کیومرث مرادی کارگردان تئاتر یکی از گزینههای ثابت در سریالهای مهم تلویزیون، شبکه نمایش خانگی و سینما برای انتخاب بازیگران درست و خلق کاراکترهای جدید محسوب میشود .
کیومرث مرادی کارگردان تئاتر که او را با نمایشهای «شکلک»، «افسون معبد سوخته»، «نامههای عاشقانه از خاورمیانه»، «مرغ دریایی من» و… میشناسیم سالهاست از گزینههای ثابت در سریالهای مهم تلویزیون، شبکه نمایش خانگی و سینما برای انتخاب بازیگران درست و خلق کاراکترهای جدید محسوب میشود. او در پروژههایی که در طی این سالها حضور داشته نشان داده است که بازیگر اگر به شکل درستی هدایت شود، میتواند نقشهای متفاوتی را برعهده بگیرد و ریسک در انتخاب بازیگر میتواند نتیجه مطلوبی به همراه داشته باشد. نمونهای از این دست انتخابها شاید عباس جمشیدیفر باشد که پس از حضور مداوم در پروژههای کمدی و بازی در موقعیتهای طنز، در سریال «زخم کاری» محمدحسین مهدویان بازی در نقشی جدی و دور از فضای کمدی را از او شاهد بودیم. به همین دلیل و به بهانه اکران فیلم سینمایی «منصور» به کارگردانی سیاوش سرمدی که انتخاب بازیگران این کار نیز بر عهده کیومرث مرادی بوده است، با او به گفتگو نشستیم تا درباره اهمیت انتخاب و ریسکپذیری و همچنین کیفیت و فضای آثار روز سینما و تلویزیون کشور صحبت کنیم.
* کیومرث مرادی همیشه در آثار خود چه در صحنه تئاتر و چه در سریالهایی که در آن حضور داشته انتخابهای هوشمندانه و دقیقی را در انتخاب بازیگران نشان داده است، با توجه به این کارنامه، مهمترین اصل برای شما در انتخاب بازیگر چیست؟ آیا نبود چنین کاراکتری در کارنامه بازیگری افراد مهم است یا ویژگیهای دیگری را درنظر میگیرید؟
درباره این مسأله چند فاکتور وجود دارد که اولین آن فیلمنامه اثر است که اهمیت زیادی در انتخاب بازیگران کار دارد، به عنوان مثال شما زمانی که با فیلمنامه سریالی مانند «زخم کاری» مواجه میشوید، فیلمنامه این کار به تنهایی شما را راهنمایی میکند که باید به دنبال چه افرادی برای ایفای کاراکترهای آن باشید. همچنین این را میتوان درباره فیلم سینمایی «منصور» که در حال حاضر اکران آن آغاز شده است هم گفت که با توجه به ژانر، حال و هوای فیلم و شخصیتهای فیلمنامه و در کنار همه آنها نگاهی که کارگردان هنگام ساخت فیلم دارد به من کمک میکند تا بدانم چه بازیگرانی را برای این اثر انتخاب کنم. اما برای من، به شخصه مهمترین اصل تکراری نشدن بازیگر در نقشها و پس از آن انتخابهای جدید دادن به مخاطب است تا بتواند چهرههای متفاوتی را از یک بازیگر شاهد باشد و سومین اصل نیز برای من معرفی چهرههایی است که اصلا و یا خیلی کم دیده شدهاند. نکته مهم در همه این فاکتورها این است که از تکراری شدن بازیگرها، چهرهها و بازیها اجتناب کنیم و با وارد کردن انرژیهای نو و جدید، مخاطب را نسبت به اثری که درحال تماشای آن هستند به وجد آوریم..
