد، تاثیری است که او بر عزیز می‌گذارد. عزیز به‌عنوان رفیق گرمابه و گلستانِ داوود همیشه نفر دوم بوده است و این موضوع که داوود به آیلین توجه چندانی نداشته احتمالا او را آزار داده است. می‌توان این‌طور تفسیر کرد که علاقه عزیز به آیلین، میلی است که تحقق آن به خاطر حضور دیگری ممنوع است. پس فقدان این میل خود را به شکل دیگری در ادامه زندگی عزیز نشان می‌دهد. او زمانی‌که ازدواج می‌کند لباسی را برای همسرش می‌خرد که عینا شبیه آن را قبلا برای آیلین به‌جای داوود خریده است. حتی صورت همسر عزیز نمایش داده نمی‌شود و این موضوع به مخاطب واگذار می‌شود که صورت آیلین را جایگزین چهره همسر جدید عزیز کند.

داوود، پس از اینکه آیلین را به‌عنوان عشق زندگی‌اش از دست می‌دهد، همه چیز برایش حکم اسکناس پیدا می‌کند. او در ظاهر یونس را دوست دارد، اما در خصوص برنده‌نشدن، طوری به او مشاوره می‌دهد که سود اصلی نصیب خودش شود. کافی است صحنه‌ای در فیلم را به یاد آوریم که در آن داوود در پیش‌زمینه و پشت به جمعیتی نشسته است که در پس‌زمینه جای گرفته‌اند. تضادی که این نما ایجاد می‌کند گویای این حقیقت است که جز داوود، سایر جماعت حاضر، تنها بازیگران یک مضحکه‌اند.

یونس که به علت آسیب وارد شدن به کمرش، به انتهای خط رسیده، تا سقوط کامل، تنها نیاز به یک تلنگر دارد. این آسیب او را چنان منفعل کرده که او دیگر قادر به جوانی کردن نیست. او به بدترین شکل ممکن از عرش به فرش سقوط کرده است. اما آن تلنگر که هم‌چون تیرخلاص بر پیکر یونس می‌نشیند، مربوط‌به صحنه‌ای است که عزیز همراه‌با همسرش وارد خانه می‌شوند. یونس که از لای در شاهد اعمال آن‌هاست در یک آن، آرزوهایش را برباد رفته می‌بیند. چرا که او دیگر قادر به سرپا شدن و لذت بردن از جوانی نیست.

از طرف دیگر مرگ او رابطه‌ای تنگاتنگ با شرط‌بندی پیدا می‌کند چرا که به وقت نیاز، داوود و عزیز در باشگاه، در حال قمار بودند. حال در اینجا فیلم‌نامه بهتر بود حوادث نیمه دوم پرده میانی و پرده پایانی خود را براساس کنش‌مندی عزیز طراحی می‌کرد و رقابتی بین داوود و عزیز به وجود می‌آورد، اما تاکید بیش از حد فیلم‌نامه بر ویژگی وفاداری در عزیز و تمرکز ویژه روی شخصیت داوود، مانع از این کار می‌شود؛ لذا تا پایان با عزیزی مواجه هستیم که هم‌چنان از موضع ضعف با داوود رفتار می‌کند. حتی اگر این موضوع را صادق بدانیم که عزیز به داوود احساس دین می‌کند، جدایی آن‌ها می‌توانست سبب‌ساز این رقابت باشد و عزیز را به شخصیتی کنش‌مند بدل کند.

البته در صحنه‌ای که داوود و عزیز در ماشین نشسته‌اند و دوربین با یک فوکوس و فولو روی شخصیت عزیز، سعی می‌کند بر تغییر تصمیم او تاکید کند، روایت به این سمت می‌رود که او را در مقام یک شخصیت کنش‌مند قرار دهد، اما این کانسپت در ادامه دنبال نمی‌شود. بی‌شک عزیز آخرین شخصی است که باید توسط داوود قربانی شود. اگر مضمون فیلم را در این جمله خلاصه کنیم: «داوود به علت جاه‌طلبی نهادینه شده‌ی درونش، چشمانش را روی همه چیز می‌بندد تا جایی که به کلی تنها می‌شود» داوود پس از اینکه آیلین را به‌عنوان عشق و یونس را به‌عنوان شاگرد از دست داد، باید عزیز را نیز در مقام یک رفیق واقعی از دست بدهد.

تنهایی داوود ابتدا به واسطه ترک شهر معنی می‌شود. او آن‌قدر آدم‌های شهر خود را قربانی اهدافش کرده که حالا مجبور است آن‌جا را ترک کند. داوود ذاتا انسان تنهایی است و خوشبختی شاید برای او، تنها در این امر خلاصه شود که او از بازی بزرگان در شرط‌بندی لذت ببرد، اما از طرف دیگر می‌توان پوچی و تهی بودن برایند اعمال او را در صحنه‌ای که او زیر یک نیمکت دراز می‌کشد و دوربین او را در نمای نزدیک و مسحور در کادر می‌گیرد، مشاهده کرد. اینک، تنهایی، به شکلی دراماتیزه در قالب مضمون فیلم ارائه می‌شود. بااین‌حال چیزی که در خصوص شخصیت داوود، مغفول می‌ماند و از سوی نویسنده شرح داده نمی‌شود، مقام خداگونه داوود در شرط‌بندی است. او این قدرت را از کجا آورده است و اوضاع از چه قرار است که هر موقع بخواهد می‌برد و هر زمان که اراده کند می‌بازد؟

به‌طور کلی تومان یکی از بهترین آثار سینمای ایران در چند سال اخیر است. فیلمی که پیام اخلاقی‌اش را نه در بوق و کرنا و به واسطه شعار بلکه به زبان سینما انتقال می‌دهد. سینمایی میزانسن‌محور با دوربینی که حرکاتش در سخت‌ترین صحنه‌ها نیز نرم است. بازی بسیار خوب میرسعید مولویان در نقش داوود نیز یکی از برگ‌برنده‌های اصلی فیلم است. موسیقی نیز در درجه اول با درون‌مایه اثر تناسب دارد و بعد در ساختن فضا، موفق عمل می‌کند.

محمدجواد فرهانی

منبع: اخبار هنری 

انتهای پیام/

 

کلید واژه:
گروه بندی: ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید