نیکی کریمی در گفتگو با ماهنامه صبا:

شخصیت‌پردازی «آتابای» خیلی برای من مهم بود

ذات گفتگو به رودرویی شنیداری یا دیداری است و در آن صورت اصالت پیدا میکند این گفتگو به سبب داوری نیکی کریمی در خارج از کشور امکان رودرویی پیدا نکرد و شکل نوین تازه و مجازی آن را محقق کرد اما در کل گفتگو بیشتر از هرچیز دوست داشتیم درباره نگاه نیکی کریمی به فیلمسازی صحبت کنیم و از او درباره جهان بینی اش نسبت به کارگردانی سینما بدانیم. آنطور که پیدا شد علاقه او به کشف و شهود آنی و بدون پیش نویس باعث میشود مشاهده گر خوبی باشد تا تجربه کردن و اصل تجربه کردن برایش مقوله بسیار مهمی است. نیکی کریمی از حضور در جهانی مردانه دل خوشی ندارد و آنطور که گفت میخواهد روزی درباره این موضوع مفصل بگوید و به هر ترتیب ماحصل آنچه پرسیدیم و پاسخ گرفتیم را در ادامه میخوانید.

درست در سینمایی که بیش از هر چیز نمایش اجتماع شلوغ یا تصاویر پر از خشونت اپیدمی و همه‌گیر شده است. شما از پایتخت خارج و به قاب‌بندی و ثبت تصاویر کارت‌پستالی رسیدید، چه نیاز و احساسی بود که خواستید «آتابای» را با این فرم بسازید؟

بله ؛ دلم می خواست هم خودم و هم بیننده فیلم با هم نفسی بکشیم . من جهان هر فیلمی را خیلی کشف و شهودی در ذهن خودم می‌سازم و می‌بینم. در مورد «آتابای» هم از قبل می‌دانستم که ما افق‌های وسیعی می‌خواهیم چرا که می‌خواهیم یک آدمی را گرفتار و مانده در قاب ها و دشت های بزرگ ببینم.

برای شما چقدر ریسک داشت فیلمی بسازید که مجبورتان کند با زیرنویس مخاطب را نگاه دارید؟ به این فکر نکردید که ممکن است یک بخشی از مخاطب عام که اغلب هم کم‌حوصله هستند با خواندن متن خسته شوند و فیلم را از دست بدهند؟

خیر؛ به ریسکش فکر نکرده بودم ! یعنی در حقیقت اصلا به چنین مسأله‌ای فکر نکردم. می خواستم به قصه‌ای که در یک روستا یا یک شهر کوچکی می‌گذرد وفادار باشم؛ قصه‌ ای از یک فرهنگ و اقلیم خاص به زبان همان محل و منطقه . فیلم و سینما برای من کشف دنیاهای تازه است حالا با درون خودم یا ادم ها. وقتی فیلم حوب می بینم یا کتاب خوب می خوانم زمانی ست که حرفی نو بر دلم نشسته و دید و افق تازه ای در برابر چشمانم گشوده . دلم می خواست همین هم برای تماشاچی همراه با من اتفاق بیافتد. در واقع در یک دایره ذهنی . آن چیزی که با کشف و شهود به آن می‌رسیم، می‌تواند برای من لااقل مفهوم سینما را بسازد. در مورد «آتابای» هم همین بود و وقتی که یک فیلمی در یک اقلیم دیگری دارد ساخته می‌شود قطعا همان زبان و شیوه‌ خودش را دارد ولی واقعیتش این است که این سینما سینمای جمع ‌وجوری است و در حقیقت هیچ حدسی نداشتم که مخاطب وقتی که فیلم را ببیند چه واکنشی نشان می‌دهد. ولی میدانستم که هر فیلم مخاطب خودش را پیدا خواهد کرد و قطعا برای آن مخاطب مثل خود من ؛ دیگر مهم نیست که فیلم زیرنویس باشد یا نباشد. در واقع مهم این است که با دنیای فیلم ارتباط برقرار کند و بخواهد که در آن سهیم شود.

