با کاظم هژیرآزاد بازیگر سریال «زخم کاری»درباره ایفای نقش میرلوحی در سریال «زخم کاری» به گفتگو نشستهایم که در ادامه آن را میخوانید.
کاظم هژیرآزاد و درخشش او روی صحنه تئاتر برای مخاطبان جدی این حوزه پوشیده نیست. او همچنین در سینما و تلویزیون هم نزدیک به سه دهه است که فعالیتدارد. بهانه ما با او پخش سریال «زخم کاری» است که دومین تجربه حضور در نمایش خانگی در کارنامه این بازیگر با سابقه است. او با کارگردانانی مثل کیانوش عیاری، همایون اسعدیان، داوود میرباقری کار کرده و در سال هفتاد با نقش هوراشیو در تئاتر «هملت» حضور داشته که در تئاتر شهر به روی صحنه رفتهاست و همچنان خیلی از دوستداران تئاتر و کسانی که در این عرصه فعال هستند او را با این نقش به یاد میآورند. نقش متفاوت او در تجربهای که با محمدحسین مهدویان داشت و تجربه کاراکتر خاکستری پرتعلیقی که برای مخاطب ارائه کرد یکی از ویژگیهای «زخم کاری» است و انتخاب کیومرث مرادی و مهدویان برای این نقش هوشمندانه به نظر میرسد. ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
شما سابقه درخشانی در تئاتر دارید و پایه «زخم کاری» از «مکبث» میآید. آیا دانش تئاتری شما در این سریال به شما کمک کرد و توصیهای در اجرا برای محمدحسین مهدویان داشتید؟
کیومرث مرادی که خود نیز تئاتری است من را در سال هفتاد که «هملت» را کار میکردم روی صحنه دید. من نقش هوراشیو را به کارگردانی قطبالدین صادقی بازی میکردم که این نقش در یاد مرادی ماندهبود و در دیدارهایمان چندین بار گفتهبود که من هنوز به یاد آن نقشی که تو بازی کردی هستم. ایشان برای اولین بار من را به محمدحسین مهدویان معرفی کرد. من ابتدا مهدویان را دقیق نمیشناختم، البته کارهای او را دیده بودم و خیلی از آنها خوشم آمدهبود، برای مثال «لاتاری» و «ماجرای نیمروز» را دیدهبودم و خیلی دلم میخواست که با او کار کنم و این فرصت پیشآمد. من حتی مهدویان را به چهره نمیشناختم، وقتی پرسیدم که شما من را میشناسید و کارهایم را دیدهاید؟ پاسخ داد که من از بچگی با کارهای شما بزرگ شدم! یعنی حتماً تلویزیون دیدهاست. به هر حال کارگردان بسیار متبحری است و کار را خوب یاد گرفتهاست. او خیلی راحت، صمیمی و با آرامش کار را پیش میبرد و من آرامشش در کار را دوست دارم.
شما، جواد عزتی، مهلقا باقری، سعید چنگیزیان، مائده طهماسبی و اکثر بازیگران این سریال پیشینهی تئاتری دارید. این مسُله چقدر به یکدست شدن بازی گروه کمک کرد؟ برای مثال فکر میکنید که اگر یک بازیگر کاملاً سینمایی آورده میشد و یک بازیگر تئاتر، چینش جذابتری به دست میآمد یا همین ترکیبی که در حال حاضر است؟
از نظر من بازیگر سینما و بازیگر تئاتر معنا ندارد. در واقع بازیگر، بازیگر است و اگر لنز و دوربین را بشناسد کار خودش را انجام میدهد و من تفاوتی بین این دو قائل نیستم. دربارهی سابقهی تئاتری این دوستان باید بگویم که بله، ما این یکدستی را در کار میبینیم اما اینکه بازیگری سینما و تئاتر خیلی با هم فرق داشته باشند را من اصلاً متوجه نمیشوم. این دو مدیوم فرقی با هم ندارند و تئاتر و سینما در رابطه با بازیگری خیلی آش دهانسوزی نیست. بازیگری خودش مسُله مهمی است جای آن را هنر خود فرد مشخص میکند.