* خاصه اگر بخواهیم درباره «زخم کاری» صحبت کنیم؛ با شروع سریال متوجه تفاوت کاراکترهایی که بازیگران ایفای آن را برعهده داشتند نسبت به کارهای پیشین آنها میشویم چرا که حضورشان در شمایل شخصیتهای سریال حضوری متفاوت بود، آیا مهدویان از پیش درباره شیوه فیلمبرداری سریال، ریتم و خواستههای خود با شما صحبت کرده بود یا انتخاب بازیگران کاملا بر اساس معیارهای خودتان بود؟
طبیعتا بازیگردان یا فردی که انتخاب بازیگران را در اثری بر عهده دارد در خدمت تفکر کارگردان اثر است چرا که این فیلم در ذهن او پرورش یافته و در نهایت امضای او پای اثر است؛ بنابراین در جلسههایی که با کارگردان درباره فیلمنامه سریال داشتیم، ساعتها از شخصیتهای اثر صحبت کردیم و او ویژگیهای تک به تک کاراکترهای فیلمنامه را با توجه به ذهنیتی که خود داشت برای من توضیح میداد و من نیز بر مبنای آن ویژگیها بازیگران متعددی را برای ایفای نقشها پیشنهاد میدادم و ممکن بود برای یک کاراکتر کاندیدای متعددی را در پیشنهادهای خود داشتم که درنهایت با گفتگو با بازیگران و همچنین آشنایی بیشتر با شخصیت و فضای ذهنی آنها و در ادامه با گفتوگوی بازیگر و کارگردان به انتخاب نهایی خود میرسیدیم.
گفتگوهایی چند جلسهای با کارگردان تا دو طرف بتوانند به یک تعاملی برای همکاری با یکدیگر برسند، اما همیشه همکاری میان کارگردان و تیم انتخاب بازیگر باید در خدمت تفکر کارگردان پیش رود و در «زخم کاری» نیز من و محمدحسین مهدویان در ابتدا به دلیل سابقه دوستی که با یکدیگر داریم و گفتگوهایی که درباره فیلمنامه و شخصیتهای فیلم با یکدیگر داشتیم منجر به انتخاب بازیگران سریال شد.
* اگر بخواهم به صحبت ابتدایی شما رجوع کنم مبنی بر فاکتور اصلی شما برای انتخاب بازیگر که جلوگیری از تکرار فرد در نقشهای یکسان است؛ درحال حاضر نه تنها در ایران بلکه در بسیاری از نقاط دنیا شاهد بازیگرانی هستیم که درحال ایفای نقشهایی مشابه هستند و در مسیری تکراری فعالیت میکنند. از نظر شما چه میشود که این تکرار رخ میدهد و آیا این یک ایراد در سینما است؟
بخش زیادی از این اتفاق، نگاه کلیشهای است که در سینمای ما وجود دارد به این صورت که وقتی یک فردی نقش پلیس را به خوبی بازی میکند از آن به بعد همیشه باید کاراکترهای پلیس به او پیشنهاد شود و زمانی که یک بازیگر کمدی کار میکند دیگر همیشه باید شاهد ایفای کاراکترهای کمدی از او باشیم. به عنوان مثال هیچکس فکر نمیکرد که نقش وکیل در سریال «زخم کاری» به عباس جمشیدیفر برسد چرا که او را همیشه در کارها و کاراکترهای کمدی دیده بودیم و این اولین باری نبود که من چنین انتخابی کردم، سالها پیش نیز در سریال «میوه ممنوعه» من پیشنهاد بازی امیر جعفری را برای کاراکتری جدی و یا حتی منفی یا خاکستری را دادم درحالی که تا پیش از آن او را در کارهای کمدی دیده بودیم؛ بنابراین این نگاه کلیشهای که در سینمای ما وجود دارد و در کنار آن کارگردانها و تهیهکنندگانی که علاقهای به ریسک در انتخاب کاراکترها ندارند و دست به انتخاب بازیگران جدید و یا حضور متفاوت آنها نمیزنند منجر به توالی نقشهای تکراری برای یک بازیگر میشود چرا که صاحبان اثر میخواهند به سرعت به شخصیت ذهنی خود برسند و در این راه اتفاق جدیدی را همراه با ریسک تجربهنکنند. همانطور که میبینید درحال حاضر بازیگری که شخصیت منفی را بازی میکند پس از آن نیز نقشهای منفی به او پیشنهاد میشود.