پرونده فیلمسازی شما نشان داده که با اینکه به قصه علاقه‌مند هستید اما فرم برای شما مسأله مهم‌تری است اما در «آتابای» بسیار بسیار در خدمت قصه، زیست‌بوم و روایت هستید. تمایل شما به سمت تجربه این نوع روایت در خدمت قصه بیشتر بود؟

بله؛ فرم برای من خیلی مسأله‌ مهمی است و خیلی قبل‌تر از زمان فیلمبرداری سعی می‌کنم کم کم همراه با فیلم‌نامه آن را در ذهن خودم شکل ‌دهم و مشخص کنم. در طول فیلم‌برداری هم باز بارها و بارها «فرم» خودش را برایم بازسازی می‌کند و این بازسازی به وسیله کنکاش و کشف آدم‌ها، دیدن و مشاهده کردن سر صحنه، حضور در کنار بازیگران، فیلمبردار و به طور کل گروهم، همین طور با دیدن و کشف سکوت محیط و فضای بین محیط اتفاق می‌افتد.

فیلم یک تحلیل شخصیت از یک شخصی در مرز ویرانی ارائه می‌دهد که خود شخصیت یعنی آتابای است و مراحل رسیدن به فروپاشی به درستی در دیالوگ‌های شیرین فیلم خودافشایی می‌کند، سیری که از انتقام به خشم و از خشم به عشق و مهربانی می‌رسد کاملا ملموس است. چقدر شخص نیکی کریمی علاقه به ساخت فیلم‌هایی با کانسپت و ریشه روانشناسانه دارد و چقدر در این زمینه مطالعه و اهل معاشرت‌های حرفه‌ای با روانکاوان یا روانشناسان هستید؟

من به مباحث و موارد زیادی علاقه دارم یعنی چیزهای مختلفی هست که یکی از آنها روانشناسی است. شما به مطلب خوبی اشاره کردید. نه‌تنها همیشه درباره روانشناسی خوانده‌ام بلکه دو، سه سال قبل دوره‌ای دیدم که به واسطه اینها الان تقریبا می‌توانم روانکاوی انجام دهم . به هرحال شخصیت‌پردازی «آتابای» خیلی برای من مهم بود . همان‌طور که گفتم دوست‌دارم تجربه کنم و فکر می‌کنم که آدم نباید همیشه یک‌جور کار کند.

برای رسیدن به یک قصه و طرح چه پروسه‌ای برای شما تا جرقه‌زدن طی می‌شود خاصه فیلمنامه که در این آخری روند ملایمی دارد و پرحادثه نیست و گویی فقط یک واقعه در میدان دید است و مخاطب قرار است واکنش‌ها را تماشا کند؟ مثلا درباره شکل عشق و نگاه عاشقانه آتابای چه طور به این فرم رسیدید؟

رسیدن به یک فیلمنامه و زمانی که یک شخصیت ساخته می‌شود پروسه‌ خیلی اسرارآمیزی دارد و من به طور غریزی سعی می کنم بفهمم چه باید بسازم . مثلا یادم میاید یک روزی در فصل بهار روزی به پیاده روی رفته بودم ، هوا بسیار زیبا بود و شکوفه ها درآمده بودند ، با خودم گفتم همین ها را ما باید در سینما نشان بدهیم ؛ عشق و شعر را . موضوع دیگر شخصیتی بود که در ادبیات برای من همیشه جذاب بوده ؛ نمایش یک آدم بیگانه ای که با محیط و اطرافش نمی تواند ارتباط برقرار کند . این شخصیت بیگانه در خیلی از آثاری که در ادبیات دوست داشتم حضور داشته است مثل آثار سلینجر ؛ پل استر و حتی همین کتاب نزدیکی که ترجمه کرده ام . بگذارید اصلا اینطور بگویم که همه ما یک جورهایی بیگانه ایم و احساس می کنیم در جامعه درست درک نمیشویم .و اما درباره بخش بعدی سوال که عشق هست هم باید بگویم که آتابای ارتباط سالم نمی تواند برقرار کند مغلوب همان مسائل روانی ، کمپلکس‌ها و پیچیدگی‌های شخصی خودش می‌شود و این عشق، یک عشق واقعی نیست.

و این نشان می‌دهد به نظر می‌آید که جزییات خیلی برای شما مهم است.

