«گربه سیاه» در عین حال از اشارات نخنمای سیاه سینمای ما نسبت به جامعه رنج میبرد؛ تمهای رایج و غلطی مانند نگاه منفی و متعصبانه یک خانواده سنتی و مذهبی به فرزندش که میخواهد مسیر متفاوتی را طی کنند.
گربه سیاه قصد دارد تا در سینمای انتقادی-اجتماعی حرف تازهای بزند، اما بخاطر اشارات نخنمای سینمای ما به معضلات و از آن مهمتر جهت دادن پیام اصلیش به نفع زندگی هنرمندان لاکچری، سوژه خود را کشته است در حالی که میتوانست فیلمی متفاوت در سینما باشد.
«گربه سیاه» به کارگردانی کریم امینی و تهیهکنندگی و ایفای نقش بهران رادان از چهارشنبه هفته پیش اکران خود را در سینماهای کشور آغاز کرده است. فیلمی درباره اینفلوئنسرهای اینستاگرام یا همان شاخهای فضای مجازی که کمکم در شبکههای اجتماعی مطرح میشوند و به جایگاهی میرسند که شاید باور آن در ابتدا دشوار باشد.
این فیلم که محصول سال ۱۳۹۸ است بعد از دو سال وقفه اکران خود را در حالی آغاز کرد که قرار بود دو هفته پیش اکران این فیلم آغاز شود، اما اکران خود را یک هفته عقب انداخت. بنظر میرسید که این اقدام به موضوع اصلاحیههای فیلمها بیربط نبوده باشد. در هر حال فیلم «گربه سیاه» در ژانر اجتماعی و با حضور بازیگرانی مانند ترلان پروانه، بهاره کیان افشار و حسین پورکریمی در شرایطی اکران خود را آغاز کرده که فیلمهای کمدی و پربازیگر در سینماها گیشه را در دست گرفتهاند و بنظر میرسد که حتی موضوع مطرح شاخهای فضای مجازی نیز برای فروش بالا کافی نباشد.
داستان گربه سیاه ناظر بر شاخهای مجازی است که بواسطه شهرت بازیگران و چهرههای ورزشی ره صدساله را یک شبه طی میکنند و تنها با یک موبایل و حساب کاربری به چنان محبوبیتی میرسند که از بازیگران نیز جلو میزنند. بازیگرانی که برای رسیدن به نقطه اوج خود راه طولانی را طی کردند، اما حالا اینفلوئنسرها با مدتی کوتاه، فعالیت در فضای مجازی و تبلیغ رستوران و عکس گرفتن با مشاهیر، همه این مسیر را پشت سر میگذارند. از این نظر فیلم ایده تازه و قابل نقدی را انتخاب کرده و سینما نیز به این موضوع چندان نپرداخته است. اما پرداخت به این موضوع در فیلم در مسیری قرار دارد که اگرچه پیامش را در نهایت، در جهان داستانی خود قابل فهم بیان کرده است، اما خود را فدای سوژه دیگری کرده که در ادامه به آن اشاره میشود.
فیلم نگاه مثبتی به شاخهای مجازی ندارد و میخواهد به زعم خود حقیقت و پشت پرده زندگی آنان را مطرح کند. فیلم صورت و ظاهر زندگی و مدعیات آنان را در شبکههای اجتماعی دروغین میپندارد و آنها را به شدت بدبخت و کم نظر در زندگی و مال دنیا توصیف میکند. آیا واقعاً شاخهای مجازی از چنین زندگی برخوردار هستند؟ اما سوژه دیگری که فیلم به آن میپردازد زندگی روی دیگر مشهوران جامعه یعنی هنرمندان است. دنیای شاخهای مجازی چرک، سخیف و احمقانه و دون شأن یک شهروند و حتی طبق داستان فیلم خطرناک است.
اما از آنسو زندگی بازیگران و سینماگران فیلم و بطور مشخص «بهرام رادان» که خود تهیهکننده فیلم است، بشدت انسانی، با اخلاق، مهربان و آرمانی و در سطح بالایی از رفاه است. یک دوگانه که به نفع زندگی بازیگران لاکچری و مشهور سینمای ایران است.
«گربه سیاه» از این رو میخواهد نگاهی به زندگی هنرمندان و تصویر چهره حقیقی آنان داشته باشد؛ فیلمی مانند «هنرپیشه» که تصویر مشکلات و گرفتاریهای هنرمندان را در لایه دیگر نشان بدهد. اینکه چگونه با یک حاشیه زندگی آنان آسیب میبیند و چقدر پشت این تصویر دوست داشتنی، آنان درگیر مسائل مختلفی هستند که از آن بیخبریم. در حقیقت فیلم بیشتر به بهانه نقد شاخهای فضای مجازی به عنوان پدیدههای نوظهوری که توجه مردم را به خود جلب کردهاند، نگاهی به زندگی بازیگران دارد که کمکم دارند در حاشیه قرار میگیرند. اما این تصویر، بسیار دلسوزانه و ترحمآمیز نسبت به زندگی سینماگران از آب درآمده و در کنار تصویر منفی و آس و پاسی که از زندگی اینفلوئنسر فیلم به نمایش میگذارد، نگاهی جانبدارانه ترسیم کرده است. اینگونه که از فراموشی بازیگرانی خوب توسط اینفلوئنسرهای بد خبر میدهد! به گونهای که در ادامه احتمال بدست گرفتن صنعت سینما توسط آنان را هم میدهد؛ شاید این فیلم طعنهای تند به برخی از فعالین فضای مجازی باشد که بتازگی کارگردانی را نیز عهدهدار شدهاند.