آیا برداشت آزاد از «مکبث» از نگاه شما به عنوان یک تئاتری درست از آب درآمدهاست ؟
من رمان محمود حسینیزاد را نخواندهام اما دوست دارم که آن را بگیرم و بخوانم. «مکبث» را خواندهام و میخواهم ببینم که او چطور این اقتباس را انجام داده و آن را به صورت رمان درآوردهاست. محمدحسین مهدویان هم از این رمان استفاده کرده، به اضافهی اینکه حاشیهها و زوائدی را به آن اضافه کردهاست. اما اینکه بگوییم یک سریال تلویزیونی بخواهد نعلبهنعل با نمایشنامه «مکبث» یا رمان« بیست زخم کاری» منطبق باشد، این توقع درستی نیست. هر هنرمندی نگاه و برداشت خودش را دارد و تأثیر خودش را روی اثرش میگذارد. یعنی ما نگاه مهدویان را در این کار میبینیم که شاید در شکسپیر نیست و در رمان هم شاید نباشد ولی به طور کلی هر هنرمندی آزاد است که با محافظت از روح اثر-یعنی اینکه روح اثر از بین نرود- این کار را انجام دهد که در اینجا این اتفاق افتادهاست. یعنی در سریال میبینیم که همان خصلتهای بشری که شکسپیر به آن اشاره کرده در اینجا هم لحاظ شدهاست. ممکن است که یک زوائدی را حذف کرده و یک چیزهایی را اضافه کردهباشد ولی روح اثر حفظ شدهاست.
به نظر میرسد که «زخم کاری» شخصیتپردازی بسیار دقیقی در شخصیتهای اصلی دارد. به نظر شما این اتفاق و لایههای عمیق شخصیتی برای نقش شما هم اتفاق افتادهاست؟
همانطور که در پاسخ سؤال قبل گفتم، این نگاه محمدحسین مهدویان است که از یکی از شخصیتها به اینگونه استفاده کرده که ما نمونهی حاجمظفری که او ساخته را در جامعه خودمان و در تمام دنیا میبینیم. در واقع اگر ما دور و بر خودمان را نگاه کنیم میبینیم که پر از حاجمظفری است. حاجمظفری که در جنوب شهر مینشسته و حالا که انقلاب شده و به آلاف و الوفی رسیده سر از الهیه و نیاوران و ویلای آنچنانی در شمال و دوبی درآوردهاست.
شما به شکلی پر ابهام در این نقش ظاهر شدید که هر آینه تصور اینکه شما هم انتقام بگیرید میرود. این تمهیدی بوده که با کارگردان دربارهاش حرف زدید یا در اجرا این طور درآمدهاست؟
سناریویی که نوشتهشده این را در خودش دارد و من خیلی خوشحال هستم که شما این را میگویید چرا که شخصیت حاجمظفری خودش را نشان ندادهاست و من خیلی خوشحالم که شما اینطور به او نگاه کردهاید.
سانسور به نقش شما هم آسیبی وارد کرد؟
بله، طبیعی است. وقتی که من در هواپیما هستم حرفهایی را میزنم که خیلی شیرینتر، جذابتر و خندهدارتر از آن چیزی است که میبینید. در جایی دیگر هم من میبینم که یک دفعه پرش دارد و متوجه میشوم که اینجا باید چیزی میبود که نیست.
تحلیل شما درباره این نظارت و سانسور چیست؟ شما در کل با پدیده نظارت موافق هستید یا اما و اگری دارید؟
پدیدهی نظارت در همهی دنیا هست و شدت و ضعف دارد. ما به عنوان هنرمند مجاز نیستیم که هر کاری دلمان خواست را انجام دهیم و هر چیزی را که دلمان خواست بگوییم و این یک واقعیت است. این مسُله در تمام دنیا هم هست، در دموکراتترین کشورها هم مسائل اخلاقی و چنین مسائلی جای خاص خودش را دارد. در یک فیلم خانوادگی و اجتماعی خیلی از مسائل نمیتواند مطرح شود. خیلی کشورها هم آن قسمتهای ممنوعه را برای کشور خودشان حذف میکنند و این واقعیت است اما در بعضی کشورها این مسُله سلیقهای میشود و ضرر میزند. یعنی بعضی وقتها در این کار زیادهروی میشود اما سانسور باید باشد و نمیتواند که نباشد. چون هنرمند با روح انسانی و اخلاق سر و کار دارد و اگر قرار باشد که اخلاق جامعه را تحتتأثیر قرار بدهد، حق چنین کاری را ندارد و دستگاه نظارت باید مراقب او باشد. واقعیت این است که این مسُله باید باشد و نمیتواند که نباشد اما به نظر میرسد که زیادهروی هم به اثر هنری لطمه میزند و در بعضی مواقع دارد زیادهروی میشود. ولی این هم باز سلیقهای است و ممکن است که از نظر بعضیها زیادهروی باشد و از نظر عدهای خیر و به حق باشد که این هم باز محل اختلاف است ولی اینکه نباشد خیر، اینطور نیست و حتماً باید باشد.