بله؛ در پروسه‌ فیلمنامه جزئیات برای من بسیار مهم است، در واقع زندگی و جزئیات زندگی همیشه در فیلم‌هایم خیلی مهم بوده‌ است و خیلی روی این قضیه کار می‌کنم. شخصیت‌های مختلف زنی که در فیلمنامه هست که همه قوی و مهم هستند از مردهای فیلم قوی ترند و دقیقا میدانند چه می خواهند و این شخصیت های که طراحی میکنم همه حتی با وجود کوتاهی بسیار عمیق و تاثیرگذار هستند .

نقدی که به فیلم «آتابای» می‌شود پایان آن است و تکلیفی که می‌شد روشن شود اما در ابهام ماند. برخلاف سال‌های قبل حالا دیگر روند پایان‌بندی در سینمای جهان پایان‌های مشخص و بسته است؛ چند بار در ذهنتان این پایان‌بندی را تغییر دادید تا به این برسید و اگر دوباره بسازید باز همین پایان را انتخاب می‌کنید؟

از ابتدا همین پایان‌بندی در ذهنم بود. همان‌طور که گفتم هر فیلمی حرف و فرم خودش را دارد ولی به نظر من شخصیت آتابای شخصیتی است که تا زمان مرگش همین حالت را دارد. یعنی از اول و همیشه در یک برزخی از زندگی‌ خودش دست‌و‌پا زده چون هیچ‌وقت آدمی نیست که بتواند درست تصمیم بگیرد و یا به موقع‌اش یک کار درستی را انجام دهد. آدم‌ها برزخ و جهنم زندگی خودشان را خودشان می‌سازند و آتابای از این دست است. این تصمیم من بود که در پایان در همان برزخ بماند .

سینمای ما از نگاه بین الملل با چند سینماگر خاص معرفی می‌شود که قطعا یکی از آن‌ها عباس کیارستمی است؛ شما در حضور و داوری‌هایتان با چه واکنشی درباره‌ی سینمای ایران مواجه می‌شوید؟

به نظر من در طی سال‌های گذشته فیلم‌سازان و سینماگران بین‌المللی زیادی از ایران داشته‌ایم و همه‌ی آن‌ها هم فعالیت‌های مناسبی داشته‌اند و آثارشان هم دیده شده‌است؛ عباس کیارستمی هم قطعا از هنرمندانی است که فیلم‌هایش زیاد دیده شده‌است. سوال شما دو بخش است. درباره‌ی حضور در جشنواره‌ها می‌توانم بگویم به هرحال هرکس در جایگاه کارگردان مشتاق است که نگاه تماشاگران، مخاطبان و بینندگان در کشورهای دیگر را هم همراه خود داشته باشد و این خیلی جذاب است که تماشا کنی اثرت در خارج از کشورت هم تاثیرگذار است یا نه. هر آدمی دوست دارد فیلمش هم در کشور خودش و هم در کشورهای دیگر اکران شود و این یکی از جذابیت‌های فیلمسازی است.

درباره‌ی مبحث داوری هم باید بگویم که سال‌ها به عنوان داور برای جشنواره‌های بین‌المللی مختلف انتخاب شدم که تجربیات جالبی برای من رقم زده است. در پروسه داوری فیلم‌هایی می‌بینید، نظرات مختلفی می‌شنوید و در نهایت گاهی یک اتفاق نظر بین چند داور شکل می‌گیرد. ولی به طور کلی این موضوع برای من در طی این سالها باعث اندوخته شدن تجربیات جذابی از سینمای جهان شده است. هرچند این را هم بگویم، زمان‌هایی پیش آمده که پیشنهاد داوری را رد کنم و حوصله‌اش را نداشته باشم اما اکثرا پذیرفته‌ام چون همانطور که گفتم به چشم تجربه به آن نگاه می‌کنم؛ فرصتی که باعث می‌شود فیلم‌هایی را که جایی اکران نشده‌اند، تماشا کنم.

شما سعی کردید در چند جبهه فعالیت کنید؛ یعنی بازیگری، فیلمسازی، مستند‌سازی، ترجمه و… در کدام بیشتر با خود خودتان مواجه شدید و برای شما یک جور تراپی و آرامش هم به همراه دارد؟

تقریبا تمام کارهایی که من انجام می‌دهم به هم مربوط است و به نوعی همه را با علاقه انجام می‌دهم. مستندسازی را خیلی وقت است که انجام نداده‌ام، در واقع من اولین فیلمی که ساختم یک مستند بود و بعد از آن دیگر مستند کار نکردم ولی عکاسی و ترجمه می‌کنم .