مخاطب به خوبی در سکانسها و پلانهای پایان فیلم میفهمد که پیام فیلم چیزی جز این هشدار خودپسندانه نیست که بازیگران در حال فراموشیاند و تنها میشوند و گربه سیاه که همان شاخهای شبکههای اجتماعیاند آنها را به حاشیه خواهند برد. گربههایی که در کمین نشستهاند تا یکباره با بالا رفتن از نردبان زندگی هنرمندان، مشهور شوند. ترسی که گربه سیاه از آنان القا میکند بسیار تصنعی و غیرقابل باور است؛ نه کاربران فعال فضای مجازی آنقدر آویزان و شلخته و به تعبیر دهه هشتادیها سمیاند و نه آنقدر بازیگران ایدهآل و آرمانی. نگاه فیلم به هیچکدام واقعبینانه نیست.
مشکل اصلی فیلم یعنی همان تظاهر، به حضور خود رادان در فیلم بازمیگردد که هم تهیهکننده کار است و هم نقش خود را به عنوان یک قربانی این حواشی که توسط اینفلوئنسرها ایجاد میشود نشان میدهد. به تعبیری فیلم برای خودش گریه و زاری میکند. اینگونه پیام فیلم بجای آنکه نقدی درباره عدم فرهنگ شهرت بزند بیشتر نگرانی ریاکارانهای درباره خدشهدار شدن شهرت بازیگران دارد. البته باید گفت که بدون شک لازمه هنرمند شدن طی کردن طریق دشوار و سختی است که هرکسی قابلیت آن را ندارد؛ به تعبیر حافظ “هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست، نه هر که سر بتراشد قلندری داند”، اما آیا تمام هنرمندان نیز فرهنگ شهرتِ قلندری را میدانند؟ نگاهی به برخی اظهار نظرهای غیرتخصصی مانند مسائل سیاسی و دفاع از قانونی شدن همجنسگرایی در غرب که برخی از عوامل فیلم در آن دست داشتند، نشان از عدم آشنایی کامل با «فرهنگ شهرت» دارد.
از سوی دیگر فضای مجازی تنها شامل اینفلوئنسرهایی که شهرستانی باشند و یا از وضعیت مالی اسفناکی برخوردار باشند، نیست؛ بلکه بخش قابل توجهی از اینفلوئنسرها شامل ثروتمندان، فرزندان مسئولین و لاکچرینشینها است. از سوی دیگر فضای مجازی خود قدرت عجیبی برای ایجاد میل شهرت در افراد دارد و در این مورد فقیر و غنی ندارد بلکه همه دوست دارند تا در این مدیوم جدید تبدیل به رسانه شوند. این موارد همان اشاراتی است که در فیلم دیده نمیشود و باعث میشود فیلم از نگاهی جامعنگر و واقعبینانه دور شود.
جملات پایانی فیلم از زبان وحید، شاخ مجازی نوظهور این است که “بدون شما هیچی نیستم، شما هم بدون من هیچی نیستید”. القای این فکر که یک جوان موتوری میتواند چنان دچار خودبینی شود که دیگران را ذیل وجود خود تعریف کند؛ فردی که تا قبل از این، در پستهای اینستاگرامی خود تنها قسمت اول این جمله را میگفت، اما حالا که به نقطه مورد نظر خود رسیده، گذشته خود را فراموش کرده است؛ بنابراین فیلم تلاش داشته تا روند این عطش شهرت بدون فرهنگ را نقد کند، اما افسوس که با گرهزدن این موضوع با زندگی هنرمندان از اساس راه خود را کج رفته و یک فیلم دیگر ساخته است.
«گربه سیاه» در عین حال از اشارات نخنمای سیاه سینمای ما نسبت به جامعه رنج میبرد؛ تمهای رایج و غلطی مانند نگاه منفی و متعصبانه یک خانواده سنتی و مذهبی به فرزندش که میخواهد مسیر متفاوتی را طی کنند، جمع شدن یک مادر زندانی با یک دختر بیچاره در خانه ناپدری معتاد و همسایهای بیاخلاق و … نشان میدهد که فیلمساز اصرار غیرمنطقی برای نشان دادن تمام معضلات مورد نظرش در یک فیلم دارد. تماشاگران فیلمهای سینمای ما به حدی از تماشای هر کدام از این نماهای سیاه به تنهایی در یک فیلم خسته شدهاند که حالا جمع کردن همه آنها باهم در یک فیلم، بدون شک مورد پسندشان واقع نمیشود.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است