کارکردن با جوانی که قطعاً دیدگاههای متفاوتی با نسل شما دارد چقدر سخت بود؟ آیا درک فیلمسازان جدید مثل مهدویان برای نسل شما که با بزرگان کار کرده سخت است یا جهانشان درست و قابلفهم است؟
من در سینما با شانزده کارگردان کار کردهام و در تلویزیون و تئاتر هم حضور داشتهام، و هر کدام از این کارگردانها منش و روش خاص خودشان را در کار داشتهاند. من با سختترین و ترسناکترین آدمها تا نرمترین و آرامترین کارگردانها کار کردهام. بازیگر باید بتواند خودش را با این اخلاقها هماهنگ کند و کاری که به او پیشنهاد میشود را توجیه کند. در واقع سختترین کارهایی که به او پیشنهاد میشود را توجیه و برای خود کند تا کارگردان راضی شود. نمیشود بازیگر ایراد بگیرد که برای مثال چون کارگردان سختگیر، بداخلاق و یا کمدانش است پس من این کار را انجام نمیدهم و کار خودم را میکنم. خیر؛ اینطور نیست و بازیگر باید کار کارگردان را انجام دهد. یعنی آن چیزی را که کارگردان میخواهد و وضعیتی که به او پیشنهاد میدهد را باید انجام دهد. بنابراین بازیگر حق ندارد که کار خودش را انجام دهد و باید تابع قواعد، شرایط و دانش و فهم آن کارگردان باشد که ممکن است این کارگردان سختگیر باشد و ممکن است که کمدانش و یا پردانش باشد.
در رابطه با کارگردانان جوان باید بگویم که من فیلم کوتاه هم کارکردهام به این دلیل که حس میکنم که آن شخصی که میخواهد کار کند در واقع یک هدفی دارد و من اگر آن هدف را پذیرفتهام، دیگر باید خودم را مطابق آن هدف هماهنگ کنم تا هر طور که او میلش است پیش برود. ممکن است که برای مثال یک کنسهای برای بهتر شدن کار به نظر من برسد و به او پیشنهاد بدهم ولی در مجموع بازیگر باید در اختیار کارگردان باشد. حالا چه جوان باشد، چه پیر باشد و چه میانسال، فرقی نمیکند.
در این سریال فوکوس روی یک شخصیت به صورت ویژه اتفاق میافتد و شاید خیلی از بازیگران این میزان تمرکز بر یک نقش را در خروجی نپسندند اما پیداست که گروه بازیگران این کار از اینجور دیدگاهها به دور هستند. درست است؟
همانطور که گفتم بازیگر چنین حقی را ندارد، چرا که امضای کار برای کارگردان است. وقتی امضای کارگردان پای تیتراژ میآید که فلانی کارگردان است، کارگردانی کم نقشی نیست و بازیگران نمیتوانند کاری که خودشان دلشان میخواهد و دوست دارند را انجام دهند و یا تحتتأثیر قرارگرفتن نقش اول در کارشان تأثیربگذارد. من فکر میکنم به هر چه که کارگردان میخواهد باید عملشود و در اینجا هم همینطور شدهاست. یعنی شخصیتهای اصلی ما مالک و سمیرا هستند و این دو شخصیت اصلی را داریم و در واقع ما شخصیتهای فرعی هستیم که این شخصیت را پرورش میدهیم، مثل یک نگینی که الماس است و خرده الماسهایی هم دور آن چیده شده تا این نگین اصلی خودنماییکند. کارگردان دلش میخواسته که مکبث شکسپیر درشتنمایی شود و این حق کارگردان است. او میخواسته که شخصیت اولش نمود داشتهباشد و این حق هر کارگردانی است. شما باید به این دقت کنید که آیا مهرههای دیگری که به دور مالک چیدهشده، درست چیده و انتخاب شدهاند؟ اگر نادرست انتخاب شده باشد به خود شخصیت اصلی ضرر میزند و اگر درست انتخاب شدهباشد، داستان را خوب پیشمیبرد و مالک هم بهتر دیدهمیشود. مثل این میماند که برای مثال در یک ارکستری ساز اصلی و سولو یک ویولون باشد که خیلی خوب بنوازد اما فرض کنید که یک ترومپتی خارج بزند و یا پرکاشن ریتم را رعایتنکند، اتفاقی که میافتد این است که تمام ارکستر به هم میریزد و فالش میشود. در اینجا هم همینطور است. یا برای مثال در بازی فوتبال فوروارد بیشتر در موقعیت گلزدن است. دو یا سه فوروارد در گوشه چپ و راست هستند که اینها در رأس تیم هستند که میتوانند بهترین موقعیتها را برای گلزدن فراهم کنند اما به این معنی نیست که چون این دو نفر میخواهند گلبزنند، یک نفر حسودی کند و یک دفعه شروع کند به دریبلکردن و بدون پاسدادن به فورواردها خودش بخواهد برود و گلبزند و این غلط است. در یک کار تیمی هر کسی باید نقش خودش را داشته باشد که نقش بزرگ، کوچک، فرعی و همهی اینها را شامل میشود. به همین دلیل همه باید در خدمت نقش اصلی باشند و فکرمیکنم که این اتفاق در سریال افتادهاست. یعنی مهدویان تأکید فراوانی روی بازی جواد عزتی کرده و درست هم هست.
در سریالها و سینما تقریباً روال اینطور شده که بازیگرانی که ستاره هستند یک امپراطوری در پشتصحنه دارند. آیا کارگردان این کار این تفاوت را در پشتصحنه قائل میشد؟ برای مثال بین جواد عزتی و بازیگران دیگر اینطور بود که همه در مساوات باشند؟
ابداً تفاوتی در کار نبود؛ در تمام پنج ماهی که همراه او بودم هیچ تفاوتی بین جواد عزتی و دیگران قائل نمیشد. به هر حال چون عزتی نقش بیشتری داشت، بیشترین حضور را هم داشت و در کارهای قبلی کارگردان هم حضور داشتهاست. یعنی سه فیلم با هم کارکردهاند، بنابراین خیلی به او نزدیکتر بود. برای مثال من به خودم اجازه نمیدادم که کنار دست کارگردان بنشینم و خوشوبش کنم چرا که اولین آشنایی من با ایشان بود و نمیتوانستم خیلی به او نزدیکشوم و حرفی هم برای گفتن نداشتیم اما جواد عزتی که کنار دست کارگردان مینشست کلی حرف برای گفتن داشتند و کلی لطیفه داشتند که برای هم تعریفکنند. خندههای هر دوی آنها آنقدر بلند و خوشایند بود که پنجره میلرزید! فضای خوبی بود و شوخی و مزاح بین آن دو و همچنین عباس جمشیدیفر که در کارهای قبلی مهدویان حضور داشت و آشنایی قبلی با هم داشتند برقرار بود. وقتی با هم شوخی میکردند جو خیلی خوب و خوشایندی را در فضای آنجا پراکندهمیکردند. من که از قبل با کارگردان آشنایی نداشتم و با او کار نکردهبودم طبیعی است که شرایطم یک مقدار با آنها فرق میکرد. فیلمبردار و دستیار فیلمبردار هم قبلاً با هم کار کردهبودند. یعنی تقریباً هفت، هشت نفری بودند که قبلاً با همدیگر کار کرده و دوست بودند اما من اولین بار بود که با آنها آشنا میشدم و الان خوشحال هستم که با آنها آشنا شدهام. برای مثال اگر من را به کار دیگری دعوت کنند صمیمیتر با هم برخورد میکنیم و این قاعدهی آشنایی و دوستی است. اما از نظر پذیرایی اینطور نبود که برای مثال او در مورد غذا تفاوتی بگذارد و همه مثل هم بودند. به هنگام صرف غذا طبیعی است که کسانی که با هم دوست هستند دور هم جمع میشوند. به فرض مثال میزی که چهار، پنج صندلی دارد کسانی به دورش جمع میشوند که حرفهایی برای گفتن به هم داشتهباشند و طبیعی بود که جواد عزتی، عباس جمشیدیفر و مهدی زمینپرداز که قبلاً با هم کار کرده بودند در کنار هم باشند و صحبت و شوخی بیشتری داشته باشند تا من که تازهوارد و کمی هم خجالتی بودم.