صادقانه بخواهید بگویید اقبال مخاطب عام برایتان اولویت بیشتری دارد یا اجرایی شدن همان چیزی که مدنظرتان است و جلب کردن توجه مخاطب صاحب‌فکر؟

فکر کنم از فیلمی که ساخته ام مشخص است . اتابای شخصی و بسیار دلی است اما قطعا کسی هم هست که این دنیا را دوست داشته باشد با آن ارتباط برقرار کند . طبیعت هر هنری این است که تماشاچی اختصاصی خودش را دارد. یعنی شما الان اگر حتی فیلم‌های پر فروش را هم نگاه کنید، دلیل اینکه می‌روند آنها را می‌بینند چیست؟ چون آنها تماشاچی اختصاصی آن دسته از فیلم‌ها هستند. بنابراین مثل همه‌ هنرهای دیگر، هر کسی کار خودش را انجام می‌دهد و طبیعتا اگر همه‌ آدم‌ها از یک فیلم خوششان بیاید دیگر این اسمش هنر نیست. همه‌ ما سلیقه‌های مختلفی داریم و هر کسی دارد کار خودش را انجام می‌دهد و اصلا این طبیعت هنر است. فکر می‌کنم که من دیگر بعد از پانزده سال فیلمسازی نوع کارم مشخص است .

سیستم حاکم با ستاره‌سازی مخالف است چرا که ستاره را الگوی مخاطب می‌داند و احساس می‌کند با هر رفتار اشتباه یک سلبریتی توده تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد و این حاکمیت است که باید درباره سلبریتی پاسخ‌گو باشد. شما به عنوان یک بازیگر که صاحب‌اندیشه هستید ستاره و یک آرتیست معروف را الگویی می‌دانید که رفتارش جریان‌ساز است یا او را یک آدم عادی صاحب اکت و رفتار شخصی می‌دانید که قرار نیست الگو باشد؟

آن چیزی که برای من مهم هست این است که به هر حال همه‌ ما به عنوان یک هنرمند رفتار و کردار درستی داشته باشیم و این به نظر من می‌تواند یک الگو باشد. یعنی اینکه در حقیقت بتوانیم همان کاری را کنیم که تأثیر خوبی بر جامعه بگذاریم و این قضیه همیشه برای من مهم بوده‌است.

-آتابای برخلاف این‌که در وهله اول فیلمی با دنیای مردانه به نظر می‌رسد، اما جزییاتی که برای شخصیت‌های زن آن تعریف کرده‌اید، کاملا ذهن مخاطب را درگیر می‌کنند. حتی کوتاه‌ترین بازی‌های زنان فیلم هم در روند قصه نقش موثر دارند و شخصیت‌ها هم بسیار ملموس هستند…

بله، به نکته‌ی درستی اشاره کردید. اتفاقا فیلم من با اینکه فیلم مردانه‌ای به نظر می‌رسد اما شخصیت‌های زن بسیار قوی دارد که اتفاقا از شخصیت‌های مرد داستان شخصیت‌های محکم‌تری هستند و جزئیات خیلی خوبی هم راجع به آن‌ها دیده می‌شود. مهم‌ترین شخصیت این داستان خواهر آتابای یعنی فرخ‌لقا است که فوت شده اما ما دائم از او می‌شنویم. پس از او شخصیت پاپل است، زنی قوی که شوهرش را از دست داده و با دخترش و فرزند او زندگی می‌کند. جیران هم شخصیتی است که من خیلی دوستش دارم. او دختر نوجوانی است که آمال و آرزوهای بسیاری دارد و چون اهل کتاب و درس است دلش می‌خواهد که خودش را از این وضعیت رهایی ببخشد؛ به شهر برود و به درسش ادامه دهد و تنها راه را در وجود آتابای می‌بیند. سیما دختری که خارج از کشور زندگی کرده، شوهرش به دلیل اینکه سرطان گرفته از او جدا شده. سیما به ایران بازمی‌گردد و برای اینکه حال و هوایی عوض کند به همراه پدرش به آن منطقه می‌آید و آتابای را می‌بیند. به هر حال هر دو شخصیت به دلیل سرگشتگی‌ها و مشکلاتی که دارند، نسبت به هم شیفتگی پیدا می‌کنند…

دنیا خمامی

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: دسته‌بندی نشده

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است