در این نقطه شخصی که کار و حرفه او انتخاب بازیگر برای یک اثر است با توجه به علمی که در این حوزه دارد و تجربهای که کسب کرده با توجه به تواناییهای بازیگران این قالبها و المانها را میشکند. به عنوان مثال در فیلم سینمایی «منصور» متوجه شکسته شدن این قالبها میشوید چرا که بازیگرانی را میبینید که بارها دیدهاید، اما در این کار برای شما خالق کاراکترهایی نو هستند و انگار تا به آن لحظه آنها را ندیدهاید. نکته آخر در این موضوع این است که تنوع بازیگران در سینمای ما کم است به این معنی که شاید باور آن سخت باشد که اگر در این لحظه گفته شود نیاز به بازیگری در محدوده سنی ۲۰ تا ۳۰ سال داریم تعداد انتخابها به اندازه تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسد که این خود یک ضعف بزرگ است چرا که این محافظهکاری در میان تهیهکنندگان آثار سینمایی، تلویزیونی و حتی شبکه نمایش خانگی باعث شده است ما نتوانیم بازیگران خوب و بزرگی را تربیت و معرفی کنیم و این اتفاق باعث میشود همچنان بازیگران ۴۰ سالهای ببینیم که نقش دخترها یا پسرهای ۲۰ یا ۲۵ ساله را بازی میکنند. روی صحبتم به اشتباه یا درست بودن این اتفاق نیست چرا که این هم یک نگاه است، اما درحال حاضر تعداد این انتخابها در سینمای ما به شدت افزایش پیدا کرده و این میتواند به عنوان یک ضعف محسوب شود.
* با توجه به ریسکی که در حال حاضر در انتخاب بازیگران در خیلی از پروژهها دیده نمیشود، این روزها شاهد آن هستیم که تهیهکنندگان بدون توجه به تواناییهای افراد در ابتدا به میزان شهرت آنها به ویژه در فضای مجازی نگاه کرده و دست به انتخاب میزنند. این اتفاق برای افرادی مانند شما که برای ویترین یک اثر و خلق کاراکترهای متفاوت تلاش میکنید تا چه اندازه باعث ایجاد چالش میشود؟
من درک میکنم که بخشی از سینما سرمایه و سرمایهگذاری است و این نکته برای همه قابل درک است، اما همین بازیگران مطرحی که درحال حاضر شاهد حضورشان در سینما هستیم و بازیگران خوبی هستند پانزده سال پیش کجا بودند؟ به هرحال این افراد نیز روزی انتخاب شدند و کارگردان یا تهیهکنندهای برای انتخابشان ریسک کردهاند که الان بازیگران محبوب مخاطبان بوده و پروژهها مشتاق همکاری با آنها هستند. صحبت من این است که درکنار این افراد باید با افراد نوظهور نیز کار کرد و بدنه سینما را با نبود بازیگرانی که مخاطب آنها را دوست دارد تهی نکنیم و ناگهان متوجه فقدان در نسلی از بازیگران نشویم. پس چالش اصلی این است که ما باید درکنار بازیگران مطرح و شناختهشدهای که داریم بازیگرانی قرار دهیم که در این مسیر آنها نیز شناخته شده و این کار به خوبی و درستی انجام شود.
* زمانی که حضور سیاوش طهمورث و کاظم هژیرآزاد را در «زخم کاری» شاهد هستیم این برداشت را میتوانیم داشته باشیم که بیان میتواند فاکتور مهمی برای شما باشد، تا چه اندازه این ویژگی برای شما دارای اهمیت است؟
دو شاخصه مهم یک بازیگر بدن و بیان است و بازیگران بزرگ اصولا روی ابزارهای خود یعنی تخیل، بدن و بیان مسلط هستند. اما درباره بازیگرانی که نام بردید و خیلی از بازیگران خوب دیگری که در این کار حضور داشتند، فکر میکنم مهمترین اتفاق تعامل خوب کارگردان با بازیگردان و فردی که انتخاب بازیگر را برعهده دارد میتواند نتیجه مطلوبی را با خود به همراه داشته باشد به این معنا که کارگردانها همیشه به دلیل شلوغی فعالیت خود در سینما در یک چرخه مداومی درحال حرکت هستند و حضور فردی که انتخاب بازیگر را انجام میدهد میتواند باعث گستردگی دایره گزینههای آنها شود و انتخابهای متعددی را برای آنها ایجاد کند چرا که میتواند چهرههای خوشانرژی و زیادی را وارد کار آنها کند که نتیجه آن تفاوت اثر با دیگر کارها شود.
* از آنجایی که میدانیم شما یک مدرسه تخصصی بازیگری دارید میخواهم بدانم که در آموزش به شاگردان خود روی چه اصول و فاکتورهایی تأکید دارید و به آنها تمرکز روی چه تواناییها و ویژگیهای یک بازیگر را آموزش میدهید؟
در وهله اول علم بازیگری و در ادامه آن تمرین عملی را به آنها در آموزش تأکید میکنم و سومین چیزی که به شاگردانم گوشزد میکنم خواندن، کار کردن و تفکر مداوم است چرا که یک بازیگر تنها بازیگر نیست بلکه یک هنرمند است و باید آرتیستی باسواد باشد و باید با علم و دانشی درست در این مسیر حرکت کند و پیش رود.