از ابتدا قرار بود که این نقش را به شما بسپارند یا اینکه بین نقشهایی مثل میرلوحی و مظفری و … به اجماع رسیدید؟
همانطور که گفتم کیومرث مرادی من را برای این نقش معرفی کرد. او سناریو را خوانده بود و بر اساس آن و همچنین قیافه، رفتار و نقشهایی که بازی کرده بودم و در نظرش بود من را به محمدحسین مهدویان معرفی کرد. او هم چون کارهای من را دیدهبود گفت که انتخاب مناسبی است. ریش و سبیل من را کوتاه کردند و گفتند که مناسب هستم اما انتخاب اصلی من توسط کیومرث مرادی انجام شد. اگر نقش من در این کار خوب درآمده باشد باید مدیون کیومرث مرادی باشم و بعد کار خوب محمدحسین مهدویان.
محمدحسین مهدویان در بحث هدایت بازیگر چقدر در دورخوانی و ساخت نقش به بازیگر کمک میکرد؟ چقدر شما را آزاد میگذاشت و چقدر نظراتش را اعمال میکرد؟
من زمانی وارد کار شدم که ده روز از شروع آن گذشتهبود. در واقع کار در بابلسر شروع شده بود و من دورخوانی ندیدم. شاید در تنهایی بین نقشهای اصلی با هم گفتوگویی صورت گرفتهباشد که من از آن بیخبر هستم اما در مورد من این اتفاقنیفتاد و دورخوانی نداشتیم. از همان اول محمدحسین مهدویان و کیومرث مرادی یک مقدار تلفنی و یک مقداری هم حضوری دربارهی شخصیت برای من توضیح دادند. آنها فقط توضیح شفاهی دادند و من متوجهشدم که منظورشان چیست. زمانی که سناریو را تا قسمت چهاردهم خواندم و تا آنجا که فهمیدم این شخصیت چیست، بر روی آن فکر کردم که روش، منش، نشست و برخاست، نگاه و لحن ادای او چیست. ظاهراً مقبول افتاد و زمانی که من کارمیکردم کارگردان زیاد به من کنسههای متفاوتی نمیداد.
در دوران کرونا ساخت چنین کاری یک ریسک به حساب میآمد. به نظر شما پروژه در این دوران سخت توانست بازیگرانش را با امنیت همراه کند؟
خوشبختانه در دوران کرونا همهی ما ماسک میزدیم و یک خانم دکتری در آنجا بود که از طرف محمدرضا تختکشیان مأمور بود و از در که وارد میشدیم به ما میگفت که ماسک بزنیم. یک دستگاهی داشت که با آن تب ما را اندازه میگرفت و اگر ماسک نداشتیم به ما ماسک میداد که معمولاً همه با ماسک وارد میشدیم. اما زمانی که میخواستیم بازی کنیم، ماسک را برمیداشتیم و هر زمان که دارویی میخواستیم از ایشان طلب میکردیم. یکی، دو بار هم از ما آزمایش گرفتند که منفی نشان میداد و هیچکدام علائمی نداشتیم. خوشبختانه تا آخرین روز و آخرین سکانس که من در آنجا بودم، کسی بیمار نشد. در حال حاضر که دلتا آمده کارکردن خیلی سختتر شدهاست. تا آن موقع که ما کار میکردیم سخت بود اما به هر حال آن خانم دکتر خیلی به این قضیه دقت میکرد و از ایشان ممنون هستیم.
عدهای میگویند که شبکهی نمایش خانگی در حال حاضر فضای بازی دارد. نظر شما در این باره چیست؟ نگاه شما به پلتفرمها چطور است و آیندهی آن را چطور میبینید و تحلیلتان چیست؟
شبکهی نمایش خانگی فضای بازتری را نسبت به تلویزیون دارد و به همین خاطر است که مخاطب دارد. در واقع این فضای باز باعث شده که نسبت به تلویزیون مخاطب بیشتری داشتهباشد. وقتی که مردم، تلویزیون ترکیه و جاهای دیگر را نگاه میکنند نشاندهندهی این است که مخاطب تلویزیون ما کم شدهاست. یک سری مسابقهها و شوهای تلویزیونی گذاشتهاند که بتوانند مخاطب جذب کنند اما نمایش یک چیز دیگر است و قواعد خودش را دارد، یعنی درام باید باشد و خانواده و اتفاقات بین خانواده در آن معنی دارد. در تلویزیون سختگیری بیشتر است و همین باعث شده تا مخاطب آن از نظر قصه و داستان کم باشد. این هم تصمیمی است که در هر صورت در این مملکت گرفته شدهاست. مگر چه کسی اجازه داده که رسانهی خانگی اثری را بسازد؟ خود همین مملکت بودهاست. اگر زیادهروی باشد جلوی آن را میگیرند مثل همین سانسورهایی که در حال حاضر ساترا انجام میدهد ولی به هر صورت یک سرگرمی بسیار سالمی است و تقریباً به واقعیت هم نزدیکتر است. برای مثال به لحاظ پوشش، آنطور نیست که تلویزیون دارد به ما میگوید و شبکههای تلویزیونی آن چیزی نیستند که ما در زندگی واقعی داریم میبینیم. شبکه نمایش خانگی دارد ما را یک مقدار به زندگی واقعی نزدیکتر میکند و بیشتر روی بحث درام و قصه تأکید میکند. اینکه قهرمانی باشد و حادثهای برای او پیش آید و او این حادثه را رفع کند و از مانع رد شود و به توفیق برسد و یا شکستبخورد. جامعه قصه را دوستدارد؛ کار هر چه که میخواهد باشد یعنی عشقی، حادثهای، اجتماعی، جنگی، خانوادگی و به طور کلی در هر ژانری که هست باید قصه داشتهباشد. برای مثال در «زخم کاری» و در این قصه یک قهرمانی وجود دارد که مدام برای او اتفاقاتی رخ میدهد. تماشاچیها میگویند که بگذار ببینیم که در آخر چه میشود و این به معنی قصه است. اگر نمایش این قصه را نداشته باشد شکست میخورد. اگر مدام شعار بدهی و گزارش بدهی که این راه بد است یا خوب است مردم از آن خوششان نمیآید و اتفاق و حادثه را باید ببینند. این مسُلهای است که آمریکاییها خوب آن را حس کردهاند. آلمان و انگلیس هم تقریباً خوب حس کردهاند و سریالهای خوبی میسازند. ترکیه هم حس کرده و مردم دنیا را جذب کرده و سریالهایش را به دنیا صادرمیکند. هندوستان هم این قضیه را حس کرده و فیلمش را به دنیا صادرمیکند. ما هم میتوانیم صادر کنیم و ما هم درامنویسها و نویسندههای خوبی داریم که میتوانند «زخم کاری» ها بسازند که مردم و دنیا آن را بخرند. با همین شکل و سیاق و محدودیتهایی که وجود دارد، دنیا آن را به دلیل قصهاش میخرد. در واقع قصهی آن قشنگ است و تماشاچی را جذب میکند. تلویزیون هم اگر همین مسیری را که در پیش گرفته ادامه دهد معلوم است که از نظر تماشاچی شکست میخورد و رو میآورد به مسابقات و جکهای بیمزه. بازیگر را میآورند و او را شومن میکنند، در واقع به جای اینکه بازیگر بازیاش را بکند شومن شدهاست. یک تعدادی هم حرفهای کلیشهای را تکرار میکنند که جذاب باشد و مخاطب داشته باشد اما اینها قصه و درام نمیشود. هیچکس اینها را نمیخرد و بهترینش را در هر مملکت دارند و ما در واقع داریم تقلید میکنیم. خود مهران مدیری هم گفت که ما داریم تقلید خوب میکنیم و جمله از این بهتر نمیشود! کار قصه باید از تقلید به دور باشد.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در حال حاضر برای سریالی به نام «ایلدا» که کارگردان آن راما قویدل است و برای شبکه دو ساخته میشود صحبت کردهایم و قرارداد را هم بستهایم. کار در مهرماه شروع میشود و من هم نقشی در آن دارم.
انتهای پیام/
پریساسادات خضرایی
There are no comments yet