* اصلا به نظر شما این جمله که میگویند «فلانی آن بازیگری دارد» درست است؟
من به این جملهها اعتقادی ندارم و از نظر من همیشه همهچیز با تمرین و ممارست به دست میآید. همه ایرانیها شاید از بدو تولد آن بازیگری داشته باشند مگر اینکه عکس آن ثابت شود، اما من معتقدم بازیگری نیز یک شغل است که مانند همه شغلهای بزرگ دنیا نیاز به یادگیری دارد و زمانی که آن را درست یاد بگیری و علم آن را داشته باشی و درست تمرین و کار کنی در نتیجه اتفاق درست و مطلوبی نیز رخ میدهد.
* یک زمانی ظاهر به ویژه چشم رنگی در انتخاب بازیگران اصل مهمی بود و صاحبان آثار در انتخابهای خود به این موضوع به صورت ویژهای توجه میکردند، اما در این لحظه از این شرایط عبور کردیم و میبینیم به آن شدتی که ظاهر در انتخابها مهم بود، الان بازی و تواناییهای بازیگران مهم است. نظر شما درباره عبور از فاکتورهایی اینچنینی چیست؟
بله درست است، زمان زیادی است که از آن دوران عبور کردهایم و اتفاقی که به شدت من را خوشحال میکند این است که الان نبوغ، توانایی، علم نسبت به فعالیت خود و پشتکار مهمترین عناصر در انتخاب بازیگران است. درحال حاضر در رشته بازیگری مهمترین ویژگی پشتکار است چرا که این حوزه نیاز به پشتکار بالایی دارد تا بتواند منجر به موفقیت شود. اگر پشتکار و تمرین و کار مداوم در بازیگری نباشد این موفقیت هرگز تحقق پیدا نمیکند.
* شما در دو کار پربیننده «در پناه تو» و «مدار صفر درجه» حضور داشتید و احتمالا میدانید که در حال حاضر سریالی را شاهد نیستیم که به واسطه آن خیابانها خلوت شود. به نظر شما علت این اتفاق چیست؟
یکی از بزرگترین ضعفها قصهگویی است. در حال حاضر مشکل عمده سریالهای ما این است که خوب قصه نمیگویند و این مهمترین رکن در سریالسازی است. اگر اثری درست و به روز قصه بگوید و مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند و این تفکر که قصهای که درحال روایت است دروغ و دور از واقعیت است و با زندگی امروز او فاصله زیادی دارد و به دغدغههای او از گرانیها و مشکلات اقتصادی تا اجتماعی گرفته ارتباطی ندارد، در مخاطب شکل نگیرد، قطعا پذیرفته و دیده میشود و این واقعیت را فیلمسازان باید بپذیرند.
* البته حسن فتحی در اولین تجربه خود در شبکه نمایش خانگی یعنی «شهرزاد» توانست به این توفیق برسد و خیابانها را خلوت کند. به نظر شما رسیدن به چنین اقبالی به این دلیل است که فتحی رگخواب مردم را در ساخت سریالها پیدا کرده است؟
رگخواب اصلا واژه درستی نیست! آقای فتحی آموخته چگونه قصه بگوید و به درستی این کار را انجام میدهد و همانطور که گفتم فیلمنامه و قصه حرف اول را در رسیدن به یک نتیجه مطلوب میزند. حسن فتحی خوب قصه میگوید و اثری نیست که توسط او ساخته شده باشد و مخاطب آن را ندیده باشد.
* در انتها کمی از «منصور» و چالشهای پیشرویی که داشتید برایمان بگویید.
در «منصور» بزرگترین چالش ما این بود که با چه بازیگرانی باید کار کنیم. کارگردان اثر انتخاب کرد که به دلیل مستندگونه بودن فیلم باید از بازیگرانی استفاده کند که مردم آنها را زیاد نمیشناسند و به نظر من این پذیرش هوشمندانه و با درایت کامل بود چرا که باعث شد شکل روایت واقعگرایانه فیلم از بین نرود و کار به صورت متفاوتی ساخته شود.
* برای نقش شهید ستاری تنها انتخاب شما محسن قصابیان بود یا گزینههای دیگری هم داشتید؟
گزینههای متعددی وجود داشت، اما درنهایت بهترین انتخاب برای بازی در این کاراکتر محسن قصابیان بود.
فاطمه شوقی
انتهای پیام/
یک نظر